eitaa logo
🌻«☆♡ܩܣܥ‌‌ویوܔ♡☆»🌻
1.4هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
21.4هزار ویدیو
150 فایل
کانال ܩܣܥ‌‌ویوܔ عشــاق پســـر فاطمــه(سلام الله)❣️ درخدمتتونیــم با کلی مطالب فوق جذاب دلنــوشــته🤞 پروفایـل🎀 منبرهای مفید👌🏻 کلیپ های آخرالزمانی🌹 پست های انگیزشی🌴 نمازهای مستحبی ارتباط با خادم کانال ادمین فعال کانال @Mitra_nori
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان داستانی رابطه 💖 قسمت بیست و چهارم فاطمه نگاهی به ساعت کرد و معترضانه گفت: ببخشید بچه ها نمیخوام فکر کنید خیلی خشکم ولی ما نیومدیم اینجا رابطه ی فیثاغورس رو حل کنیم یا با استدلال به تفکر محض برسیم! یا دنبال حل تفرقه و ایجاد اتحاد باشیم! مثلا البته ظاهرا مثلا اینا برای ما حله! من وقتم رو گذاشتم تا این گروهی که اینجا جمع شده یه کاری کنه تا جلوی چند تا آسیب رو بگیره تا بگه به جز آسیب شاید از همین فضا خیلی فایده ها بشه رسوند بعد ما نشستیم اینجا داریم تسلسل وار دور خودمون دور میزنیم! از ریاضی میگیم! از فلسفه میگیم! از شعر میگیم! حتی از خدا میگیم ولی کاری نمی کنیم! نمی خوام ناراحتتون کنم ولی من شاید توی خیلی چیزها گیر داشته باشم! ولی به اندازه ی تخصصم نه بدون تخصص! به اندازه ای که وکیل اون خانمی بودم که شوهرش با زن متاهل دیگه ای رابطه ایجاد کرده بود و خیلی راحت خیانت! می تونم حرف بزنم بگم آقا! خانم! ته این رابطه ها خصوصا توی فضای مجازي زندگیتون متفرق میشه! من دلم برای اون دختر نوووجون و جوونی که تمام زندگیش شده این گوشی و تمام رویاش خلاصه میشه چت با یه پسر فضای مجازی که واقعا هم معلوم نیست اصلا پسر باشه یا نه! مجرد باشه یا نه میسوزه! و تمام عشق و دلبستگیش رو داره خرج کسی میکنه که ندیدتش و شاید هرگز نبینتش و اگر هم بتونه ببینه تمام اون آرزوها با یه رابطه آتیش بگیره و از همونی هم هست نابودش کنه! متوجه اید بچه ها! من توی این روابط دنبال رابطه ی استدلالی نمی گردم! دنبال رابطه ی فیثاغورس نیستم! من اینجا اومدم که به یه رابطه پایان بدم تا یه رابطه ی درست توی زندگی واقعی خراب نشه! یه دختر جووون بدبخت نشه! یه زن دل آشوب نشه! یه مرد ذهنش درگیر نشه! من حوصله ی شعر ندارم! من دلم بیشتر از شعر، شعور میخواد... من دنبال اینم طبق قانون عقل دل عاشق بشه! نه طبق قانون عشق عقل مجنون... من توی دادگاه هر روز با عاشق هایی روبه رو میشم که روزی هزار بار آرزو میکنند کاش عاشق نبودند! کاش شعر بلد نبودند! کاش کمی فقط کمی عاقل بودند... همه ی بچه ها ساکت شدند... فضای سنگینی در اتاق حاکم شده بود.... نفس عمیقی کشیدم و گفتم: درست میگی فاطمه! بعضی وقتها اینقدر درگیر جزئیات میشیم که از اصل غافل می مونیم! ترجیح میدم بقیه ی حرفهامون بمونه بعد از اولین فعالیت تا حرفی برای گفتن باشه نه شعار دادن! دو هفته ای یک بار جلسه میزاریم تا از روند کار اطلاع پیدا کنیم! فقط حواستون به خودتون و خط قرمزها باشه همین! صلواتی بفرستین.... صدای صلوات که بلند شد همزمان بچه ها هر کدوم مشغول چادر سر کردن شدن و جمع و جور کردن وسایل، برعکس همیشه که جلساتمون با شوخی و خنده تموم میشد ایندفعه پر از سکوت و ابهام از هم خداحافظی کردیم... ذهنم درگیر حرفهای فاطمه بود..‌ حق داشت مثل من بیشتر اوقات کسانی را میدید که از این فضا ضربه هایی رو خوردن که به سختی میشد ترمیمش کرد! حرفهای مریم هم تلنگر خوبی بود احساس میکردم لازمه ی کار در فضای مجازیست! ثریا نور امید بود چون خودش از همین مسیر برگشته بود و حالا پر از انگیزه برای برگرداندن امثال خودش! یلدا قوی تر از آنچه فکر میکردم ظاهر شد با حرفهاش کمی دردی که آن مادری که دختر هم سن و سالی شبیه یلدا رو داشت اما به خطا رفته بود و غمش روی دلم سنگینی میکرد را مرهم میشد! ندا هم که نمک بچه هاست و انگیزه یی برای زمان های سخت! رفتار مهدیه کمی نیاز به چکش کاری داشت... اینها تمام افکاری بود تا رسیدن من به خانه... در اولین فرصتم یک برنامه ی منظم و داری مرزهای مشخص برای احسان چیدم تا وسط این اقیانوس بیکران غرق نشه! اما در عین حال بتونه از فوایدش هم استفاده کنه، مطمئن بودم با برنامه ریزی و داشتن مرز و خطوط آسیب دیدن ها به حداقل میرسه هر چند که صد درصد نیست ولی این احتمال توی دنیای واقعی هم صد درصد نیست و علاوه بر برنامه ریزی عقلایی و تلاش و نظارت و همراهی، توکل باید کرد... دو هفته برای من با تمام فراز و نشیب های همیشگیش گذشت... مصمم تر از قبل منتظر دیدن بچه ها بودم هر روز که مراجعه کننده ای را که درگیر آسیب های این فضا و نه فقط رابطه ها شده بود میدیدم، انگیزه ام برای کار کردن در این فضا دو چندان میشد تا به خواب غفلت رفته در این فضا رو بیدار کنم... تصمیم گرفتم برای این جلسه از نسرین هم بخواهم که بیاید بدون شک تجربه اش راهگشا بود.... نویسنده: سیده زهرا بهادر 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان داستانی رابطه 💖 قسمت بیست وپنجم جمع بچه ها جمع بود اما کمی متفاوت تر از دفعه ی قبل! خیلی رسمی جلسه شروع شد... این بار مریم آروم نشسته بود و قبل از جلسه به من گفته بود که امروز خیلی نمی تونه صحبت کنه! وقتی پرسیدم چی شده گفت حالا بعدا برات توضیح میدم! بسم اللهی گفتم و از فاطمه خواستم شروع کنه خیلی جدی بلند شد و رفت سمت تخته شروع کرد..‌. اولین جمله ای که نوشت: مژگان کیست!؟ بعد با همون حالت نگاهمون کرد و گفت بچه ها مژگان رو می شناسید؟؟! نگاههای متعجب بچه ها بهم گره خورد و در نهایت جواب واضح نه بود! سرش رو تکون داد و گفت: البته طبیعیه نشناسید اما من براتون میگم مژگان کیه! مژگان دختر هفده، هجده ساله ی بود که مثل خیلی ها کلی آرزو داشت... عضو یک خانواده ی معمولی بود. از تمام حواشی دنیا تنها حاشیه های کتاب های درسیش بود که ذهنش رو درگیر میکرد... یک روز اتفاقی افتاد که نه تنها مژگان که دنیا رو متاثر کرد! با ورود مهمان ناخوانده ای به اسم کرونا سبک زندگی ها که خیلی وقت بود اندک اندک در حال تغییر بود با سرعت بالایی روند تغییر رو طی کرد. مژگان و خانواده‌اش هم بی تاثیر از این روند نبودند، همراه این مهمان ناخوانده که خیلی ها ازش می ترسیدند مهمان ناخوانده ی دیگری هم آمد اما کسی ازش نمی ترسید حتی احساس میشد برای این شرایط چقدر هم خوب و کاربردیست! البته که کاربردی بود و هست! اما اگر مثل کرونا آگاهی ازش نداشته باشن شاید خیلی بدتر از کرونا به سر خانواده ها بده! درست مثل اتفاقی که برای مژگان و خانوادش افتاد! گوشی اندروید را پدرش گرفت تا از درس و مشق اش جانماند و هم در این روزهای سخت کمی سرگرمش کند اما... اما... ماجرا جور دیگری رقم خورد!!! استفاده از گوشی برای کارهای درسی حس جذابی بود... مژگان دوست داشت بیشتر بداند حالا که گوشی داشت و وصل به دهکده ی جهانی هم بودبا خودش فکر کرد پس چرا استفاده ی درست نکند! مژگان کم و بیش از آسیب های رابطه با نامحرم و افراد مجازی آگاه بود و ترجیح میداد اصلا دنبال این حرفها نرود! او دوست داشت فقط بیشتر بداند! علمش بیشتر شود ... بخاطر رد و بدل کردن اطلاعات درسی عضو گروهی همکلاسی هایش در تلگرام شد همه چیز عادی بود ظاهرا هم مژگان خوب مدیریت میکرد! خیلی وقتها بچه ها نوشته های متفرقه در گروه می گذاشتند که مژگان خیلی توجه نمی کرد او فکر میکرد وقتش با ارزش تر از این حرفهاست که بخواهد هدرش دهد اما یک روز از همین روزها متنی شبهناک در گروه قرار داده شد که ذهن مژگان رو خیلی مشغول کرد... آنقدر که برای پیدا کردن جواب سوالش و پاسخ دادن به آن ساعت ها در این دهکده ی کوچک جهانی با تمام وسعتش چرخید و چرخید.‌.. فاطمه نفس عمیقی کشید و لحظاتی سکوت کرد...‌ من و بچه ها خیلی کنجکاو شده بودیم که آخرش چی میشه؟ فاطمه ادامه داد: میان این همه چرخیدن... روزگار هم چرخید ... بالاخره با گروهی آشنا شد که پاسخ سوالاتش را کامل دادند و و او را قانع کردند اما نه آنطور که در واقعیت بود! آنطور که دوست داشتند! مژگان خوشحال پاسخ هایی که دریافت میکرد رو درگروه درسیشون قرار می‌داد و خیلی طول نکشید که بخاطر طرح چنین مسئله هایی خیلی از دوستانش به او ابراز ارادت کردند.... مژگان داشت دیده میشد.... همان چیزی که یک نوجوان و جوان میخواهد... از آن طرف وقت زیاد و حوصله ای که گروه متصل به مژگان برایش می گذاشت کم کم پایه های اعتماد این دختر معصوم رو در دلش محکم کرد اما این تمام ماجرا نبود شروع یک اتفاق وحشتناک بود... پدر مژگان خیالش راحت بود دخترش اهل رابطه با پسرهای مجازی نیست... پدر مژگان هیچ وقت! هیچ وقت! فکر نمیکرد دخترش جزو فرقه ای انحرافی شود که سرنوشت تلخی براش رقم بزنه.... پدر مژگان یکی از کسانی بود که هفته ی پیش برای شکایت دنبال وکیل بود و پیش من اومده بود... وقتی که ماجرا را برایم گفت:... نویسنده: سیده زهرا بهادر 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سوره مبارک یس ✅ فایل پاکسازی چاکرای قلب هرشب قبل خواب👈👈کلیک کنید ❤️❤️❤️❤️❤️ اگه باز نشد بزن رو لینک تا باز بشه👇👇👇 ✧✦✧✦✧✦✧✦✧✦✧✦✧ 🌷اَلٰا بِذِكْرِٱللّٰـهِ تَطْمَئِنُّ ٱلْقُلُوبُ کانال ܩܣܥ‌‌ویوܔ @mahdvioon ✅️کپی حلال ✧✦✧✦✧✦✧✦✧✦✧✦✧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️🌖اعمال شب و روز اول هر ماه قمری🌙🌗 1⃣ در شب اول ... موقع غروب 🌚 🌟 سوره نصر ۱ مرتبه ✨ و سوره یاسین تا مبین اول خوانده شود* ★★جهت شنیدن خبرهای مسرت بخش در ماه ★★— 📚 مخازن جلد ۱ صفحه ۱۵۴ 2⃣🌙🌙 موقع دیدن هلال ماه 🌙 🌕 دعای ۴۳صحیفه سجادیه خوانده شود✨ 3⃣⚜زیادی نور چشم😍👇 حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: چون کسی را درد چشم باشد یا در بینایی او ضعفی باشد در اول ماه چون هلال ماه را ببیند دست بر چشم خود بنهد و سوره حمد را 10 بار با نیت خالص و توجه به معنی آن بخواند و در آخر سوره مبارکه « توحید را 3بار بخواند بعد از آن 7بار بگوید: «یا ربِّ قَوِّ بَصَری» سپس بگوید: اللّهُمَّ اکْفِ اَنْتَ الْکافی اَللّهُمَّ عافِ اَنْتَ الْمُعافی درد چشم و ضعف بینایی به صحت مبدل می گردد🤲🌿 📗خواص آیات قرآن کریم، محمدتقی نجفی، ص10 4⃣♨️خوردن پنیر⚜ 💢در روز اول ماه با خوردن پنیر امیدست حاجت روا شود🌀 5⃣⚜خانه خوشبختی😍👇 هرڪس خالصانه در اول ماه قمری آیه ۱ تا ۳ سوره کهف (۳آیه اول) را بر ظرفی نوشته در آن قطراتی آب بریزد بر دیوارهای خانه بپاشد درآن خانه جز خوشی نیاید🤲🌿 📚 خواص آیات قرآن ص ۱۰۴ 6⃣در روز اول ۲ رکعت نماز خوانده شود 💫 ⚡️ رکعت اول حمدو۳۰ مرتبه توحید ⚡️ رکعت دوم حمدو۳۰ مرتبه قدر 🌔 بعداز نماز دعای کوتاهی (مفاتیح) 🌓 و دادن صدقه 🌱 امام جواد علیه السلام فرمودند ✨ ⭕️هرکسی چنین کند سلامتی اش را در آن ماه از خدا خریداری کرده است 🌈 ─┅═༅✾═❥༅✿༅❥═༅✾═┅─ ߊ‌َܠܠّܣُــܩَّ ࡃَܥܼـِّـܠܙ ܠِࡐ‌َܠࡅِّ࡙ــܭَ ߊ‌ܠܦ‌َــــܝ‌َܥܼܢ🌤 ─┅═༅✾═❥༅✿༅❥═༅✾═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پست_ویژه این دعای رفع بلا 📿 روز اول ماه 🌙 با صدای بلند در خانه یا خودتان بخوانید یابگذاریدتاصدا در خانه پخش شود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👌🏼با خواندن این سوره‌ها در 🌙اوّل هر ماه قمری بلا را ازخود دور کنید 🌛ماه‌محرم☜سوره الرّحمن 🌛ماه‌صفر☚سوره الشوری 🌛ماه‌ربیع الاول☜سوره مجادله 🌛ماه‌ربیع الثانی☚سوره تبارک 🌛ماه‌جمادی الاول☜سوره مزمل🌹 🌛ماه‌جمادی الثانی☚سوره النباء 🌛ماه‌رجب☜ سوره یس 🌛ماه‌شعبان☚سوره صاد 🌛ماه‌رمضان☜سوره محمّد 🌛ماه‌شوال☚سوره الفتح 🌛ماه ذی القعده☜سوره نساء ┄┅┅❅♥️❅┅┅┄ پنجمین ماه سال هجری قمری ┊🌛ماه جمادی الاول ┊📖☚سوره مزمل ✓ ┄┅┅❅♥️❅┅┅┄ زمان خواندن هریک از سوره‌ها ⏳از زمان ديدن هلال ماه نو ⌛️تا غروب روز اوّل ماه 📚بحارالأنوار ج٣ ص ٨٠ اَللّهُمَّ‌‌عَجِّل‌‌لِوَلیِّکَ‌الفَرَجَ‌‌وَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ ┄┅┅❅♥️❅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا