eitaa logo
ماهـ‌ِ پنهان
1.3هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
61 فایل
﷽ تِب فراق تو بیچارهـ کرد دنیـا را بدۅن تو به دل ما قرار بی‌معناسـت🌱💙 . . •شـروط:🌸 •| @Penhaan |• . . •پای مکتبِ حـاج قاسـم:)🌿 •| @deltange_o_o |•
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرطان گناه آوردیم😭😭 ☘️ إلَهِی کَأَنِّی بِنَفْسِی وَاقِفَهٌ بَیْنَ یَدَیْکَ... انسان، وقتی از دنیا میره اونوقت میفهمه که چیچی میشُد بشه، و چی شده...😔 خدایا عاقبت مان ختم ب خودت بشه😭 💡 💓🍁💓🍁💓🍁 🌻 •●❥❥ @Mahepenhanamm
ان شآلله از اول ماه مبارک رمضان چله ی ترک گناه و زیارت عاشورا بگیریم.🌱 خداوند در قران در سوره شوری/۲۵ میفرمايند:💫 و اوست که از بندگانش توبه میپذیرد و از گناهانش در میگذرد و انچه که میکنید میداند.😓 خب...!! اول از همه و اولین قدم برای ترک گناه نماز اول وقته رفیق یادت باشه نماز هاتو درست کنی بقیه کارت درست میشه👌 پس اولین قدم برای ترک گناهامون نماز اول وقته یادتون نره❗️ ھر شب قبل از خواب کارھای خوب و بد روز گذشته خودمون رو مرور کنیم و به خودمون امتیاز بدیم، اینجوری کم کم کارهای خوبمون رو تقویت میکنیم و خطاها رو کم،به این میگن✨ 💡 •●❥❥ @Mahepenhanamm
هدایت شده از ماهـ‌ِ پنهان
ربّنا الهی العفو.mp3
12.87M
به دل خسته بگویید خداوندی هست... 💛 •●❥❥ @Mahepenhanamm
شعبان تمام شد ومن جامانـدم از خوباڹ تـۅ . . .😭
و تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی🌱 و آنچه را در دل من مي‏گذرد مي‏دانے...💫 چقدر خوبه که می دونی، آخه من حرف زدن رو خوب نمی دونم!🌼 🎈 •●❥❥ @Mahepenhanamm
گاهی باید خداروشکر کرد بابت اینکه دچار فلان گناه نشدیم!!🌱 گناهایی که خیلیا دارن باهاش دست و پنجه نرم میکنن و نمیتونن ازش رها شن...💫 😍 •●❥❥ @Mahepenhanamm
خدایـا❣ ما غلط کردیم اگه فکرکردیم با کسی جز تو قراره حالمون خوب بشه...😭 💛 •●❥❥ @Mahepenhanamm
مگه‌میشه‌خدایے‌که‌شوق‌برگشتن‌ رو‌به‌دلت‌انداخته،نبخشه؟!😍😭 تاریکے‌شب‌برای‌ محرمانه‌‌های‌تو‌و‌خداست...😉 🌷 •●❥❥ @Mahepenhanamm
سجده ی آخر نمازهامون بگیم اللهم الرزقنا شفاعة الحسین یوم الورود😭😭😭 تا ارباب ضامن مون بشه درصحرای محشر ک تنها هستیم وتنها 😭 •●❥❥ @Mahepenhanamm
💡 گاهی وقتا وسط منجلاب گناه یه حسی ته دلت بهت نهیب می زنه "برگرد همونجایی که باید باشی..."😓 مراقب این لحظات نجات بخش باشیم شاید اگه این فرصت رو غنیمت ندونی توفیق توبه ازت سلب بشه...🙃 💔 •●❥❥ @Mahepenhanamm
💡 گاهی باید یاد این باشیم که هیچ آدمی از اول بد نیست...🙃 کم کم و نامحسوس تغییر می کنه و بعد از یه مدت حتی خودش هم خودشو نمی‌شناسه...🌱 💔 •●❥❥ @Mahepenhanamm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راجع به این کلیپ خطرناک؛ بچه‌های مؤمن و حزب‌اللهی و بسیجی این کلیپ را ببینید، تعارف که نداریم بسیج و حوزه علمیه و امور مساجد و ستاد نماز جمعه، تبلیغات اسلامی و حوزه هنری... ما که ۴۰ساله تعطیل است و با (!!!!$€* ) یه قل دوقل بازی می‌کنند، وزارت ارشاد و آموزش و پرورش.... ما هم که الفاتحه مع الصلوات. راستی، مای بچه حزب‌اللهی و طلبه و... با پول توجیبی خودمان چه قدر داریم برای ارزش‌ها کار می‌کنیم⁉️ مگر آقا و فرمانده نفرمود: حالا که مرکز فرماندهی فشل است، آتش به اختیار فرهنگی...⁉️ 🔺این‌کلیپ‌را با این ‌متن، پخش کنیم، شایدتکانی‌بخوریم.‼️ ✅👌✅ واقعا فضای مجازی رها شده و رسانه های خائن دولتی چه برسر نسل های بعد از انقلاب آورده اند؟!! خیانت تا کی؟!!! سکوت خواص تا کجا؟!!! •●❥❥ @Mahepenhanamm
دستور داد بنزین رو یک شبه و اون هم در شب میلاد پیامبر(ص) سه برابر کنن. دو روز قبلش گرون کردن بنزین رو تکذیب کرده بود؛ بعد اومد گفت خودمم صبح جمعه فهمیدم! گفت مردم همه چیز را به بورس بسپارند، دو روز بعد بورس به مدت 8 ماه سقوط کرد و هنوزم ادامه داره! باید برای عید سفر رفتن رو ممنوع می‌کرد، اما جاده‌ها رو باز گذاشت و گفت از نظر من پیک کرونا تموم شده؛ ده روز بعد گفت ما موج بعدی کرونا رو پیش بینی کرده بودیم! تقصیر مردم هست که موج چهارم شروع شد! تو کی هستی واقعا؟ حتی اشتباهی هم نیستی... 😊 •●❥❥ @Mahepenhanamm
💛 گیرتوگناهاٺ‌نیسټ..!🌱 گیرتو‌کارای‌خوبیه‌ڪه‌انجام‌میدی... ولی‌نمیگی‌خدایابه‌خاطرتو ..💫 ـ اخلاص‌ یعنے: خدایافقط‌تو‌ببین‌حتی‌ملائکه‌هم‌نه!😍 ✍🏻 •●❥❥ @Mahepenhanamm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ✍جون و پول و وقتنونو دارین تو یه کشور دیگه هزینه میکنید که چی بشه سوریه.. لبنان.. عراق.. افغانستان.. فلسطین.. و.. و.. و.. آخه به شماها چه عصبی بودم و تشخیصش نیاز به هوش سرشار نداشت. دستی به ابرویش کشید و نفسی عمیق بیرون داد خنده از لبهایش حذف نمیشد خب اولا خدا میگه وقتی صدای کمک مسلمونی رو شنیدی واسه کمک بهش شتاب کن.. پس رسم بچه مسلمونی نیست که مردم بیگناهو تیکه پاره کنن، ما بشینیم اینجا آبمیوه و کلوچه امونو بخوریم.. دوما کشورهایی که نام بردین همه اشون خط مقدم ایران هستن هدف داعش و بقیه ابر قدرتها از حمله و ناامن کردن این کشورها، رسیدن به ایرانه یه نگاه به نقشه بندازین، دور تا دور ایران آتیشه.. و ایران حکم ابراهیمو داره وسطه شعله هایِ سوزان ابراهیم نسوخت ما هم نمیذاریم که ایران بسوزه.. من دانیال و بقیه میریم تا اجازه ندیم حتی دودش به چشم هموطنامون بره ما جون و پولو وقتمونو میبریم اونجا تا مجبور نشیم تو خاک خودمون هزینه اشون کنیم مرزهامونو تو عراق و سوریه و الی آخر حفظ میکنیم تا شما با خیال راحت و بدون ترس از اینکه هر آن یه مشت وحشی بریزن تو خونه اتون، راحت کتاب دست بگیرنو مطالعه کنید اینجا ایرانه.. سرزمین دست نیافتنی واسه ابرقدرت های دنیا مرزامونو تو اون کشورها نگه میداریم تا دشمن نزدیک مرزای ما نشده و ما اونوقت تازه به این فکر بیوفتیم که باید جلوی پیشروی شونو بگیریم تا وارد خاکمون نشدن ما تو سوریه و عراق و لبنان و فلسطین و الی آخر نفس دشمنو میبریم تا لب مرز از ترس ورودشون به خاک ایران، نفسمون بند نیاد منطق حرفهایش، خاموشم کرد من فقط نوک بینی ام را تماشا میکردم و او سکوت و نفس عمیقم را که دید با خداحافظی از اتاق بیرون زد. و من ماندم حسرت زده که ای کاش برای یکبار هم که شده آواز قرآنش را ضبط میکردم. بسته ی هدیه اش را باز کردم یک روسری بزرگ با رنگهایِ در هم پیچیده ی شاد خوش سلیقه نبود این مرد بیشتر از ظرفیتش زیبا بین بود.. چند روزی از رفتن حسام میگذشت و فاطمه خانم گه گاهی به خانه ی ما میآمد و با پروین هم کلام میشد حرفایش برای جذاب بود از همسر شهیدش گفت و امیری مهدیِ تک فرزند، که هیچ وقت پدرش را ندید. از دلشوره ها و نمازهایِ شبانه اش که نذر میشد برایِ سلامتیِ تنها امیدِ نفس کشیدنش از دلتنگی ها و دلواپسی هایِ مادرانه اش در ثانیه ثانیه های زندگی ازنگرانی هایِ ایرانی مَآبش برای توپ بازی هایِ کودکانه ی پسرش در کوچه هایِ بچگی گرفته، تا ماموریتش در آلمان و حالا وسطِ داعشی هایِ حیوان مسلک در سوریه من زیادی به این مادر بدهکار بود.. ⏪ ... 🍃🌺 •●❥❥ @Mahepenhanamm ‌ 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ✍مدتی از ماموریت حسام به سوریه میگذشت و من جز خبرهای فاطمه خانم از او، هیچ اطلاعی نداشتم روزهایم گرم میشد به خواندنِ چندین و چندباره ی کتابهایِ حسام و خط کشیدن زیر نکته های مهمش. حالا در کنار دانیال، دلم برایِ سلامتیِ مردی دیگر هم به درو دیوارِ سینه مشت میزد جلویِ آینه ایستادم کلاه از سر برداشت و دستی به موهایِ تازه جوانه زده ام کشیدم صورتم بی روح تر از همیشه به چشمانِ گود رفته ام دهن کجی میکرد هیچ مردی میتوانست این میتِ چند روز مانده به دفن را تحمل کند بغض چنگ شدزندگی درست زمانی زیرِ زبانم مزه کرد که به ته دیگش رسیده بودم دیگر چیزی از من نمانده بود نه زیبایی نه سلامتی نه فرصتی بیشتر برایِ ماندن اما خدا بود دانیال بود و امیرمهدی محجوبِ فاطمه خانم.. راستی چرا نمیمردم دکتر که ناامیدانه از بودنم میگفت خبری هم از معجزه ی فیلمهایِ ایرانی نبود هنوز هم درد بود تهوع بود بی قراری و کلافه گی بود لبخند بر لبم نشست معجزه از این بیشتر که با وجود تمام نام برده هایم، هنوز هم زنده ام انگار یک چیز به شدت کم بودشاید نماز خدا آمد، علی آمد، حجاب آمد، ایمان آمد، اما نماز.. باید یاد میگرفتم و امیدی به پروین نبود، چون قاعدتا زبانم را نمیفهمید. سراغ لپ تاپم رفتم طریقه نماز خواندن را سرچ کردم.. همه چیز را در کاغذی یاد داشت کردم و یکی یکی طبق دستوری که نوشته بود، اعمالش را انجام داد.. اما نمیشدگفتن آن جملات عربی از من ساخته نبود چون من اصلا زبان عربی نمیدانستم به سراغ پروین رفتم از او هم خبری نبود اتاقها را به دنبالش زیرو رو کردم نبود. نه خودش نه مادر به ساعت که نگاه کردم یادم آمد، مادر را به امامزاده برده اما من دلم نماز میخواست دوست داشتم مانند دختر بچه ایی لجباز پا بکوبم و جیغ بزنم تا کسی به کمکم بیادی کاش حسام بود ناامید رویِ مبل نشستم و به پنجره ی باران زده ی سالن خیره شدم دیدن درختان عریان از پشت شیشه زیادی دلنوازی میکرد.. صدایِ زنگ خانه بلند شد پروین کلید داشت پس چه کسی بود به آیفن تصویری که به لطف حسام نصب شده بود خیره شدم. کسی در مانیتور دیده نمیشد اما زنگ دوباره تکرار شد ترسیدم کسی در خانه نبود اگر دوستان عثمان به سراغ آمده باشن چه قهرمانِ داستانم در سوریه به سر میبرد لرز به تنم افتاد و طنین خطر چندین و چندبار تکرار شد نباید در را باز میکردم اما صدایِ تیکی از در بلند شد پشت پنجره ایستادم کلید کلید داشتند در باز شد و من بدون تامل، با وجودی سراسر نبض به طرف اتاقم دویدم.. در اتاق را بستم و به آن تکیه داد.خواستم کلیدش کنم، اما نشد یادم آمد، حسام کلید را از روی در برداشته بود تا نتوانم خودم را در اتاق حبس کنم و اون مجبور به شکستن در شود با تمام سلولهایم خدا را صدا میزدم اینبار اگر دستشان به من میرسید، زجرکُشم میکردند. کاش حسام بود چشمانم از شدت اشک دو دو میزد به سمت تخت هجوم بردم و زیرش پنهان شدم. امن تر از آن هم مگر جایی وجود داشت؟؟ صدایِ قدمهای فردی در سالن پیچید.. وارد شده بود و در خانه سرک میکشید نه خدا کند به اتاق من نیاید تضمین نمیدادم که جیغ نکشم به همین خاطر تیغه ی دستم را فرش دندانهایم کردم و فشار دادم با تمام نیرو.. طنین گامها نزدیک و نزدیک میشد مقابل اتاقم ایستاد نفسم بند آمداما ناگهان مسیرش را عوض کرد از اتاق دور شد مطمئن بودم که به سمت اتاق مادر میرود چون دیوار به دیوار با من بود چرا هیچکس وجود نداشت تا با فریاد از او کمک بخواهم اصلا در این روزِ بارانی چه وقتِ امامزاده رفتن بود که بی پروین و مادر در این خانه تنها بمانم برگشت آرام و شمرده گام برمیداشت در را باز کرد و در چارچوبش ایستاد حالا پاهایش در تیررس نگاهم بود ازفرط ترس ، صدایِ بلندِ تپش قلبم را میشنیدم و وحشت زده از اینکه نکند به گوش اوهم برسد؛ این کوبشِ سرکشِ نبض به سمت تخت آمد کنارش ایستاد و مکث کرد یعنی یعنی قصد داشت تا زیر تخت را بگردد..؟ صدایش بلند شد و وجودم سکته وار لرزید تو دهاتهایِ آلمان، اینجوری قایم میشدن نصفه لنگت وسط اتاقه، اونوقت کله اتو بردی زیر تخت که مثلا پیدات نکنم من موندم اون حسام بدبخت با این خنگ بازیات چی کشید.. البته شاید شیوه جدید استتاره ما بی خبریم زبانم بند آمده بود از شدت هیجان سرم را بلند کردم که محکم به کفی تخت خورد و آه از نهادم بلند شد. ⏪ ... 🍃🌺 •●❥❥ @Mahepenhanamm ‌ 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
رفقـا ببخشید چند وقٺ رماڹ رو نذاشتیم🙏 ان‌شاءالله از فردا شب دوپارت میذاریم😍
هدایت شده از آدامـس‌ِشیک🇵🇸:)
یکی‌م مارو هُل بده ... ! 😶
هدایت شده از ماهـ‌ِ پنهان
:
هدایت شده از ماهـ‌ِ پنهان
ٳلٰہِـے عَظُمَ الْبَلٰاء .mp3
9.12M
سَاعَٺ⟮⁰⁰'⁰⁰⟯ قِـ‌ࢪَائَٺِ دُعَاےِ ٳلٰہِـے عَظُمَ الْبَلٰاء ⟮أللَّھُـمَ‌؏ـَجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج
هدایت شده از ماهـ‌ِ پنهان
حٌسِیۡـن....mp3
5.16M
سَاعَٺ⟮⁰⁰'⁰⁰⟯ اَࢪۡبَعٖیـ‌نۡ حَسۡـ‌رَٺِ نَـ‌ࢪَفتَـ‌نِ ڪَرـبَلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا