🥀وصیتنامه شهید علم الهدی 🌷
🥀من در سنگر هستم در این خانه محقر .در این خانه فریاد وسکوت ، فریاد عشق وسکوت در این سرد وگرم ، سردی زمستان وگرمی خون
🥀امشب پاس دارم ساعت۱:۳۹چه شب باشکوهی !چه شب باشکوهی! من به یاد انس علی ابن ابیطالب با تاریکی شب وتنهایی او میافتم. او با این آسمان پر ستاره سخن میگفت. سر در چاه نخلستان میکرد ومیگریست. این خانه کوچک است .این سنگر .این گودی در دل زمین .این گونی های بر هم تکیه داده شده پر از حرف است.خدایا این خانه کوچک را برای من مبارک گردان 🌷
🥀در این چند روز با خاک انس گرفته ام .بوی خاک گرفته ام .حال میفهمم که حضرت علی علیه السلام چگونه میفرماید؟ سجده های نماز حرکت اول خم شدن روی مهر این معنا را میدهد که خاک بوده ایم وحرکت دوم این معنا را میدهد که از خاک برخاسته ایم متولد شدیم وحرکت سوم رفتن دوباره به خاک به این معناست که دوباره زنده میشویم حیات قیامت🌷🌷🌷
🌷امشبم را به نام تو متبرک میکنم 🌷
میهمان امشب کانال 👇👇
🌷شهید والا مقام🌷
🌷 سید حسین علم الهدی🌷
🌷حمد و توحید و ۱۴ صلوات 🌷
🍃🌻🍃🌸🍃🌻🍃
أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
ڪـانال مهدویون
@mahdvioon
.#قرار_شبانه💚
قرار شبانه مون یادمون نره بانو😍😍
خوندن سوره واقعه هر شب قبل از خواب ✅
قرار
وضو یادمون نره وقتی خواستیم بخوابیم☺️☺️☺️☺️☺️
همینطور که داری کارهای آخر شبت رو انجام میدی صوت رو بزار گوش بده بانو 👌👌👌👌
#قرارشبانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینگونه دعای فرج بخوانید 🤲🏻
🔺رهبر معظم انقلاب
🖤🖤 قرار شبانه
💎 امشب با سوز دل دعای فرج را بخوان و ظهور را بخواه💎
🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸
⚜️الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜️
💠دعــای ســلامتی امــام زمـــان(عج)💠
⚜️"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜️
⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️
🌱بِحِقِّ زینبڪبرۍ سلاماللهعلیها
کانال ܩܣܥویوܔ
@mahdvioon
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
قسمت101
بی بی و ملوک گرم صحبت بودند
نگاهم سمت عموی نرگس افتاد سرش پایین بود و سرگرم گوشی اش...
خواستم بنشینم که بی بی گفت:
- ننشین مادر بهتر است به سید حرفهایت را بگویی
- سید مادر اگر توضیحی خواست برایش کامل بگو تا مطمئن تصمیم بگیرد.
صدای آرامی که به چشم و بفرمایید ختم شد...
چشم برای بی بی بود و احتمالا بفرمایید را به من گفتند.
بلند شد و به طرف قسمت خالی سالن رفت من هم نگاهی به ملوک کردم و با لبخند اجازه ام را داد.
پشت سرشان رفتم خواستیم آن طرف سالن بنشینیم که صدای نرگس بلند شد
- اینجا نه...
سریال الان شروع میشود و من می خواهم با صدای بلند گوش کنم
صدای کلافه ی عمویش را شنیدم که زیر لب لا إله إلا الله می گفت.
- خانم علوی بفرمایید اتاق بنده
پشت سرش وارد اتاق شدم که صدای نرگس می آمد
- حالا شد
زهرا جان موفق باشی.
وارد اتاق شدم.
اتاق تمیز و مرتبی که بسیار ساده چیده شده بود.
چفیه ی و پلاک هایی که از سقف آویزان کرده بود به نظرم جالب آمد
چند عکسی که به دیوار چسبانده بود. توجه ام را کامل جلب کرد.
به طرف عکسها رفتم
- اینجا کجاست؟
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
قسمت102
- این عکس ها یادگار سفر راهیان نور هست.
شلمچه و...
- من تا حالا این جاها نرفتم
این را آرام گفتم
یک عکس از همه بزرگتر بود اطراف عکس را از عکس هایی پر کرده بود که احتمالا همه از شهدا بودند و عکس شهید ابراهیم هادی هم در بینشان بود.
- اینجا، جای خاصیه؟
آخه این عکس از همه بزرگتر چاپ شده.
- اینجا کانال کمیل هست.
محل شهادت شهید ابراهیم هادی و
هم رزم هایش.
- جدی!؟
صادقانه گفتم:
- خوش به حالتان شما اینجا رفتید؟
چقدر دلم می خواهد کانال کمیل را ببینم ...
- خانم علوی، میشود شروع کنید؟
بیرون منتظرمان هستند.
- بله ببخشید
من روی مبل تک نفره ای که گوشه ی اتاق بود نشستم و خودش هم روی صندلی که جلوی میز کارش بود.
همان طور مثل همیشه سرش را پایین انداخته بود گفت:
- بفرمایید من گوش می کنم.
- حقیقت حرفهای زیادی داشتم که بگویم ولی حالا که شما قرار هست در این سفر کمکم کنید فقط یک خواهش دارم
- بفرمایید
- اول اینکه کسی از این محرمیت چیزی متوجه نشود بعد هم در کارهای همدیگر دخالت نکنیم.
- یعنی چی!؟
- یعنی مثل الان!
- خانم علوی من و شما قرار هست یک تعهدی را امضا کنیم پس تا زمان لغوش باید هردو به احترام همدیگر رعایت کنیم.
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸