هدایت شده از ☀️مهدیه بزرگ گرمسار☀️
﷽
📌قرار ظهر روزهای انتظارمان:
✨مى شود فرصت ديدار مهيّا حتماً
بد به دل راه مده مى رسد آقا حتماً✨
#دعای_سلامتی_امام_زمان_عج❤️
#امام_زمان
#أللَّھُـمَ_؏َـجِّـلْ_لِوَلیِڪْ_ألْـفَـرَج❣
tel:
🆔️ t.me/mahdieh_garmsar1
insta:
🆔️ www.instagram.com/mahdiyeh_garmsar
eitaa:
🆔@mahdiyeh_garmsar
هدایت شده از ☀️مهدیه بزرگ گرمسار☀️
🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟
سلام و نور و معرفت
♦️عرض ادب خدمت همراهان خوب کانال مهدیه بزرگ گرمسار ؛
♦️با توجه به لزوم آشنایی با⚡️احکام⚡️
برای عمل به دستورات الهی ، از این پس به
یاری خدا هر روز بعد از اذان ظهر ، اقدام به
ارسال نکاتی از احکام ، برگرفته از کُتب
مراجع عالیقدر نموده ایم.
♦️لطفا در توجه و نشر حداکثری آن کوشا باشیم.
tel:
🆔️ t.me/mahdieh_garmsar1
insta:
🆔️ www.instagram.com/mahdiyeh_garmsar
eitaa:
🆔@mahdiyeh_garmsar
🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مهدیه_بزرگ_گرمسار
#وضوی_جبیره_ای
*تعریف: اگر روی زخم یا شکستگی بسته شده، باید جاهایی را که میشود شست، بشوید و روی چیزی که با آن زخم یا شکستگی را بسته است(جبیره)به جای شستن، دست تَر بکشد. به این وضو، وضوی جبیره ای میگویند.
*انواع جبیره:
۱_اگر جبیره، تمام اعضای وضو را گرفته باشد، باید تیمم کند.
۲_اگر جبیره، بیشتر اعضای وضو را گرفته باشد، باید تیمم کند و بنابراحتیاط مستحب، وضوی جبیره هم بگیرد.
۳_اگر جبیره بعضی از اعضای وضو باشد، مثلاً یک دست، باید وضوی جبیره ای بگیرد.
tel:
🆔️ t.me/mahdieh_garmsar1
insta:
🆔️ www.instagram.com/mahdiyeh_garmsar
eitaa:
🆔@mahdiyeh_garmsar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۰:
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🌹 بیوگرافی شهید گرامی یوسفعلی لامعی🌹
☘️ نام : یوسفعلی
☘️ نام خانوادگی : لامعی
☘️ نام پدر : احسان الله
☘️ متولد : ۱۳۴۱/۰۴/۰۱
☘️ تحصیلات : زیر دیپلم
☘️ وضعیت تأهل : متأهل
☘️ یگان : سپاه گرمسار _ لشکر ۱۷_ گردان حضرت رسول (ص)
☘️ مدت حضور در جبهه : ۱۰ ماه و ۱۸ روز
☘️ مسئولیت : آر پی جی زن
☘️ نوع عضویت : پاسدار
☘️ تاریخ شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۰۵
☘️ محل شهادت : جزیره مجنون
☘️ عملیات : خیبر
☘️ محل دفن : گرمسار _ گلزار شهداء
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
بسّم الله الرّحمن الرّحیم
🌹 زندگینامه شهید گرانقدر یوسفعلی لامعی 🌹
یوسفعلی لامعی ، فرزند احسان الله ، یکم تیر ماهِ سالِ هزار و سیصد و چهل و یک ، در گرمسار چشم به جهان گشود .
پس از گذراندن مقاطع تحصیلی دیپلمش را گرفت .
سال هزار و سیصد و شصت و یک ، وارد سپاه شد .
چهار بار به جبهه اعزام شد . دو بار به کردستان و دو بار به جنوب .
در زمان شهادت متأهل بود ؛ فرزندش بعد از شهادت ایشان به دنیا آمد .
سرانجام در پنجمِ اسفند ماهِ سالِ هزار و سیصد و شصت و دو ، در خط مقدم جزیره مجنون به شهادت رسید .
پس از چهارده سال انتظار و تفحص ، پلاک و باقی مانده پیکر ایشان تشییع و در گلزار شهدای گرمسار به خاک سپرده شد .
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🌹خاطراتی از زندگینامه شهید معزز یوسفعلی لامعی🌹
🌹 مادر شهید
بعد از ازدواجش میخواست به جبهه برود ، وارد منزل شد ، معلوم بود آمادهی سفر است .
پرسیدم : کجا میخوای بری؟
گفت : جبهه !
گفتم : هنوز شش ماه نیست که ازدواج کردی ! میخوای خانومت که به امید تو به این خونه اومده رو بزاری و بری جبهه ؟
گفت : خانمم را به خدا میسپارم ، بالاخره اگه ما نریم جبهه ، کی بره ؟ همه وظیفه داریم از مملکت دفاع کنیم .
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
برای نماز به مسجد رفته بودم ، با ورود من خانم ها شروع به پچ پچ کردند . احتمال دادم اتفاقی افتاده باشد .
بعد از نماز که به خانه برگشتم ، پسر بزرگم همراه خانمش به خانه آمد .
پرسیدم : چیشده ؟ یوسف شهید شده ؟
گفت : اگه شهید شده باشه چیکار میکنی ؟
با گریه وارد اتاق شدم ، لحظاتی نگذشت که خانم های همسایه به سراغم آمدند ، معلوم شد که آنها هم خبر داشتند...
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
بعد از سیزده ، چهارده سال ، چند تکه استخوان و پلاک را آوردند و تشییع و دفن کردند ؛ اما هنوز نمی توانم باور کنم که متعلق به او باشد . در خلوت هایم با خدا ، میخواهم که پسرم برگردد .
اینکه مزاری دارد و در آنجا به یادش جمع میشویم ، کمی آرامم میکند ولی هنوز باورش برایم سخت است .
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🌹 خواهر شهید
التماس میکرد موقع اعزام به بدرقه اش نرویم . مدام میگفت بسیجی ها فکر میکنند بچه ننه هستم .
دلمان تاب نمی آورد ، ما کار خودمان را میکردیم . هر بار که اعزام میشد تا پای اتوبوس همراهش میرفتیم .
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
خیلی به هم نزدیک بودیم ، از کردستان که برمیگشت چیزهایی را تعریف میکرد که مو به تن آدم سیخ میشد ، سفارش میکرد که مبادا برای مادر تعریف کنی ، چون مانع رفتن من میشود .
میگفت : آنجا بسیجیها را جلوی عروس و داماد قربانی میکنن.
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
بعد از شهادتش روزی پیرزنی در خانه را زد و وارد شد ؛ خیلی گریه میکرد .
علت را جویا شدیم ...
گفت : بارها ظرف من را از آبانبار بزرگ آب میکرد . آبانباری که بیش از صد تا پله داشت و برایم خیلی سخت بود که پایین بروم و با ظرف پر بالا بیایم . خدا رحمتش کند .
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
🌹 وصیتنامه شهید معزز یوسفعلی لامعی 🌹
انتظار چندین ساله را به یاری خداوند به پایان خواهیم رساند و خاک مقدس کربلا و قبر شش گوشه سالار شهیدان حسین بن علی (ع) را از چنگ مزدوران بعثی در میآوریم .
به امید خدا ، دیگر چیزی باقی نمانده تا دلهای خانوادههای شهداء و مفقودین را شاد بگردانیم و راه کربلا را که آرزوی شیعیان ایران میباشد باز و قبر شش گوشه سالار شهیدان را زیارت کنیم .
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷