eitaa logo
♡ مـــاهِ مــن ♡
3.8هزار دنبال‌کننده
95 عکس
12 ویدیو
4 فایل
♡﷽♡ جانِ من است او، هی مزنیدش....♥️ آنِ من است او، هی مبریدش....♥️ جمعه ها پارت نداریم💥
مشاهده در ایتا
دانلود
ˡᶤᶠᵉ ᵈᵒᵉᶳᶰ'ᵗ ᵍᵉᵗ ᵉᴬᶳᶤᵉʳ ᵒʳ ᵐᵒʳᵉ ᶠᵒʳᵍᶤᵛᶤᶰᵍ, ʷᵉ ᵍᵉᵗ ᶳᵗʳᵒᶰᵍᵉʳ ᴬᶰᵈ ᵐᵒʳᵉ ʳᵉᶳᶤˡᶤᵉᶰᵗ زندگی آسون تر و بخشنده تر نمیشه، ما قوی تر و انعطاف پذیرتر میشیم @mahee_man
voice.ogg
195.3K
وقتایی که حالت خوب نیست گوشش بده🤍‌ وقتایی که منتظر یه پیامشی چقدر موزیکش حرف دل رو میزنه🫂‌ @mahee_man
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸 🌸 انقدر گریه کردم که نمیدونم کی خوابم برد صبح که از خواب پاشدم گردنم درد وحشتناکی گرفته بود طوری که نمیتونستم تکونش بدم اروم از جام بلند شدم درحالی که گردنم و ماساژ میدادم به سرویس رفتم با دیدن قیافه ام کپ کرده به خودم نگاه کردم زیر چشمام باد کرده بود و کبود شده بود،داخل چشمام سرخ و موهای شلخته عین دخترای افسرده شده بودم دیگه زیبایی برام هیچ ارزشی نداشت دیگه حتی زندگی کردنم برام هیچ ارزشی نداشت من بعد آترین مرده متحرکی شدم که فقط نفس میکشه چند باری پشت سر هم به صورتم اب یخ زدم تا حالم یکم بهتر شه از سرویس بیرون اومدم و سمت اشپزخانه رفتم از تو یخچال شیرکاکائو دونات برداشتم و مشغول خوردن شدم امروز باید میرفتم دنبال کار تا پول در بیارم وگرنه نمیتونستم اینجا زندگی کنم حتی خیلی وقت بود به مامان زنگ نزده بودم دلم گرفته بود بیشتر از همیشه جای خالی آترین تو زندگیم بدجور اذیتم میکرد ولی باید به خودم بیام نباید از پا بیفتم من خودم تنهایی از پس این دنیای نامرد که هیچوقت باهام راه نیومد بر میام قطره های اشکی که غذام و کوفتم کردن پس زدم از پشت میز بلند شدم جلوی میز ارایشی که تو اتاق بود نشستم به موهای بلندم نگاه کردم آترین همیشه میگفت عاشق بلندی موهامه پس باید از بین بره قیچی رو از روی میز برداشتم موهام و اروم اروم قیچی کردم با هر تار مویی که رو زمین میریخت اشکمم سر میخورد از چونم چکه میکرد نمیدونم چرا چشمه اشکم خشک نمیشه و من تا کی باید گریه میکردم؟ به خودم توی آیینه نگاه کردم ، موهای کوتاه به حالت مصری از زیباییم کم نکرده بود بلکه اضافه هم کرده بود ولی من دنبال زیبایی نبودم دنبال تغییر بودم با همون حال خرابم پیرهن استین بلند مشکیم و با شلوار جین پام کردم و بعد از برداشتن کیف پولم از خونه بیرون زدم اولین آریشگاهی که دیدم واردش شدم و بعد از سلام علیک خواستم موهام و برام رنگ کنن موهام و با سشوار برام خشک کرد و جلوشو چتری زد به خودم تو آیینه نگاه کردم که خیلی تغییر کرده بود -خیلی خوشگل شدی عزیزم رنگ موهات خیلی زیباترت کرده بدون اینکه جواب تعریفشو بدم با سردی گفتم: -لنز طوسی دارید؟ با حالت تعجب نگاهم کرد که از تو آیینه بهش نگاه کردم از جدی بودن قیافه ام نمیدونم چی برداشت کرد که گفت: -بله بله دارم عزیزم جنس خوبم دارم که اصلا چشمات و اذیت نکنه فقط قیمتشـ.. اجازه ادامه دادن بهش ندادم و گفتم: -بیار برام 🌸 🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸
𝗬𝗢𝗨 𝗔𝗥𝗘 𝗠𝗢𝗥𝗘 𝗧𝗛𝗔𝗡 ᴍᴇ ɪɴsɪᴅᴇ ᴍᴇ sᴡᴇᴇᴛʜᴇᴀʀᴛ « تو در من از من فراوان تری دلبر » @mahee_man
اونے ڪه روت " غیــرت " نـداره روشــن فڪر نیست تو براش مهــم نیستـــے، اینو بــــفــهــــم😏✌️ @mahee_man
' صورتتو هر چقدر میخواے خوشگل ڪن ولے تو ذاتت مشڪل داره😏✌️ @mahee_man
‌‌ 𝗙𝗼𝗿 𝗺𝗲 𝘁𝗵𝗲 𝗱𝗮𝘆𝘀 𝗮𝗿𝗲 𝗱𝗮𝗿𝗸 🅛🅘🅚🅔 🅜🅨 🅝🅘🅖🅗🅣🅢 من ‌دیگه ‌روزام مثل شبام ‌تاریکه @mahee_man
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸 🌸 بعد از گذاشتن لنز تو چشمام کاملا شدم یه تابان دیگه پول آریشگاه رو حساب کردم ازش بیرون اومدم باید دنبال کار میگشتم تا بتونم زندگی کنم ــــــــ با خستگی از اسانسور بیرون اومدم با دیدن امیر که جلوی خونه نشسته بود تعجب کردم -امیر؟ امیر چشماش و باز کرد به من نگاه کرد چند باری پلک زد و عمیق تر نگاهم کرد -تابان؟تابان خودتی؟ لبخند بی جونی زدم -اره منم -چیکار کردی با خودت تابان؟موهاتو چرا زدی دختر؟؟ -چیه زشت شدم؟ -نه اصلا فوق العاده تر شدی لبخندی زدم تشکر کردم -اینجا چیکار میکنی؟ -هر چی زنگ زدم گوشیت خاموش بود نگران شدم کجا بودی تا این موقع شب؟ شونه ای بالا انداختم بعد از باز کردن در گفتم: -دنبال کار وارد خونه شدم و از خستگی زیاد خودم و روی مبل پرت کردم که امیرم وارد خونه شد -دنبال کار چرا؟تو مگه خودت کار نداری؟ -داشتم ولی دیگه نمیتونم اونجا کار کنم -چرا اونوقت؟ -نمیخوام راجبش حرف بزنم کمتر از یک ماه دیگه هم از خونت رفع زحمت میکنم با اخم نگاهم کرد ولی من بی تفاوت بودم نسبت به همه چیز و همه کس.. -این چه حرفیه میزنی تابان؟دانشگاهتو چیکار کردی؟ -همه کارامو خودم میکنم امیر لازم نیست نگرانم باشی تو فقط راز نگه دار باش و به هیچکس نگو ازم خبر داری سری تکون داد و از جاش بلند شد -کاری نداری با من؟ سرم و به نشونه نه تکون دادم که سمت در رفت دو دل بودم ازش بپرسم یا نه ولی بلاخره پرسیدم -میگم امیر... سمتم برگشت -از آترین خبر داری؟...یعنی سراغ منو گرفته ازت؟ نگاه معنا داری بهم کرد -نه هیچی..فکر کنم درگیری داره این چند روز زیاد تو خونش رفت امد میشه قلبم فشرده شد و سرم و پایین انداختم -حالت خوبه؟ به زور جلو اشکام و گرفتم سرم و بالا اوردم لبخند بی جونی زدم -اره خوبم مرسی که اومدی بعد از خدافظی امیر رفت و من باز تنها موندم قبل از اینکه اشکام سرازیر شه لنز و از چشمام دراوردم و سرجاش گذاشتم رویه صورتم چند بار اب زدم و بعد از عوض کردن لباسام روی تخت نشستم با دیدن گیتار اون و از گوشه تخت برداشتم و دستم و اروم روی تاراش کشیدم با شنیدن صدای تار چشمام بستم و آترین تصور کردم اون موقع ها که گیتار میزد و میخوند به یاد صداش شروع کردم به خوندن اهنگاش و اروم دستم و روی گیتار میکشیدم هر چی اهنگ ازش بلد بودم و خوندم خوندم تا خسته شدم گیتار کنار گذاشتم و روی صورت خیس از اشکم دست کشیدم -قوی باش تابان 🌸 🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸
صبح یعنی منِ دیوانه در آغوش تو بیدار شوم ...تو بخندی به من و میخِ همین خنده‌ی کشدار شوم ...!✌️ @mahee_man
❴ ⁰⁰:⁰⁰ ❵‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ نبض ‌قلبِ‌ مَـــن تويـي...🫀🦋🤍• ‌ @mahee_man
به هیچکس خوبی نکن امروز جواب خوبی کردن شده: مگه من ازت خواستم👍 @mahee_man
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸 🌸 آترین این چند روز که درگیر کارایه خودم و مری بودم تا از زیر انتقادا جون سالم به در ببریم برایان سخت دنبال تابان بود ولی هر روز با خستگی سراغم میومد و من ناامید میکرد... بی نهایت دل تنگ و نگرانش بودم ولی دستم به جایی بند نبود. از فردا خودم باید دنبالش بگردم اینطوری نمیشه با صدای برایان از فکر دراومدم -میخوای به پلیس اطلاع بدیم گمشده؟شاید اینطوری زودتر پیدا بشه. بیراه نمیگفت ولی نمیتونستم ریسک کنم..نه بخاطر شهرت خودم بخاطر تاوان نمیخواستم به هویتش ایرادی بگیرن و براش مشکل ساز شه -نه نمیشه برایان باید دنبال راه دیگه ای باشیم -من دانشگاهش رفتم ولی جواب درست حسابی بهم ندادن شاید بهتر باشه خودت به اونجا بری و اطلاعات بگیری من مطمئنم تابان بیخیال دانشگاهش نمیشه اگه سراغ دانشگاه رفته باشه خیالمون راحته که جای امنی مگه نه؟ از فکری که به سر برایان زده بود لبخندی زدم -لعنتی عالیه...تابان حتما سراغ دانشگاهش میره کم براش زحمت نکشیده که بخواد بیخیالش بشه برایانم با خوشحالی حرفم و تایید کرد که به مبل تکیه دادم و چشمام بستم کاش زودتر فردا بشه و هر جور شده امار تابان از اون دانشگاه بیرون بکشم شده با پارتی بازی یا پول. با صدای تلفن خونه چشمام و باز کردم و سمتش رفتم با دیدن شماره خونه مادر تابان کلافه لایه موهام دست کشیدم و روبه برایان گفتم: -مامان تابان داره زنگ میزنه چیکار کنم؟ این مدت هر بار زنگ زده یجوری پیچوندمش... -جواب بده اونجوری بدتر نگران میشه. بعد از نفس عمیقی تلفن و برداشتم و دم گوشم گذاشتم که صدای نگران مادرش گوشم و پر کرد -الو تابان جان مادر؟ -سلام -سلام پسرم تابانم کو؟ چشمام و محکم روی هم فشار دادم نمیدونستم چی باید بهش بگم که صدای بریان اومد: -بگو برای دانشگاهش رفته سفر علمی فعلا نمیاد.. همین جمله رو برای مادرش تکرار کردم اه سوزناکی کشید که قلبم و به درد اورد -باشه پسرم جان تو جان تابان..بعد خدا میسپارمش به تو.. انگار خدا به دل این مادر انداخته بود که با این جمله هاش داشت نفسم و میبرید بعد از چشمی که گفتم گوشی و قطع کردم و خودم روی مبل پرت کردم -خدایی من مغز متفکر رو نداشتی میخواستی چیکار کنی هان؟ 🌸 🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸
Khosh Be Halam - Hamid Hiraad & Ragheb.mp3
7.07M
تو لب تر کنی من شاعر چشمان تو میشم فقط یار تو میشم گرفتار تو میشم @mahee_man
' قدرهمدیگر رابدانیم... خاک چیزی راکه گرفت پس نمی دهد... @mahee_man
‌‌‌‌ ‌‌ɪғ ɪᴛ ᴍᴇᴀɴs sᴏᴍᴇᴛʜɪɴɢ ᴛᴏ ʏᴏᴜ, 𝗙𝗜𝗚𝗛𝗧 𝗙𝗢𝗥 𝗜𝗧 اگه برات مهمه پس بجنگ واسش! @mahee_man
вe тнe ѕaмe way тнey’re ғor yoυ همونقدر باش ك هستن برات !! @mahee_man
. دلے ڪه پُره درده، جایے واسه آرزو نداره..!🙂 @mahee_man
مثل بوی یاس اول صبح دیوانه کننده است، نگاهت...✌️ @mahee_man
' خندهات باکیه؟ غماتم بکن توحلق همونا:))) @mahee_man
امیدوارم یک روز متوجه بشے تو به عشق خودت بیشتر از هرڪسے نیاز داری.🧡 @mahee_man
' ط عالے نیستے، ط فقط براے من خاصی. @mahee_man
Baghalam Kon (Deli) - Farzad Farzin .mp3
5.21M
بمیرم برا تو ڪه دورے و صدات خیلے گرفتس @mahee_man
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸 🌸 لبخندی زدم.واقعا راست میگفت اگه برایان نبود من الان از خیلی چیزا عقب میفتادم -پاشو پسر دیر وقته برو بگیر بخواب منم برم دیگه از جام بلند شدم که برایانم بعد از خدافظی بیرون زد باز من موندم و این خونه بزرگ بی تابان. بغض تو گلوم نشسته بود از ترس نداشتنش،از ترس از دست دادنش،از نگرانی... پله هارو بالا رفتم وارد اتاقش شدم.نفس عمیقی کشیدم باقی مونده بوی تن تابان و وارد ریه هام کردم روی تختش دراز کشیدم و بالشی که زیر سرش میذاشت و روی بینیم گذاشتم بوی تابانم و میداد..تک تک این وسیله ها رنگ و بوی از عشق منو میداد..عشقی که از بی خبریش درحال روانی شدن بودم -تابانم کجای این شهری؟کجایی که دستم بهت نمیرسه نمیدونم چقدر به تابان فکر کردم که روی تختش خوابم برد... با صدای زنگ خونه از خواب پاشدم..بادیدن اتاق تابان باز آرامشم بهم ریخت و از جام بلند شدم. با دیدن برایان تو ایفون درو براش باز کردم که بعد جند دقیقه داخل اومد: -پاشو پسر امشب کنسرت داری تو هتل باید بریم یه تیپ درست حسابی بزنی و به صورتت صفا بدی اخمام و تو هم کشیدم -کدوم خری واسه من کنسرت گذشته؟ برایان درحالی که سمت اشپزخانه میرفت گفت: -مدیر برنامه و وکیلت،جیکوب! از خشم قفسه سینه ام بالا پایین شد -اون خیلی گوه خورده من بهش گفته بودم فعلا حوصله کار ندارم تا زمانی که تابان پیدا کنم.اون میدونست من امروز میخوام بیفتم دنبال کار تابان از قصد برداشته برای من کنسرت رزرو کرده میکشم این پسر نفهمـ.. -بیا بکش با شنیدن صداش با اخم سمتش برگشتم و با قدم بلند خودم و بهش رسوندم و یقه اش گرفتم -تو نمیفهمی من تو چه حالیم جیکوب؟تو نمیفهمی دارم از درون اتش میگیرم و نگران تابانم؟ها لعنتی نمیدونی؟ جیکوب با خونسردی یقشو از دستم ازاد کردو داخل اومد -روانی بازی درنیار آترین. خودت خوب میدونی که من هر کاری میکنم بخاطر خودته -من نمیخوام بخاطرم کاری کنی سمت پله ها رفتم و برگشتم سمتش -امشب و کنسل میکنی فهمیدی؟؟ قبل اینکه اجازه بدم چیزی بگه پله هارو بالا رفتم و خودم به اتاقم رسوندم 🌸 🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸 🌸 لباسام عوض کردم و از اتاق بیرون زدم -لج نکن آترین.تابان پیدا میشه ولی موقعیتی که توش هستی دیگه هیچوقت نمیتونی نجات بدی با خشم سمت جیکوب برگشتم که ریلکس تر از همیشه داشت به حرص خوردن من نگاه میکرد. -جیکوب راست میگه آترین.یه امشبم دندون رو جیگر بزار و این کنسرتو اجرا کن بزار تموم شه بره کلافه دست لایه موهام کشیدم از هر طرف داشت بهم فشار وارد میشد و کی بود که سکته بزنم و راحت شم تابان تو کافه مشغول تمیز کردن میز بودم که صدای امیلی اومد -خسته نباشی عزیزم دیر وقته زود کارو تموم کن و به خونه برگرد. دستمال تو دستم و جابه جا کردم و با لبخند سر تکون دادم که از کافه بیرون زد. اخرین میز و هم تمیز کردم و از کافه بیرون زدم اروم تو پیاده رو قدم میزدم تا به خونه برسم..از کافه تا خونه پنج دقیقه بیشتر راه نبود و جون میداد برای موسیقی گوش دادن برای همین گوشی و دراوردم تا هنذفری تو گوشم بزارم و اهنگ گوش بدم مثل همیشه یکی از آهنگای آترین و پلی کردم و شروع کردم همراهش خوندن. به خونه که رسیدم هنذفری از گوشم دراوردم و روی مبل پرت کردم سمت سرویس رفتم و بعد از شستن دست و صورتم کنترل تلویزیون تو دستم گرفتم و روی مبل لم دادم شبکه هارو بالا پایین میکردم که با شنیدن صدای آترین روی شبکه قفل شدم. اول فکر کردم کنسرت های قدیمیش در حال پخشه ولی با کمی دقت تصوراتم بهم ریخت و فهمیدم اجرا زنده و برای همین الان هست. نیشخند تلخی زدم: -من اینجا هر روز و هرشب به فکر تو نامردم و تو.... مراسم میزاری.. کنسرت میزاری.. قطره اشکایی که پشت سر هم رو گونه ام میریخت و با پشت دستم پاک کردم و صورتم و سمت بالا گرفتم و نفس عمیقی کشیدم: -خدایا خودت بهم صبر بده تا بتونم این چیزارو ببینم و تحمل کنم..اینارو ببینم و دم نزنم..خدایا خودت هوای منو داشته باش من دیگه هیچکس و جز تو ندارم دلم میخواست به مامان زنگ بزنم و باهاش صحبت کنم ولی میترسیدم به آترین خبر بده به حرفم نیشخندی زدم -اخه تابان آترین اصلا به فکر تو هست که بخواد از تو خبر بگیره؟حقم داره خو یه عمر تو خونش خوردی خوابیدی حالا که میخواد با مری باشه چه بهتر که مزاحمی مثل من تو زندگیش نباشه 🌸 🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸
‌‌‌‌‌ صـــبح ستـــاره میشمرم من از طلوع چشمـ تـــو♥️✌️ @mahee_man