eitaa logo
مهد_مسجد|دکتر انوشه
1.4هزار دنبال‌کننده
531 عکس
72 ویدیو
8 فایل
انوشه هستم؛ دکترای کلام امامیه ارشد کلام و روانشناسی مثبتگرا با رویکرد اسلامی و طلبه. ✅ مدیر موسسه آموزشی آیه‌های سرزمین ایرانیان ✅ اینجاییم برای کمک به مادران و مربیان ✅ و آرزوی ماست: احیاء مساجد در حوزه پرورش کودکان 🌱 راه ارتباطی: @sh_anooshe
مشاهده در ایتا
دانلود
می‌شود که مرا با امتحان‌هایی که برایم بزرگ است نیازمایی؟ می‌دانی که قلب و روح کوچک من خیلی زود متلاطم می‌شود و این تلاطم مرا از ساحل امن تو دور می‌کند ... مرا با افکار و احساسات و رفتارها و اتفاقات بیش از ظرفیتم آزمایش نکن ... خدا جان ... @mahdmasjed313
3.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اندر احوالات پسری که عاشق طبیعت بود ... بله ما پارسال تابستون - اگر یادتان باشد - درگیر پروژه مرغ عشق بودیم ... 😊 پاییز، پروژه جوجه کشی ... و امسال تابستان، یک ورژن، ارتقا پیدا کردیم و پروژه ببعی ها رو کلید زدیم ... 😊 یعنی پسر بزرگتر خانواده، با پولهایی که جمع کرده و هماهنگی هایی که برای مکان انجام داده، رفته بره خریده و حالا با شوق و ذوق، براشون غذا می‌بره و جاشون رو تمیز می‌کنه ... (همون دوتا پایی که در تصویر میبینید، ایشونند) تا ببینیم برای سال آینده چه نقشه‌ای داره؟ 😊 @mahdmasjed313
باور نمی‌کنید؟ ولی حدود یک ساعت قبل از آخرین امتحان دوره ارشد روانشناسی مثبت گرا این دو تا سرشون رو از داخل کیف من بیرون آوردند و خواستند یک عکس دونفره بگیرم ازشون ... 😊 محتویات کیف من: کتاب «زوج‌درمانی پیشرفته» کتاب «این پر سفید مال کیه؟» و دو تا عروسک دستی ...😊 در پست بعد درباره دوره‌ ارشد روانشناسی مثبت می‌نویسم برای عزیزانی که سوال می‌پرسند که چیه؟ و چطوریه؟ و سطح کیفی درسها و اساتید چجوره؟ !!! @mahdmasjed313
من و رشته روانشناسی مثبتگرا من، تیرماه 401 از رساله دکتری خودم در رشته کلام امامیه دفاع کردم و دقیقا ابتدای مهرماه همان سال، دانشجوی ارشد رشته روانشناسی مثبت‌گرا با رویکرد اسلامی در دانشگاه قرآن و حدیث بودم. البته این رشته را به شکل مجازی باید می‌خواندم چون به خاطر شرایط و موقعیتی که داشتم این رشته و این دانشگاه (مجازی) تنها انتخابی بود که داشتم. 🔻اما روانشناسی مثبت چیست؟ روانشناسی مثبت، یک شاخه جدید در علم روانشناسی است که سابقه شکل‌گیری آن به حدود بیست و پنج سال پیش باز می‌گردد وقتی که روانشناسان متوجه شدند که به جز تمرکز بر اختلالات و بیماری‌ها یا کارهای درمانی و بالینی، میتوانند و باید برای ارتقاء سطح کیفی زندگی سایر افراد جامعه هم برنامه و مسیر داشته باشند ... یعنی در رشته روانشناسی مثبت تمرکز روی شکوفایی استعدادها، توسعه فردی و نهادینه شدن فضائل اخلاقی و از این دست چیزهاست ... و قاعدتا خیلی با فضای کاری «تعلیم و تربیت» و «کودک» و «نوجوان» همراستاست. @mahdmasjed313
👈اگر قبل از هر حل مساله علمی، یک سوال کوچک از خودمان بپرسیم، خیلی وقت‌ها به سمت حل مسائلی که اهمیتی برای جامعه ندارد نمی‌رویم ... باور کنید، همین یک سوال کوچک کافی است: «که چی؟»‼️ یعنی من می‌خواهم وقت و انرژی بگذارم و فلان مساله را که خیال می‌کنم خیلی هم مهم است، حل کنم ... که چی؟ که چه بشود؟ که کدام درد دوا شود؟ فقط برای اینکه یک مقاله علمی نوشته باشم؟ بدون اینکه حتی برایم مهم باشد که این تحقیق من بر کدام زخم جامعه پر دردم دوا خواهد بود؟ ... ‼️ 👈این درد مزمن فضای بسیاری از دانشگاه‌های ماست ... 👈یک مشکل دیگر هم هست و آن اینکه متن علمی، گاهی به میدان و کف جامعه جاری نمی‌شود، مساله در افق آکادمیک و دانشگاهی حل شده ولی راه حل با زبان ساده و راهکارهای دقیق و مشخص، به بدنه جامعه تزریق نشده است ... (که این بخش علی الظاهر در کشورهای دیگر از طریق پل واسطی به نام «اندیشکده» حل می‌شود ...) 👈همه این‌ها را وقتی نوشتم که به تناسب چاپ یک مقاله علمی در نشریه تحقیقات کلامی، داشتم عناوین برخی مقالات را می‌دیدم ... چقدر علمی! و چقدر دور از میدان جامعه! و دقیقا چقدر جای پرسش «که چی؟» در بعضی‌هایشان خالی بود ... @mahdmasjed313
یکی از دغدغه‌های همیشگی من بوده ... تا جایی که از بین افراد فامیل، شاید کسی نباشد که درباره این موضوع با هم صحبت نکرده باشیم ... مثلا از کسانیکه خودشان مذهبی بوده‌اند اما فرزندانشان خیلی میانه‌ای با مذهب ندارند یا برعکس ... و همیشه این سوال برایم مطرح بوده که چه عواملی در ایجاد این تغییرات، اثر گذار بوده‌اند؟ کتاب «خانواده و ایمان» اثر بنگستون را به هوای پاسخ دهی به این سوالات از سایت خریداری کردم ... و حالا که می‌خوانم می‌بینم پاسخ بسیاری از سوالات را به خوبی می‌دهد ... هرچند این کتاب، طی یک پژوهش 35 ساله در جامعه آمریکا صورت گرفته است، اما نتایج آن کاملا برای ما ملموس و به نظرم حتی قابل استفاده است ... @mahdmasjed313
بعضی کتاب‌ها از اتاق کار بیرون نمی‌آیند اما بعضی دیگر تا توی آشپزخانه آدم رو همراهی می‌کنند ... مثل کتاب نوشته خانم نرجس شکوریان فرد که انتشارات برای بار بیست و دوم اون رو به تازگی منتشر کرده. کتابی که در هیاهوی زندگی ما آدم‌ها مثل یک «دوربرگردون» عمل می‌کنه! و یادت میاره که برای چی و در واقع برای کی داری می‌دَوی و نَفَس نَفَس می‌زنی ... خوندن این کتاب مثل یک رزق خوب می‌مونه قبل از ورود یکهوییِ امثال من به ماه مبــــ🌙ـــارک رمضان ... @mahdmasjed313
ساعت گوشی را نگاه می‌کنم: یک و بیست دقیقه شب شده و من که بی‌خوابی به سرم زده، در تاریکی شب، مفاتیح گوشی را باز می‌کنم میگویم خدایا! در این شب درهای رحمت تو باز است و به اندازه همه کسانی که تا حالا از بند آتش رهانده‌ای، از آتش می‌رهانی ... ای کاش من هم جزو آزادشدگان باشم ... به اعمال مفاتیح نگاه می‌کنم زیارت امام حسین مثل همیشه آمده است ... رویم را به سمت کربلا می‌گردانم و سلامی می‌دهم ... چقدر دوست داشتم در این شبها و روزها در حرم امام نفس می‌کشیدم ... بعضی ذکرها را می‌گویم و همچنان به گفت و گوهایی که خواب را از سرم پرانده است، فکر می‌کنم... مشورت‌هایی که باید به دوستی با کوله باری از غم و عطشی از محبت می‌دادم. خدایا! دل‌های ما را از غم برهان ... و دلخوشی‌هایمان را پایدار قرار ده ..‌. و ما را با زندگی عزتمند به ماه رمضان آینده برسان ... خدا جانم! ممنون که حرف‌های نیمه شب ما را می‌شنوی و بهترین‌ها را رقم می‌زنی ... 💚 @mahdmasjed313
سلام به تک تک تون 🌱 ما اغلب شب‌ها، به پیشنهاد بچه‌ها یک کتاب رو «بلندخوانی» می‌کنیم یعنی با وجود اینکه الان همه پسرهای من با سواد شده‌اند 😊 اما باز هم یک کتاب را من برایشان بلند بلند می‌خوانم و درباره آن با هم حرف می‌زنیم ... کتاب «عارف دوازده ساله» آخرین کتابی است که به تازگی تمام کرده‌ایم. خاطرات مادر شهید نوجوان رضا پناهی. وقتی خاطرات را می‌‌خواندیم، بچه‌ها می‌گفتند: مامان! خیلی عجیبه که یک نفر در این سن و سال، چنین فهمی داشته باشه! و اتفاقا یک روز پسر کوچکتر کلاس دومی گفت: مامان! من فکر می‌کنم خدا خیلی مادر رضا رو دوست داشته که او رو بهش داده! گفتم: بله! و من مطمئنم خدا من رو هم خیلی دوست داشته که شما رو بهم داده ... واقعیت این هست: بچه‌ها عمیق‌تر از چیزی که ما تصور می‌کنیم، فکر می‌کنند ... @mahdmasjed313
داشتم این کتاب را می‌خواندم؛ 🍃آیت‌الله حق‌شناس فرمود: «زمانی که در قم بودم، شب‌های جمعه برای سلامتی آقا امام زمان جلسه‌ای برای نوجوانان در مسجد تشکیل داده بودم تا مسائل شرعی و احادیث اهل بیت (ع) را برایشان بیان کنم. قند و شکر و خرما و سوهان می‌گرفتم و از حاضران در جلسه پذیرایی می‌کردم. 🍃مرحوم آقای مطهری، آن طرف گنبد مسجد جلسه داشت و من، این طرف گنبد. یک شب سماور زغالی را روشن کردم و دیدم کسی نیامد. ظاهرا ایام جشن بود و همه در جشن شرکت کرده بودند. اوقام خیلی تلخ شد.💔 شیخی که تازه از نجف آمده بود، رو به من کرد و گفت: «وقتت را صرف بچه‌ها می‌کنی؟!» 🍃سماور را خاموش و استکان‌ها را جمع کردم و خوابیدم. در عالم رویا دیدم که آقا تشریف آوردند و فرمودند: بلند شو و سماور را روشن کن. عرض کردم: چشم، آقا! اما یک نفر هم نیامد. 🍃این خواب را که دیدم، دوباره بلند شدم و سماور را روشن کردم. تقریبا از شرکت کنندگان در این جلسه، هفت نفر مجتهد شدند؛ بعضی در قم و بعضی هم در نجف هستند.» : تذکری بود برای خودم! (یادنامه آیت الله عبدالکریم حق‌شناس) @mahdmasjed313
سلام دوستان 🌱 فکرهای بلند و قلب‌های سلیم و روزی‌های طیب، نصیبتون 🌱 دیروز برای بازدید از رویداد «گرافیک ارگانیک» به یک مهد طبیعت محور در کرج رفتیم. ✔️فضا سازی، دیدنی ✔️کارهای مربی‌ها، بسیار هنرمندانه ✔️و کارهای بچه‌ها هم خلاقانه بود. در انتهای کار، چند کلامی با مدیر مجموعه وارد گفت‌وگو شدم؛ می‌گفت: من به خانواده‌ها می‌گم که در مقابل مذهب گارد نداشته باشند! (نشان از طیف خاص مخاطبینشون بود) و ادامه می‌داد که من خودم به مذهب فقط به عنوان بخشی از تاریخ کشور نگاه می‌کنم و قبول ندارم!!! 🙄🙄 با خودم گفتم: چرا ما کمتر در مجموعه‌های مذهبی و دینی با چنین خلاقیت‌هایی روبرو هستیم؟ چی کم داریم؟ چرا کم داریم؟ چرا اینقدر کُند حرکت می‌کنیم؟ ☹️ خلاصه که باید بدویم ... اما این‌ها را گفتم به خاطر معرفی یک بسته خیلی شیرین و هیجان‌انگیز ... همراه ما باشید لطفا ... @mahdmasjed313
این یکی دو روز کتاب «تن‌های هزار ساله» آخرین اثر سعید تشکری دستم بود. می‌خواستم خودم را از فضای جنگ دور کنم و ترس‌های درونم را در لابلای صفحات کتاب، پنهان! انصافا هم خوب جواب داد! آخر با آن حس مادرانه‌ام، این روزها ـ مثل بسیاری دیگر از مادرها ـ نگران بچه‌ها هستم ... شب‌ها از صدای گاه و بی‌گاه انفجار از خواب می‌پرم، ذکر می‌گویم و سعی می‌کنم بیشتر از قبل قرآن بخوانم ... این روزها خودم را به «خدایی که آرام‌بخش دل‌هاست» محتاج‌تر می‌بینم و گاهی فکر می‌کنم که انگار از اساس اولویت‌بندی کارهایم درست نبوده است؛ ارتباط با خدا، انس با قرآن و صحیفه سجادیه که باید اولویت اول زندگی‌ام می‌بود، رفته بود آن آخرها ... در این بالا و پایین کردن اولویت‌ها یک چیز دیگر هم فهمیده‌ام؛ اتفاقات می‌افتند! چه ما از جزئیات آن‌ها با خبر باشیم و چه نه! پس لازم نیست آنقدرها خودمان را درگیر جزئیات اخبار جنگ کنیم و دائما مشغول رصد باشیم ... باید انگار به وظایف مادرانه‌ام برگردم؛ ✔️کمی دور از هیاهوی اخبار این روزها ✔️کمی با خواندن کتاب‌هایی که دوستشان دارم ✔️کمی با انجام کارهای عقب افتاده ✔️کمی با جان و دل پیش بچه‌ها بودن و گوش کردن به آن‌ها ✔️کمی و کمی بیشتر از کمی با انس با قرآن این روزهای سخت تمام خواهند شد و به فضل الهی جبهه حق علیه باطل به پیروزی قطعی خواهد رسید ... و من در این میانه باید نقش خودم را به درستی برای فرزندان و خانواده‌ام ایفا کرده باشم ... @mahdmasjed313