eitaa logo
🌻«☆♡ܩܣܥ‌‌ویوܔ♡☆»🌻
1.4هزار دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
20هزار ویدیو
137 فایل
کانال ܩܣܥ‌‌ویوܔ عشــاق پســـر فاطمــه(سلام الله)❣️ درخدمتتونیــم با کلی مطالب فوق جذاب دلنــوشــته🤞 پروفایـل🎀 منبرهای مفید👌🏻 کلیپ های آخرالزمانی🌹 پست های انگیزشی🌴 نمازهای مستحبی ارتباط با خادم کانال ادمین فعال کانال @Mitra_nori
مشاهده در ایتا
دانلود
ایلماه 🎬: صدای ایلماه از پشت در بلند شد که گفت: چه کسی پشت در است؟! جیران که سعی می کرد مانند ندیمه ای دست و پاچلفتی عمل کند گفت: ببخشید ببخشید خانم در رو باز می کنید، برایتان شام آوردم ایماه با تعجب یک تای ابروش را بالا دد داد و زیر لب گفت: شام!! من که الان شام خوردم و بعد انگار چیزی به ذهنش خطور کرده باشد به نقطه روی در خیره شد و آرام آرام جلو رفت و در را باز کرد در باز شد جیران در حالی که سعی می کرد سینی را روی سرش درست نگه دارد وارد اتاق شد، آرام آرام سینی را از روی سرش پایین آورد او که تا له حال از این کارها نکرده بود می خواست طوری عمل کند که ایلماه شک نکند و سپس سینی را روی میز کنار دیوار گذاشت و گفت: سلام خانم جان گفتن برایتان شام بیاورم ایلماه اصلا به روی خودش نیاورد که شام خورده است همانطور که در اطراف جیران قدم می زد گفت: که اینطور! سفره را پایین پهن کن تا شام بخوریم جیران مانند دختری که شرم دارد به طرف سینی رفت، سفره کوچکی را که گوشه سینی بود برداشت و وسط اتاق روی قالی های سرخ کرمانی پهن کرد یکی یکی ظرفهای غذا را روی سفره گذاشت و همانطور که ظرف تنگ بلوری پر از دوغ را وسط سفره می گذاشت گفت: دوغهایش اینقدر خوشمزه است اینها سفارشی است ببینم می توانم سوال کنم بانو چه کسی هستند؟ ایلماه ابرویش را بالا داد و گفت: نه نمی توانی بپرسی، آیا کسی که تو را به اینجا فرستاده به تو سفارش نکرده که فضولی نکنی؟! جیران که تا به حال کسی به او اینچنین اهانت نکرده بود، از خشم صورتش سرخ شد اما مجبور بود که تحمل کند پس گفت: ببخشید دیگه نمی پرسم بفرمایید غذا بخورید. ایلماه روی صندلی نشست به جیران اشاره کرد که او کنار سفره بنشیند و گفت: تصمیم دارم امشب در حق تو لطف کنم و تو به جای من غذا بخوری، آخه من از دیدن غذا خوردن کلفت جماعت خوشم میاد. جیران که شصتش خبردار شد این دخترک بسیار با هوش است و به او مشکوک شده خواست شک او را رفع کند، با اجازه ای گفت و سر سفره نشست و با احتیاط گوشه ای از گوشت بریان را جدا کرد و در دهان گذاشت، او اصلا متوجه نبود که مثل بزرگ زادگان غذا می خورد و این از چشم ایلماه که دختری تیز بین بود، پنهان نماند و الان کاملا متوجه شده بود که کاسه ای زیر نیم کاسه است و حس کنجکاوی و البته شیطنتش گل کرده بود و می خواست تا آخر راه را با این زنی که می خواست ادای کلفت ها را در بیاورد، برود‌ ادامه دارد... 📝به قلم:طاهره سادات حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
ایلماه 🎬: جیران گوشت بریان را آرام آرام زیر دندان له کرد و مزه مزه نمود و گفت: بفرمایید بخورید، دیدید مسموم نیست، آفرین به شما که اینقدر هوشیارانه عمل می کنید، راستش...راستش قصر جای ترسناکی ست اگر احتیاط نکنید ممکن است با یک خوردنی خوشمزه کلکت کنده شود، من پیشنهاد می کنم از این مکان بر حذر باشید. جیران می خواست با این حرفها اعتماد ایلماه را جلب کند تا او به مسموم بودن غذایش شک نکند و از طرفی از قصر او را بترساند تا با پای خودش اینجا را ترک کند اما ایلماه باهوش تر و زرنگ تر از او بود. جیران یه شاخه جعفری هم داخل دهنش گذاشت و یه تیکه نان هم جدا کرد و همانطور که به دست گرفته بود گفت: من که خوردم، بیا شما هم بخور بانو، سرد میشه از دهن می افته... ایلماه تلخندی زد و گفت: تو بخور من نگاه کنم سیر میشم. جیران که تا تهش را خونده بود و از گستاخی این دخترک خون خودش را می خورد از جا بلند شد، تنگ بلور دوغ را دستش گرفت و به سمت صندلی آمد و گفت: یه خورده از این دوغ بخور قول می دم خوشت بیاد. ایلماه از جا بلند شد، سینه به سینه ی جیران ایستاد یک طرف تنگ بلور را گرفت و بالا آورد و به دهان جیران چسپاند و فریاد زد: اگه خوشمزه است خودت بخور....زود باش....یاالله بانوی اعظم.... ایلماه که حس کرده بود هر چی هست داخل دوغ هست و تیری توی تاریکی انداخت و طوری حرف زد که جیران فکر کرد او به هویتش پی برده جیران دیگه چیزی برای از دست دادن نداشت، دندان هایش را بهم قفل کرد و همانطور که خیره در نگاه ایلماه بود، گفت: شاه راست می گفت که چشمهای من شبیه چشم های توست. بارها و بارها هذیان خواب هایش را شنیده ام در خواب فقط از ایلماه حرف می زند، خیلی دلم می خواست ببینمت و حالا که دیدمت به شاه تبریک می گم، سلیقه ی خوبی دارد اما من اجازه نمی دم تو شاه را از چنگ من درآوری، من جیرانم، یک حرمسرا را حریفم، تو که چیزی برایم نیستی و با این حرف تنگ بلور را بالا آورد و حواله ی سر ایلماه کرد. ایلماه در یک لحظه خودش را کنار کشید و تلو تلو خوران به عقب برگشت و تنگ بلور به همراه سر ایلماه به دیوار خورد. دردی شدید در سر ایلماه پیچید و ایلماه گرمی خون را که روی پیشانی اش میریخت حس کرد. پلک هایش داشت روی هم می آمد که یکدفعه صحنه ها جان گرفت، با مهدی قلی بیگ تا چشمه مسابقه گذاشتند همانجایی که ایلماه نامش را بهشت گذاشته بود و بعد صحنه های قبل از آن، کلبه ی جنگی و انتظار قاصد شاه و کم کم ایلماه به جنگل های شمال و خانه ی سید باقر رسید و در این هنگام دنیا پیش چشمانش تاریک شد و دیگر چیزی از اطرافش نفهمید... ادامه دارد... 📝به قلم: طاهره سادات حسینی 📎 کانال مهدویون🌸 ‌ ✦‎࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @mahdvioon ✦‎࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 💢 ‍ 🤲🏻 ❁༄𑁍༄❁༄𑁍༄❁༄𑁍༄❁༄𑁍 ✿ฺ اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ ✿ฺوَ انْکَشَفَ الْغِطآء وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ ✿ฺوَ ضاقَتِ الاَْرْض وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ ✿ฺوَ اَنْتَ الْمُسْتَعان وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی ✿ฺوَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ ♡ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِران یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ ♡ ✿ฺالْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ✿ฺاَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی ✿ฺالسّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ✿ฺالْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ✿یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ ✿ฺبِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرین ❁༄𑁍༄❁༄𑁍༄❁༄𑁍༄❁༄𑁍 🎀اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا 🕊 🥀🕯🚩 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوب   @mahdvioon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار_عاشقی 🌾 🍀 🌾 🍀 🌾 🍀 این پست هر شب تکرار می شود یک فاتحه و توحید 👈نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (علیه السلام) و حضرت نرجس (سلام الله علیها) پدر و مادر گرامی امام عصر (ارواحنا فداه)🤲 ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد 🌿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ 🌱الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ 🌱الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ 🌱مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ 🌱إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ 🌱اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ 🌱صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّین 🌿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم ِ 🌱قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ 🌱اللَّهُ الصَّمَدُ 🌱لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ 🌱وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَد 🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام اربابم..‌. دلم گرفته..‌ دریابم😭😭😭 صلی‌الله‌علیڪ‌یا‌اباعبدالله اللهم الرزقنا حرم اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَیْكَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَعَلى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن. ____🍃🌸🍃____
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷امشبم را به نام تو متبرک میکنم 🌷 میهمان امشب 👇👇 شهید والا مقام 🌷مهدی حیدری🌷 🌷حمد و توحید و ۱۴ صلوات 🌷 کانال _مهدویون💚 ══❈═₪🔆❅₪═❈══ ✤|➟@mahdvioon✤ ══❈═₪🔆❅₪═❈══ ✅️ کپی از تمام مطالب حلال است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 دنیا جای مصرف کردن نیست جای جمع کردنه شیخ اسماعیل لطفا نشر بدید♦ کانال _مهدویون💚 ══❈═₪🔆❅₪═❈══ ✤|➟@mahdvioon✤ ══❈═₪🔆❅₪═❈══ ✅️ کپی از تمام مطالب حلال است.