▪️جام بازی های رایانه ای تهران با حضور ۳ هزار نفر جوان و نوجوان یک برنامه قابل توجه برای به رسمیت شناختن گیمرها است
رقابت همراه با شور و نشاط اجتماعی و مدیریت هیجان هزاران جوان و نوجوان نتیجه مثبت این حرکت فرهنگی است
✍نوید مستفیضی
🔰 #رسانه_نوجوان_مهدیار
@mahdyar_59
☘هر وقت ميخواست برایِ
بچـه هـا یادگارى بنویسه
مینوشت:
مَن کان لِله کانَ الله لَه
هرکى باخدا باشه خدا با اوست.
#شهیدانه 🕊
#شهیدابراهیمهمت ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دغدغه_داغ
اسلام میگه هر مرد باید چهار زن بگیره؟😳😳
جدی؟!
اصلا چرا اسلام باید چنین چیزی بگه؟👀
حق زن هم اینجا پایمال شده😡😡
توی کلیپ بالا جواب این سوالات رو دادم
🔰 #رسانه_نوجوان_مهدیار
@mahdyar_59
قصه امشبمون ۳ قسمته و طولانی
ولی خیلیییی قشنگه اونقدر که دلم نیومد نذارم براتون 😍😊
امشب ۱ قسمت و ۲ قسمت دیگه رو شب های بعد میذارم...منتظر بمونید چند روز😜👇👇
#قصه_شب
🔸پسر سبزی فروش
روزی بود، روزگاری بود. مردی کاسبکار و میانهحال یک پسر داشت که خیلی دوستش میداشت. کار خودش سبزیفروشی بود و از کارش خسته و بیزار شده بود. با خود میگفت: «یکعمر سبزیفروشی کردم و تا آخرش همین است؛ اما باید پسرم را خوشبخت کنم و او را به کاری مشغول کنم که فردا بتواند بهتر از من زندگی کند. آیا چهکاری از همه بهتر است؟
بازرگانی، سرمایه و دارایی بزرگ میخواهد. کار دیوانی وابستگی و آشنایی میخواهد. ناچار تا خودم میتوانم، زندگی را اداره کنم و به کارآموزی او کمک کنم. باید به پسرم صنعتی بیاموزم که عزتی در دنبال داشته باشد و او را به سعادتی برساند؛ اما آهنگری؟ بازار آهنگران پر از آهنگر است؛ اما زرگری؟ تا زری در میان نباشد همیشه در کارگری میماند؛ اما نجاری، نه، اما بافندگی، نه، آنیکی هم نه، اینیکی هم نه. باید با یک آدم باسواد و خوشبخت مشورت کنم. کسانی که رسیدهاند بهتر میدانند که چگونه رفتهاند.»👌
مرد کاسب همسایهای داشت که زندگی آبرومندی داشت و در محله، عزیز و محترم بود؛ مردم میگفتند استاد یک مدرسۀ عالی است. گاهی او را دیده بود و اخلاق و رفتارش را پسندیده بود و اهل خانۀ استاد از دکان او سبزی میخریدند. با خود گفت: «این مرد هرکه هست سعادتمند و بخت یار است و عقلش از من بیشتر است. منظور خود را با او در میان میگذارم و هر چه گفت همان کار را میکنم.»😃
یک روز همسایه را دید و گفت: «ای عزیز، اگرچه ما باهم در یک ردیف نیستیم اما من به شما ارادت دارم. رفتار شما را خوب میبینم و نزدیکان شما را در میان مردم محبوب، فرزندان شما را باتربیت و دوستان شما را باسعادت. نمیدانم شغل شما چیست. ولی میبینم که شما توانستهاید خودتان را عزیز و خوشبخت بسازید و من در این دنیا یک پسر دارم که میخواهم خوشبخت باشد؛ به نظر شما او را دنبال چهکاری بفرستم که آیندهاش خیلی خوب باشد؟»⁉️
استاد جواب داد: «خوب عزیزم، اینهمه مردم که دارند زندگی میکنند چکار میکنند؟ در دنیا هرکسی یک کاری دارد، مگر همین سبزیفروشی چه عیبی دارد؟»🤔
سبزیفروش گفت: «آنچه من میخواهم این سبزیفروشی و بقالی و چقالی نیست، یک کار خوب و یک خوشبختی کامل را برای پسرم آرزو میکنم.»
استاد گفت: «بسیار خوب، اگر تو میتوانی تا چند سال به کارآموزی او کمک کنی و به مزد روزانهاش فکر نمیکنی، من کلید مسئله را به تو میدهم و خودت میتوانی تصمیم بگیری.»
سبزیفروش گفت: «خیلی متشکرم، خداوند عزت و سعادت شما را زیاد کند. نه، به مزدش نظری ندارم. به آیندهاش فکر میکنم.»
استاد گفت: «خیلی خوب، آن کارخانۀ چینیسازی را که سر خیابان است میشناسی؟»🧐
سبزیفروشی گفت: «البته کارخانه را میدانم. ولی با صاحبش آشنا نیستم. میگویند یکی از ثروتمندان بزرگ شهر است، اهل خانهاش از من سبزی میخرند و مردم خوبی هستند. ولی من نمیخواهم پسرم را به کارخانۀ چینیسازی بفرستم. ما که سرمایهای نداریم. تا آخر عمرش باید کارگر کارخانه باقی بماند.»😢
استاد گفت: «نه، نمیگویم او را به شاگردیِ کارخانۀ چینیسازی بفرستی. مقصودم چیز دیگری است. من صاحب این کارخانه را میشناسم، مردی است که در کار چینیسازی متخصص و کارشناس و خبره است. پدرش را هم میشناختم، پدرش یک کوزهگر بود که کارش را با شاگردی پیش یک کوزهگر دیگر یاد گرفته بود؛ مایۀ کار کوزهگر هم خاک است و آب است و آتش، کمی هم شیشه کمی همرنگ، کمی هم چیزهای دیگر. پدر صاحب این کارخانه با همین چیزها کاسه و کوزه میساخت و میفروخت و با زحمت نانی میخورد و مثل تو زندگی سادهای داشت.»😇
سبزیفروش گفت: «بله کوزهگری هم مثل سبزیفروشی است، کار پرزحمتی است و آبرومند هم نیست. یک کوزهگر بههرحال یک کوزهگر است؛ اما شما میخواستید کلید آینده خوب را به من نشان بدهید.»
استاد گفت: « آن بابای کوزهگر چند سالی پسرش را فرستاد مدرسه درس خواند و باسواد شد و بازهم درس خواند تا در رشتۀ خاکشناسی و رنگشناسی و سنگشناسی متخصص شد. پدرش انواع خاکها را نمیشناخت، او میشناخت، پدر خاصیت همه سنگها و رنگها را نمیدانست ولی پسر آنها را میدانست، پدر ساختن کوره را به شکل قدیمی یاد گرفته بود، پسر به شکلهای تازهتر و پیشرفتهتر یاد گرفت. چون پسر، درسخوانده و دانا بود از همان خاک و همان آب و همان آتش بهجای کوزۀ سفالی و کاسۀ لعابی، چینی ساخت و چون علم داشت، چینی را از همه بهتر ساخت و از دیگر همکارانش پیش افتاد، مشتری بیشتر پیدا کرد، جنس بهتر عرضه کرد، کارش را توسعه داد و بهجای آن کوزهگری قدیمی و ساده، این کارخانۀ چینیسازی را ساخت و حالا یکی از ثروتمندان بزرگ شهر است. خیال نکنی که همین سبزیفروشی کار کوچکی است، به نظر من سبزیفروشی و بقالی و چقالی و آهنگری و نجاری و بازرگانی و شغل من و شغل وزارت و خلافت، همه یکسان است.
🔰 #رسانه_نوجوان_مهدیار
@mahdyar_59
#شکرگزاری
خدایا شکرت بابت وقت هایی که ممکنه با یه اتفاق ابرومون بره ولی ابرومون رو حفظ میکنی...🙃
خدایا ممنونم❤️
🔰 #رسانه_نوجوان_مهدیار
@mahdyar_59
شعبان که همه سُرور و مهر است و صفا😍☘
باغی است ز گلهای الهی وَلا☺️
هم عطر حسین دارد و عباس و علیِ🥳
هم عطر علی اکبر و موعود خدا🥹
حلول ماه شعبان مبارک 💫
🔰 #رسانه_نوجوان_مهدیار
@mahdyar_59
لطفا از بهانههات قویتر باش
پ.ن : چقدر این جمله انرژی مثبت داره!!
🔰 #رسانه_نوجوان_مهدیار
@mahdyar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• الحمدلله الذی خلق الحسین (ع) ❤️
ولادت امام حسینمون (ع) نور چشم حضرت علی و فاطمه (س) مبارک باشه😍🥰
🔰 #رسانه_نوجوان_مهدیار
#استوری
@mahdyar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠با استمرار به هدفت برس
اون راز و کلید موفقیت که باید داشته باشی همینه!!
خیلی ها وسط راه کم میارن ول میکنن
ولی بعضیا استراحت میکنن و ادامه میدن و ول نمیکنن
بنظرت موفقیت برای کدومشونه؟؟
🔰 #رسانه_نوجوان_مهدیار
#رشد_فردی
@mahdyar_59
🔸پسر سبزی فروش ۲
.....هرکسی میتواند در هر کاری که فکرش را بکنی پیشرفت کند و به بزرگی و بزرگواری برسد، همچنین میتواند حقیر و ناچیز بماند. در تمام کارها کلید خوشبختی، علم و دانش است. اگر میخواهی پسرت سعادتمند باشد باید او را بفرستی درس بخواند تا در یک کاری استاد و دانا بشود و با داشتن این کلید، همین سبزیفروشی هم میتواند او را خیلیخیلی از من و تو خوشبختتر کند.»😊
«وقتی یک سبزیفروش سبزیها را بشناسد، خواص آنها را بداند، راه نگاهداری آن را بلد باشد، خوبتر بخرد و خوبتر بفروشد، باتربیت باشد، روحیۀ مردم را بشناسد؛ رعایت بهداشت و پاکیزه نگهداشتن سبزی را بلد باشد، آنها را خوبتر دستهبندی کند، اگر مشتری خارجی دارد زبانش را بداند، اگر نوعی از سبزی، کمیاب و مرغوب است بداند که از کجا تهیه کند، اگر جنسی زیادی داشت بداند که چگونه خشک کند و چگونه مصرف کند و خلاصه اینکه در همین کارِ سبزیفروشی، دانشمند باشد، کاری میکند که مردم به او رو بیاورند و مشتریاش باشند و دوستش بدارند و با او همراهی کنند و میبینی که با او شریک میشوند، سرمایهگذاری میکنند و کمکم دارای چند فروشگاه و صاحب کشتزارهای سبزی میشود، انواع سبزیهای خشک را تهیه میکند و بستهبندی میکند و تجارت و صادرات سبزی خشک را به دست میگیرد و راه باز است برای اینکه به هرچه میخواهد برسد؛ اما شرط آن دانش است، دانش سبزی شناسی، و هر کار دیگری هم همینطور است
بیعلم، همۀ کارها کوچک است، با علم همۀ کارها بزرگ است، دانش، هر خارستانی را گلستان میکند. پسرت را بگذار درس بخواند و بعد از چند سال خودش میداند که چهکاری را دوست میدارد و وقتی در آن رشته متخصص شد به هرچه تو میخواهی رسیده است.»😀
سبزیفروش گفت: «راست گفتی و درست گفتی، تااندازهای میدانستم که علم چیز خوبی است؛ اما به این روشنی نمیدانستم. پس سبزیفروشی هم عیبی ندارد. عیب کار من هم در این است که من کارم را بلد نیستم.»😞
سبزیفروش پسر را به مدرسه فرستاد و گفت: «تا چند سال به حرف من گوش کن وقتی در کارت دانشمند شدی بهدلخواه خودت گوش کن.»
پسر چند سالی به مدرسه میرفت و بعدازاینکه یک دوره تمام شد، پسر گفت: «من هنوز خیلی چیزها باید بدانم» و چون در آن شهر مدرسۀ عالیتر نبود سبزیفروش، پسر را به شهر بزرگتر فرستاد، خرج او را حواله میکرد و او در مدرسۀ عالی شبانهروزی درس میخواند.
مدرسههای قدیم اتاقی به محصل میدادند و دیگر تشریفاتی نداشت. درسی بود و امتحانی، و هر کس زندگی خودش را خودش اداره میکرد. یک روز اتفاق افتاد که پول تمام شده بود و حواله نرسیده بود و پسر میخواست برای خودش خوراک سبزی درست کند. رفت پیش سبزیفروش نزدیک مدرسه و گفت: «یک دسته سبزی میخواهم اما پول ندارم، در عوض. خیلی چیزها میدانم که میتوانم به تو یاد بدهم، انشاء، رسم، نقاشی، حساب، هندسه، تاریخ، جغرافی، فقه، و میتوانی هر مسئلهای که دلت میخواهد بپرسی تا یادت بدهم و در عوض یک بسته سبزی به من بده.»🫢
سبزیفروش قهقه خندید و گفت: «مسئله به درد من نمیخورد: سبزی را به پول میخرم و با پول میفروشم، زیرا من هم میخواهم زندگی کنم، اگر میخواستم مسئله یاد بگیرم میرفتم مدرسه، اما سبزی را میتوانی نسیه ببری و هر وقت پول رسید حسابش را بپردازی.»🤷🏻
پسر اوقاتش تلخ شد و گفت: «سبزی نمیخواهم.» از درس هم بیزار شد و همینکه پولی رسید قرضهایش را داد و با اولین قافله پیش پدر برگشت و گفت: «پدر این چیزها که ما میخوانیم به بزرگواری نمیرسد و اینهمه علم من به یک دسته سبزی نمیارزد، همین سبزیفروشی از همهچیز بهتر است.»☹️
پدر گفت: «سبزیفروشی هم به قول استاد خوب است. ولی من میخواستم تو یک سبزی شناس و زندگی شناس بشوی که خوشبختتر باشی. بگذار تا این پیشامد را هم با استاد در میان بگذاریم.»
استاد را گیر آورد و گفت: «اینکه نشد! پسر من پس از چند سال درس خواندن هنوز نمیتواند با علم خود یک دسته سبزی بخرد، علمی که خریدار ندارد به چه درد میخورد؟»🙄
استاد لبخندی زد و گفت: «جوابش را فردا عرض میکنم.»
استاد در خانه یکدانه گوهر قیمتی داشت که مانند یک مهره، گرد بود و مثل شیشه برق میزد. فردا صبح آن جواهر را داد به دسته خدمتکارش که سبزیفروش او را نمیشناخت و گفت ببر پیش آن سبزیفروش و بگو «این مهره را بگیر و عوض آن هرچه میشود سبزی بده.»💠
سبزیفروش گوهر را گرفت نگاه کرد و خندید و گفت: «این مهره به هیچ دردی نمیخورد، من سبزی را با پول میخرم و با پول میفروشم، میخواهی نسیه ببری ببر و بعد پول سبزی را بیاور. ولی این شیشهها و مهرهها در خاکروبۀ بازار شیشه گران بسیار است و صد تاش هم به یک عباسی نمیارزد.»🤗
خدمتکار گفت: «نه، نسیه نمیخواهم. پس بروم این مهره را بفروشم و برگردم.»🏃
🔰 #رسانه_نوجوان_مهدیار
@mahdyar_59
#شکرگزاری
خدایاشکرت که دینم اسلامه و اهل بیت رو دارم😍✨
خدایاممنونم❤️
🔰 #رسانه_نوجوان_مهدیار
@mahdyar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای ماه منیر من یاعباس🌙
یار بی نظیر من یا عباس🌱
مهدیارا میدونین که حضرت ابولفضل به معرفت و سرباز امام زمانشون بودن معروف هستن ،به یار و یاور امام زمان بودنشون.
همین شده که انقدر تو دل امام زمانشون و تو دل ماها جا دارن.
کاش ما هم یار آقا مون باشیم و وفادار بمونیم🥺
@mahdyar_59
#شکرگزاری
خدایا شکرت به خاطر تمام موجودات ریز و کوچکی که قدرت و بزرگی تو را به یادم می اورند☺️🙏
خدایا ممنونم ❤️
🔰 #رسانه_نوجوان_مهدیار
@mahdyar_59
خبر 📣📣خبر📣📣
کلاس داریم
اونم چه کلاسی😎👍
خیلیا میگفتن آقا ما اهمال کار و تنبلیم
تصمیم میگیریم ولی خسته ایم حال نداریم انجام بدیم
کلی کار داریم و به خیلیاش نمیرسیم😩
برنامه ریزی نداریم و....
حالا یه خبر خوب😍✨
آقاسید یه کلاس دارن درباره اینکه:
1⃣ اهمال کاری و تنبلی از چی میاد؟
2⃣ چه شخصیت هایی با چه روانشناسی درگیرش هستن؟
3⃣ راهکار و درمانش چیه؟
4⃣ نرم افزار مدیریتی و برنامه ریزی چیان؟
حتما به کانال آقاسید سر بزن و کلاسو از دست نده‼️👇👇
https://eitaa.com/seyyed_kazem_roohbakhsh/2111
35.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ مهدیار این یک پست ویژه است ⭕️
من چطور می تونم اراده خودم رو ببرم بالا ❓چطور میشه کارام عقب نیوفته❓ دوست دارم به کارهایی که دلم می خواد برسم...
سید کاظم روح بخش چندتا تکنیک گفته حتما ببینید👆
و اگر خواستی تو کلاس آنلاینش شرکت کنی به این آیدی پیام بده و ثبت نام کن👇
@poshtyban1374
https://eitaa.com/joinchat/3679125626C220479422f
مهـــدیــار
⭕️ مهدیار این یک پست ویژه است ⭕️ من چطور می تونم اراده خودم رو ببرم بالا ❓چطور میشه کارام عقب نیوفت
کمتر از ۲۴ ساعت مونده تا شروع کلاس ، این یک کلاس آنلاین انگیزشی است که مطمئنم خوشتون میاد ...
130.3K
مهدیار واسه کلاس امشب نیاز به نصب نرم افزار نیست راحت می تونی بیای ، صوت رو گوش بده👆
39.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دغدغه_داغ
آقا مگه نمیگین لا اکراه فی الدین؟😒
پس چجوریه که یه نفر که از دین خارج میشه رو اعدام میکنید؟🤯
این چه عدالتیه؟😢
#سید_کاظم_روحبخش
@mahdyar_59
تو بهترین دارایی منی دلبرم💞
علی اکبرِ حسین (ع)😍✨
عیدتون مبارک🧡
@mahdyar_59