eitaa logo
🌻«☆♡ܩܣܥ‌‌ویوܔ♡☆»🌻
1.4هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
15.8هزار ویدیو
112 فایل
کانال ܩܣܥ‌‌ویوܔ عشــاق پســـر فاطمــه(سلام الله)❣️ درخدمتتونیــم با کلی مطالب فوق جذاب دلنــوشــته🤞 پروفایـل🎀 منبرهای مفید👌🏻 کلیپ های آخرالزمانی🌹 پست های انگیزشی🌴 نمازهای مستحبی ارتباط با خادم کانال ادمین فعال کانال @Mitra_nori
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5848122758378033192.mp3
13.34M
🎧قرائت استدیویی دعای۱۱۲ | دعا در ماه رجب با صدای: محمود معماری ※ دعای امام سجاد علیه السلام در ماه رجب ⫷ نـَسیمِ عُبودیَتْ ⫸ @Nasim_oboodiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الموسوی دعای‌ماه‌رجب - wahhaj.mp3
4.29M
 خابَ الوافِدونَ عَلَىٰ غَيرِك...🌱 🌸 ⫷ نـَسیمِ عُبودیَتْ ⫸ @Nasim_oboodiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20220828-WA0019.mp3
573.9K
❤️سا؏ٺ قݪبم ڪۅڪ شدھ بہ وقٺ مشھداݪࢪضا🕌 *💔به نیابت از مولای غریبمان حضرت اباصالح المهدی عج بخوانیم صلوات خاصه امام رضا (علیہ اݪسݪام)* *🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🦋 ۱۴ مرتبه زمزمه نماییم بحق علی بن موسی الرضا اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ختم ویژه حق الناس و رد مظالم ساعت به وقت امام رضا علیه السلام 👈🏻ختم میکنیم 14ذکر با برکت صلوات و5مرتبه👈🏻سوره قدر و 14مرتبه 👈🏻ذکر استغفار و3مرتبه 👈🏻 سوره توحید و هدیه میکنیم به آقا امام زمان عج به نیت سلامتی و فرج آقا امام زمان عج و متوسل میشیم به امام رضا علیه السلام به نیت👇🏻👇🏻 حق الناسی که گردنمون هست و هدیه میکنیم به همه بزرگوارانی که ندانسته و ناخواسته کاری و یا حرفی ویا عملی و ......انجام دادیم و باعث ناراحتی شون شدیم ان شاءالله در این دنیا واخرتمون از ما بگذرند و ما رو ببخشند ان شاءالله الهی آمین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◀️ درس اخلاق امام خامنه‌ای : با دعا از خدا متعال تغییر را طلب نماییم و تا او نخواهد هیچ اتفاقی نخواهد افتاد . 🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌻🍃🌸🍃🌻🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ ڪـانال مهدویون   @mahdvioon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
استاد_شجاعی مجموعه_این_که_گناه_نیست برای سهولت و دسترسی به فایلهای صوتی مجموعه این که گناه نیست متن آبی رنگ را کلیک کنید🙏🌹 ✳️👈قسمت اول ✳️👈قسمت دوم ✳️👈قسمت سوم ✳️👈قسمت چهارم ✳️👈قسمت پنجم ✳️👈قسمت ششم ✳️👈قسمت هفتم ✳️👈قسمت هشتم ✳️👈قسمت نهم ✳️👈قسمت دهم ✳️👈قسمت یازدهم ✳️👈قسمت دوازدهم ✳️👈قسمت سیزدهم ✳️ جهت نشر، لطفا از گزینه فوروارد⤵️ استفاده نمایید.
4_5807617389960889228.mp3
4.53M
این_که_گناه_نیست 14 قدرتمندترین انسانها؛ اونایی هستند که، نه تنها، تحت تأثیرِ عوامل مختلف، خودشونـو نمی بازند... بلــکه؛ با عمــلِ زیبا وکلامِ مهربان بقیــه رو هم، نجــات میدن. استاد_شجاعی 🎤 کانال ܩܣܥ‌‌ویوܔ @mahdvioon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.قرار_شبانه💚 قرار شبانه مون یادمون نره 😍😍 خوندن سوره واقعه هر شب قبل از خواب ✅ قرار وضو یادمون نره وقتی خواستیم بخوابیم☺️☺️☺️☺️☺️ همینطور که داری کارهای آخر شبت رو انجام میدی صوت رو بزار گوش بده 👌👌👌👌 قرارشبانه
waqe_346196.mp3
29.55M
صوت سوره واقعه✅✅✅ قرار شبانه مون☘☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این‌گونه دعای فرج بخوانید 🤲🏻 🔺رهبر معظم انقلاب ‌ 🖤🖤 قرار شبانه 💎 امشب با سوز دل دعای فرج را بخوان و ظهور را بخواه💎 🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸 ⚜️الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜️ 💠دعــای ســلامتی امــام زمـــان(عج)💠 ⚜️"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜️ ⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️ 🌱بِحِقِّ زینب‌ڪبرۍ‌ سلام‌الله‌علیها‌ کانال ܩܣܥ‌‌ویوܔ @mahdvioon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان زهرابانو💗 قسمت106 نقاشی کردن را دوست داشتم و چند روز بود که به محض بیکار شدن بوم نقاشی را بر میداشتم و ادامه ی طرح  را کار می کردم. طرح خانه ی خدا ؛ که چند روزی مهمان اتاقم بود دلم را روشن می کرد. دلگرم بودم،  به کشیدن کعبه، به طواف عاشقانه ای که برایش دل، دل می زدم. برای مناجاتی که قرار بود در کنار سیاهی کعبه بخوانم و برای تمام داشته هایم شاکر خدا باشم. خدایی که دنیایم را تغییر داد باعث شد در راهی قرار بگیرم که صراط مستقیم است. بخشش خدا را با تمام وجودم حس می کردم. چند روزی گذشته بود و در این مدت به کلاسهایی برای سفر حج رفتیم تا آشنایی بیشتری پیدا کنیم . قرار بود امروز برای عقد هماهنگ کنیم. توی اتاقم بودم که ملوک با اجازه واردشد - زهراجان می توانیم باهم صحبت کنیم؟ - بله حتما روی مبل کنارهم  نشستیم وشروع کرد - درسته من مادرت نیستم ولی به اندازه ی ماهانم برای من ارزش داری و آینده ات مهم است. این را هم می دانم که تو دختر عاقلی هستی ولی مادرانه باید صحبت هایی را باتو داشته باشم. سکوت کرده بودم و دوست داشتم فقط شنونده باشم. - امروز که برای محرمیت می رویم. دیگر بین تو و آقاسید یک سری چیز ها تغییر می کند. سعی کن احترام ایشان را داشته باشی . حرفشان را قبول کن و بهتراست فقط از سفرت لذت ببری... ملوک چیزی می خواست بگوید که نمی توانست مشخص بود دست، دست می کرد. 🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁 ♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان زهرابانو💗 قسمت107 - چیز دیگری هم هست که بخواهید بگویید؟ - راستش حرف اصلی ام چیز دیگریست - گوش می کنم... - همیشه خانم جون می گفت: - خدا بعد از محرمیت جوری مهر و محبت را در دل دو طرف قرار می دهد که ریشه اش محکم تر از هر عشقی هست. نگذاشتم بیشتر ادامه دهد با خنده گفتم: - حاج آقا و عشق و عاشقی... - ملوک جان این بنده ی خدا تا ما برگردیم ده کیلویی وزن کم می کند بس که خجالت می کشد. احتمالا کل سفر را هم برای من از بهشت و جهنم می گوید، به جای زمزمه های عاشقانه... خیالت راحت از این خبر ها نیست. همان طور که بلند می شدم و به طرف بیرون می رفت با لبخند گفت: - از من گفتن بود... حالا هم تماس بگیر ببین چه ساعتی برای مراسم برویم. دلم می خواست خطبه را در مسجد برای ما بخوانند همیشه حس خوبی از آن مسجد داشتم. هم در کودکی ام، هم وقتی که بی پناه بودم پناهم شد و چه زیبا من را به خود برگرداند. جا داشت تک تک لحظه های زندگی ام را دراین مکان مقدس رقم بزنم. حالا این عقد مصلحتی هم جزئی از زندگی ام بود. بهتر بود خودم با عموی نرگس صحبت کنم ولی نه حرف زدن با او زیاد راحت نبود. پیام بدهم بهتر است. گوشی را برداشتم و سریع تایپ کردم ... 🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁 ♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان زهرابانو💗 قسمت108 سلام حاج آقا خانم علوی هستم خواستم بدانم اشکال نداره برای خواندن خطبه مسجد باشیم؟ این را نوشتم و فرستادم... مشغول کارهایم شدم هر از گاهی ؛ نگاهی به گوشی می انداختم ولی خبری نبود یعنی پیام را ندیده یا....؟!؟ یک ساعتی گذشت. از خودم دلخور بودم که چرا پیام دادم کاش به نرگس گفته بودم. همان موقع پیامی آمد پیام حاج آقا بود. سلام علیکم نه خیر اشکالی ندارد. چه خلاصه.... فقط از خوش خیالی ملوک خنده ام میگیرد. من را با کوهی از یخ راهی سفر می کند بعد از گرما عشق و عاشقی می گوید گرمایی که حریف هر که شود حریف ایشان نمی شود. با نرگس هماهنگ کردم که عصر باهم به مسجد برویم. لباس ساده ای را پوشیدم و چادری که هدیه ی سفر مشهدم بود را سر کردم و با ملوک راهی خانه ی بی بی شدیم و باهم به مسجد رفتیم. کسی داخل مسجد نبود ولی آب و جارو شدن حیاط مسجد، عوض شدن آب حوض حتی شمعدانی های زیبایی که داخل حیاط بود همه نشان از سرزندگی و تغییر می داد. - به به چه کرده عمو، چقدر حیاط قشنگ شده عمویش که از ورودی مسجد می آمد سر به زیر سلامی کردم و خواست به دفتر برویم تا استادش برای خواندن خطبه بیاید. نرگس رو به آقاسید گفت: - عموجان چیدی یا بیاییم کمک؟؟؟ خیلی آرام گفت: چیدم.... 🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁 ♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان زهرابانو💗 قسمت109 بی بی گفت: - نه مادر میرویم داخل مسجد تا حاج آقا بیاید. همگی وارد مسجد شدیم. گوشه ی مسجد  سفره ای کوچک و ساده پهن شده بود رنگ سبز، زیبایی دوچندانی به سفره داده بود. - ببین چه عموی باسلیقه ای دارم! - بله خدا برای بی بی حفظش کند - از امروز برای توهم حفظش کند، بد نیست. نگاهی بهش کردم که با لب و لوچه ی آویزان گفت: - خب حالا اخم نکن تو این روز شگون ندارد منظورم برای سفرت بود. صدای یا الله، بلندی که آمد با نرگس کنار بی بی و ملوک رفتیم. سه مردی که وارد شدند فقط استادش را میشناختم. بعد از سلام و احوال پرسی همگی نشسته بودیم که بی بی صدا بلند کرد و گفت: - سید، مادر نمی آیی؟ حاج آقا منتظر است! - چشم  آمدم. مردی که از  روبه رو می آمد را انگار برای اولین بار می دیدم. عبای سفید، عمامه ی مشکی، شال سبز خوش رنگی که به گردن انداخته بود. همه باعث شده بود مرد رو به روی من را کامل تر کند. - دختر گل نگاه به نامحرم درست نیست ؛ صبر کن خطبه خوانده شود. سرم را به طرف نرگس چرخاندم و از خجالت دست و پایم را گم کرده بودم گفتم: - نه... من فقط... خب تعجب کردم! الان تو حیاط لباسشان فرق داشت! برای اولین بار با این لباس هستند یعنی من میبینم. نرگس با شیطنت گفت: - باشه بابا قانع شدم. زهراجان مراقب فشارت باش افتاد دوباره؟ - نرگس اذیت نکن! 🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁 ♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸