#عارفانه #باز_نشر چو بغضی می کشی مارا به سمت جاده های شب نسوزد چون دل عاشق کسی درشعله های تب پر از آوای وحشیِ هزاران مرغ دریایم سکوتم رانَدم اما،به گریه های بی سبب غریو هلهله ی مردمان هور و کارونم غرور از پا نیندازد زنان خطّه ی عرب چو مردادی ترین ظهر جنوب پهنه ی بندر ز نخل شعر من چیده هزاران خوشه ی رطّب به عشقی که نگویم راز سر بر مُهرِ او را فاش به چشمم دیدم این دنیا، عذاب نارِ بولهب (مهدیه_گودرزی) @mahdiyegoodarzi ۲۹

#عارفانه #باز_نشر دل سوخته از عشق گران تو ام ای یار ، کز عالم امکان نشود ره به حضورت.... (مهدیه_گودرزی) @mahdiyegoodarzi ۳۹

#عارفانه #عارفانه به بطالت شده سر,روزوشب واحوالم یک نفس ذکرتونیست,خط به خط اعمالم ازقضاعمربه پایان برسیدونرسید غافلی چون من جاهل به همه آمالم روی دیدارندارم به قیامت چه کنم خِجل ازکرده وناکرده ی درافعالم اگر آن شه زکرامت نظری نف°کَنَدم چه مصیبت زده گردم،چه پریشان حالم حضرت عشق،به هرقطره ی اشکت سوگند نشودتوبه ی امسال چنان هرسالم فرصتی جان حسینت بده ای ربِّ کریم تاکه جبران بکنم کوتهی واهمالم (مهدیه_گودرزی) @mahdiyegoodarzi ۳۷

#عارفانه #باز_نشر 🌼امتحــانم میــکنے هـر بـار بـا دردے🔥 دگـر،،، 💫سنـگِ صیقـل خـورده را آخـر جواهـــــــــ✨ــــر مےکنے... (مهدیـه_گودرزے) (بداهـه۱۷بهمـن۹۸) @mahdiyegooidarzi ۲۳۸_

#عارفانه #باز_نشر رهِ پُر پیچ وخمِ عشقِ تو بیهوده مباد... که هدف° غیرِ تو در این سرِ شوریده مباد... هِی زمینم زده عشقت که زِ جا برخیزم، بذرِ تا میوه که یک قصّه یِ پیچیده مباد... (مهدیه_گودرزی) @mahdiyegoodarzi ۷۱

#عارفانه #باز_نشر من میلِ به دنیا به سرم نیست،دلم را... ازآنچه زتو دور کند،برحذَرش کن... (مهدیه_گودرزی) @mahdiyegoodarzi ۷۹

#عارفانه #باز_نشر نـه ز سوختــــ🔥ـــن هـراسـم، و نـه شـورِ سینـه خفتـه ست ...☘ دلـــــِ عاشقــم چـو شمعے🕯 حـذر از خطــ🦋ـر نـدارد... (مهدیـه_گودرزے) (بداهه۲۱بهمن۹۸) @mahdiyegoodarzi ۲۴۱_

#عارفانه #باز_نشر آنکس که دلش گرم شد از مهر حضورش، ناخواسته فارغ شود از بندِ غرورش... ره درپس ره طی کند از جامِ وصالش، ره یافته کِی گُم شود از راه عبورش... (مهدیه_گودرزی) @mahdiyegoodarzi ۸۳

#عارفانه #باز_نشر خانه ام خالی چو یک ظهر بیابانی ست؛ سینه ام آکنده ازیک شهرتنهایی ست؛ درمیان آدمیان زندگی دارم" این دلم خالیِ ازهرشور دنیایی ست؛ ☆☆☆☆☆☆☆ بهرِ من اینجا تب وتاب وقراری نیست... بازیِ دنیا برایم مثلِ مهمانی ست... دردِ هجرش را به چشم اشکی نمی بارم' پشتِ پلکم پهنه یِ دریای طوفانی ست... ☆☆☆☆☆☆☆ آنچه میبینم نمی یابم به زیبایی، آنکه میخواهم،وجودش عینِ زیبایی ست! قلبِ من آسوده ازوصلی که می دانم، روزِ پایان برغمِ یک عمرِ تنهایی ست! ☆☆☆☆☆☆☆ جان به تن، سنگین وازپیله به تنگ آمد' تابه کی محبوسِ درزندانِ جسمانی ست؟؟؟ بیشتر ازهرکسی، من طالبِ مرگم' مُردنم آغازِ وصل ازعشقِ ربّانی ست؛؛؛ ☆☆☆☆☆☆☆ (مهدیه-گودرزی) ■ منظورازمرگ تجرّد روحی است... @mahdiyegoodarzi ۸۵

#عارفانه #باز_نشر عقل از پردازشِ عشق شما درماندُ_و مست..‌. بردلِ کورِ بدونِ تو،عصا واجب شدَست... (مهدیه_گودرزی) @mahdiyegoodarzi ۹۰

#عارفانه #باز_نشر بانگهت قلب مرامیخری جان مرا،عمر مرا، میبری میبری ودل به جلا داده ای دلبر خوبم ‌نکند زر گری؟؟ (مهدیه_گودرزی) @mahdiyegoodarzi ۹۵

#عارفانه #باز_نشر میانِ خیلِ عشاقی' که درسعیندطوفت را ،،،، من آن محرم به احرامِ، دعای هرشبت هستم... (مهدیه_گودرزی) @mahdiyegoodarzi ۱۰۱

#عارفانه #باز_نشر دیریست در دامانِ ساحل من گرفتارم،،،ببین! درهم کشد طوفانِ دریا زورَقی گم گشته را... (مهدیه_گودرزی) (۱۷آذر۹۸) @mahdiyegoodarzi ۲۱۱

#عارفانه عاشقی گاه چو فرهاد جگر میخواهد... کوه خودکامه ی این نفس تبر میخواهد... بی هدف نیست اگر زخم زند مجنون وار، عشق گاهی ز تو یک مردِ خطر میخواهد... عقلِ شیدا، دلِ آگاه و تبی سوزنده، عشق هم کوری و هم نورِ بصر میخواهد... شده گاهی ز تمنا بهراسی یا نه؟ عشق هم شوق° و هم خوفِ حذر میخواهد... دم‌ نزن،!_جار نزن،!_ عشق به حرف آسانست، عشق از رنجِ سفر، قوسِ کمر میخواهد... (مهدیه_گودرزی) (بداهه۱۰اسفند۹۸) @mahdiyegoodarzi ۲۵۲

#عارفانه #باز_نشر اگر تو ظاهر و باطن، تو قادر ویاور... اگر نهایتِ فضلی و مونسِ مضطّر... چگونه پس بزنم رو به هر کس و ناکس، که هست حکمتِ حقَّت نهان زِ چشمِ تر... (مهدیه_گودرزی) (۱۱آذر۹۸) @mahdiyegoodarzi ۲۱۵

#عارفانه #باز_نشر گفتن ونوشتن زِ تو ای عشق،،، همیشه سخت ست... بنگر به چه شوقی سر وجان باخته اند قاسم ها.... #بداهه #مهدیه_گودرزی (۱۴دی۹۸) (انتشاربدون ذکرنام شاعرحق الناس است🙏) @mahdiyegoodarzi ۲۲۷

#عارفانه #باز_نشر نه ز سوختن هراسم، و نه شورِ سینه خفته ست ... دلِ عاشقم چو شمعی حذر از خطر ندارد... (مهدیه_گودرزی) (بداهه۲۱بهمن۹۸) @mahdiyegoodarzi ۲۴۱

#عارفانه #باز_نشر امتحانم میکنی هر بار با دردی دگر، سنگ صیقل خورده ات آخر جواهر میشود... (مهدیه_گودرزی) (بداهه۱۷بهمن۹۸) @mahdiyegooidarzi ۲۳۸

#عارفانه #خدا_با_ماست🌸 #باز_نشر دست هایم بویِ باران، بویِ خاک می دهد؛ آسمان بر زخمِ دل چون تیغه چاک می دهد؛ همدمم هر شب دعا با گریه هایِ بی رمق، عشق امّا اشک را، یک قلبِ پاک می دهد؛ (مهدیه_گودرزی) @mahdiyegoodarzi ۱۷۲_

#عارفانه #باز_نشر درپی آرامشی هستم که باشدابدی خسته ام ازپوچی غوغای دهرعددی دلخوشم شایدکزین تنهایی دلتنگ زرد عاقبت سهم دلم گردد وصال سرمدی بدترازاین عمرطولانی بلایی هست؟نیست ترسم آن است که شوم لایق حُبِّ مصَدی نه دگرجویم ز هر آدمکی مهر وصفا طالب ازخالق شوم، از او بگیرم مددی @mahdiyegoodarzi مصد:چیزی که بزرگترازآن نیست حب:عشق وعلاقه سرمد:جاوید دهر:زندگانی ۱۱۳

#عارفانه #باز_نشر سکوت منطقی ترین جوابِ بی نقابِ دل، که روشن از گُنه نشد چراغ،در حجابِ دل؛ گُذر نمی کنم چرا؟!...و دیده ام شکسته است، ثَمر نمی دهد تلاشِ پوچِ منجلابِ دل؛ چه ادِّعایِ ساده ای،،،که عاشقیم و پا رکاب!! جنونِ ادِّعای عشق و وهمِ چون سرابِ دل!! سهیم شب گَرَت منم به اقتضایِ تیرِگی، ولی بدان که بوده ای همیشه انتخابِ دل؛ گرفته تر زِ من مگر کسی بخواهدت...بگو؟! چگونه می شود دهی زِ قهرِ خود عذابِ دل؟! قفس شود هوایِ سرد وابرِ در خزانِ شهر، نشسته آسمان به انتظارِ انقلابِ دل؛ و کاش گردِ خاک را توان زُدود از رُخش، صفایِ دشتِ سینه از دعایِ مستجابِ دل؛ ☆☆☆☆☆☆ ببین چگونه می برم پناه بر غزل...ولی!! حروفِ کهنه می شود چو رنجِ بی حسابِ دل!! (مهدیه_گودرزی) @mahdiyegoodarzi ۱۹۸

#عارفانه #باز_نشر "زیباییِ رنگین کمانِ بعدِ بارانی" هردم که با بغضی زِ خود در دیده می خوانی... گاهی به خوش رنگیِ اشکی در شبی تاریک، گاهی چُنان آهی...شرر از سینه می رانی... گاهی سُکوتی، مثلِ یک آرامشی در خواب، گاهی چو هق هق می خروشی، ناله از جانی... هم ساده گی° از جنسِ آبی، رنگِ یک رنگی، هم جلوه هایِ صد هزاران نوعِ امکانی*... هم در زبانی، هم سخن هایِ نهانی...لیک، هم چون هوایی...هستِ دور از چشمِ پنهانی... خیس از لطافت گشته هر قلبی حضورت را، لیکن به وصلت هرگلی را هم چو طوفانی... (مهدیه_گودرزی) @mahdiyegoodarzi ☆☆☆☆☆☆ ■امکانی:منظور عالم امکان و وجود(دنیا) ۷۲-

#عارفانه عاشقی گاه چو فرهاد جگر میخواهد... کوه خودکامه ی این نفس تبر میخواهد... بی هدف نیست اگر زخم زند مجنون وار، عشق گاهی ز تو یک مردِ خطر میخواهد... عقلِ شیدا، دلِ آگاه و تبی سوزنده، عشق هم کوری و هم نورِ بصر میخواهد... شده گاهی ز تمنا بهراسی یا نه؟ عشق هم شوق° و هم خوفِ حذر میخواهد... دم‌ نزن،!_جار نزن،!_ عشق به حرف آسانست، عشق از رنجِ سفر، قوسِ کمر میخواهد... (مهدیه_گودرزی) (بداهه۱۰اسفند۹۸) @mahdiyegoodarzi ۲۵۲

#عارفانه #باز_نشر عشق را، هردل که موجش سمتِ تو باشد،، به غایت لمس خواهد کرد؛ چنان رادیویِ عهد قجر'یارب' به سمتِ خود بچرخان موج هایم را... (مهدیه_گودرزی) @mahdiyegoodarzi ۲-

#عارفانه #باز_نشر گرهی کور شدم،واشدنم ممکن نیست... مثلِ سنگم_عجبا_تا شدنم ممکن نیست... در زمینم،به دلم خاک° نشسته ست_امّا، سرِ خاکیِ فنا،جا شدنم ممکن نیست... مثلِ ماهی به تقلّا ، تهِ تنگی خالی، رو به مرگم_ دَمِ _ بر پا شدنم ممکن نیست... صفِ دریاست، پُر از موجِ بلند وجاری، در تهِ چاهم و بالا شدنم ممکن نیست... دلِ آمالِ بلندم...یَدِ کوتاهِ عمل، بنده ی جهلم و دانا شدنم ممکن نیست... نه رهی پیش،نه پایی پسِ خود دارد دل، هستِ پوچم_تبِ والا شدنم ممکن نیست... منِ مسکوت کجا،حرف وغزل واژه کجا، شعرِ خاموشم و آوا شدنم ممکن نیست... (مهدیه_گودرزی) @mahdiyegoodarzi ۷۷-