eitaa logo
♡ مـــاهِ مــن ♡
3.9هزار دنبال‌کننده
95 عکس
12 ویدیو
4 فایل
♡﷽♡ جانِ من است او، هی مزنیدش....♥️ آنِ من است او، هی مبریدش....♥️ جمعه ها پارت نداریم💥
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸 🌸 امیر آروم دستم رو به صورتش نزدیک کرد و بوسه ریزی پشت دستم قرار داد. همینطوری داشتم نگاهش میکردم. گفت : ببین تابان، من سنی ازم گذشته. کارایی که خیلی از جوونای ۱۸ ساله و ۲۰ ساله انجام میدن رو نمیتونم انجام بدم. یعنی! نه وقتش رو دارم و نه حوصلش رو. دنبال یه رابطه درست حسابی با آدم درست حسابی ام. رابطه ای که من ازش حرف میزنم باید پر از آرامش و حال خوب باشه. من نمیتونم هر دقیقه با طرفم دعوا کنم، بحث کنم تا به حرفم گوش بده یا درخواستمو انجام بده. من الان فقط به کسی نیاز دارم که بتونه آرامش رو به من هدیه بده. وقتی از سرکار برمیگردم خستم، بیاد پیشم یا باهام صحبت کنه. وقتی کار دارم درکم کنه و وقتی مشکلی دارم به جای بحث کردن و غر زدن آرومم کنه. من دوست دارم با تو باشم. خوشگلی، خوش اخلاقی، چهره معصومی داری که این آرامش رو ناخودآگاه بهم میدی. اگر دوست داشته باشی و بتونی باهم باشیم. اما یه رابطه درست و بدون دردسر نه مثل این جوونای ۱۸ ساله. در حین حرف زدن فقط و فقط نگاهش کردم. حرفاش درست بود و همه رو قبول داشتم. اما! آیا من میتونستم تو چنین رابطه ای باشم؟ میتونم همچنین رابطه ای داشته باشم و اون رو مدیریت کنم؟ امیر : نیازی نیست الان بهم جواب بدی تابان، خوب فکرات رو بکن بعد بهم جواب بده. سری تکون دادم و دستمو از دستش درآوردم. دستامو دور کاسه بستنیم حلقه کردم که امیر گفت : تابان جان؟ _هوم؟ امیر : اگر تصمیم گرفتی با من وارد رابطه بشی، باید دو چیز رو بدونی! سوالی بهش نگاه کردم که خودش ادامه داد. امیر : یک دروغ و نارو زدن ممنوع، دو توقع دارم هر چیزی که برات رخ میده، اذیتت میکنه یا حالتو بد میکنه رو بدون اینکه ازت بخوام بهم بگی. محرم رازت باشم تا بتونم حالتو خوب کنم. این دو مورد خیلی برام مهمن. لبخندی زدم و تو فکر فرو رفتم . . . 🌸 🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸