eitaa logo
ماهـ‌ِ پنهان
1.3هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
61 فایل
﷽ تِب فراق تو بیچارهـ کرد دنیـا را بدۅن تو به دل ما قرار بی‌معناسـت🌱💙 . . •شـروط:🌸 •| @Penhaan |• . . •پای مکتبِ حـاج قاسـم:)🌿 •| @deltange_o_o |•
مشاهده در ایتا
دانلود
ماهـ‌ِ پنهان
╚» 🌻💚 «╝ من دبیر زبان در یکی از مدارس تهران و فردی بسیااار شاداب و پرانرژی و سرشار از شور و شا
╚» 🌻💚 «╝ و بسیاااار ناراحت و ناامید از همه جا برگشتیم تهران و بقدری بهم ریخته بودم و احوالم نامناسب بود که برای گلایه از اینکه چرا آقا امام رضا(ع) این بار دست خالی منو از حرمش راهی منزل کرده، یک سفر کوتاه به قم و حرم خانم‌حضرت معصومه س رفتم. بسیااار گریه کردم و از برادرشون پیش خواهر عزیزشون گلایه کردم ولی باز هم هیچ فرجی اتفاق نیفتاد. تا اینکه یک روز ظهر که خوابیده بودم،( تلویزیون همیشه خاموش بود چون بچه هام علاقه ای به دیدن برنامه های اون ساعت نداشتن و واقعا نمیدونم چه کسی تلویزیون رو روشن کرده بود و روی برنامه ی آفتاب شرقی بود که خانم دباغ داشتن صحبت میکردن و در مورد برآورده شدن حاجات میگفتن.) ایشون گفتن که خیلی زمانها پیش میاد که بیماری یا مشکل خاصی براتون پیش میاد ولی هر چه توسل به ائمه اطهار دارید باز هم مشکل برطرف نمیشه. اینجاست که ائمه دارن شما رو ارجاع میدن به دعای شهدا. باید چله ی شهدا بگیرید به این شکل که اسم چهل شهید رو روی کاغذی بنویسید و نیت کنید برای سلامتی و فرج امام زمان عج صلوات بفرستید و صوابش رو هدیه کنید به روح پاک و مطهر شهید همانروز . روز اول شهید اول روز دوم شهید دوم و الی آخر تا روز چهلم برای شهید چهلم صد صلوات بفرستید. توان بلند شدن نداشتم ولی واقعا گویا کسی کمکم کرد که بلند شوم و کاغذ و خودکاری دستم گرفتم و گوشی تلفن رو برداشتم و از پدر و خواهرم کمک گرفتم و اسم چهل شهید رو نوشتم. و شروع کردم به صلوات فرستادن. چهار روز صلوات فرستادم و بقدری حالم بد بود که وسط صلوات فرستادن خوابم می برد و ساعتها میخوابیدم . وقتی بیدار میشدم میدیدم تسبیح از دستم افتاده. روز چهارم ساعت دو بعد از ظهر وقتی روی تخت دراز کشیده بودم تسبیح رو برداشتم و نوبت شهید علی اصغر قلعه ای بود و نیت کردم و گفتم شهدا قربونتون برم این صلواتهای من چه به درد شما میخوره. من که چندتا بیشتر نمیتونم صلوات بفرستم و بعدش خوابم می بره. قربونتون برم که اینجوری دارم.... خوابم برد و طولانی ترین خواب رو اون روز داشتم. در خواب یا شاید بیداری بوده واقعا نمیتونم بگم خواب بود. دیدم که با همسرم همراه با کاروان داریم از مرز مهران میریم کربلا. در مرز مهران جلوی اتوبوس مون رو چندتا بسیجی گرفتن که سربند (سبز رنگ ) یا فاطمه زهراس ، به سرشون بسته بودن، و اومدن بالا . به من اشاره کردن و اسمم رو گفتن و گفتن همراه همسرتون برای استراحت پیاده بشید. بقیه ی همسفرها گفتن ما هم خسته هستیم پیاده بشیم . گفتن نه فقط ایشون و همسرشون... ─═┳︻ 🌻💚 ︻┳═─ @Mahepenhanamm
╚» 🌻💚 «╝ وَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ و هر چه‌ می‌خواهید‌ از فضل‌ خدا طلب کنید🧡 [ نساء-۳۲] 🍁 ─═┳︻ 🌻💚 ︻┳═─ @Mahepenhanamm
╚» 🌻💚 «╝ وَمَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ ۖ آنان که خدا دستشان را بگیرد ره یافته واقعی‌اند. +سوره‌اسراء🌾 🍂 ─═┳︻ 🌻💚 ︻┳═─ @Mahepenhanamm
╚» 🌻💚 «╝ 🪴| 💪🏻 Your talent is God’s gift to you. What you do with it is your gift back to God🪶 استعداد شما هدیه خدا به شماست . آنچه با آن انجام مےدهید، هدیه شما به خداست ((: 💛 ☂ ─═┳︻ 🌻💚 ︻┳═─ @Mahepenhanamm
هدایت شده از ماهـ‌ِ پنهان
حسٻنِ‌مݩ '• مثڸ یڪ کودکِ لجباز🍂 فقط مےگویم . . . مݩ ٺۆ ࢪا بـاز تۅ ࢪا باز تۏ ڕا مٻخواهم :) +امیرےحسٻݧ ۆ نعم الامیࢪ؁💛♥️✨
╚» 🌻💚 «╝ 🕊 💡 میگن همش دنبال این ‌نباش ڪہ چی ثواب داره! اول دنبال این باش چی گناه داره! تا بویِ گناه رو نشناسی؛ کیسه‌ی ثواب‌هاٺ سوراخ ‌میمونه! (:🌻 +استادشجاعی🎋 ─═┳︻ 🌻💚 ︻┳═─ @Mahepenhanamm
╚» 🌻💚 «╝ • ☂ ⦃ عَطَش‌ قلبم را با عشق تو جان میدهم حسین ⦄ ❣ ─═┳︻ 🌻💚 ︻┳═─ @Mahepenhanamm
╚» 🌻💚 «╝ «مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ» که خداوند تو را رها نکرده✨🧡 💛 🍂 ─═┳︻ 🌻💚 ︻┳═─ @Mahepenhanamm
╚» 🌻💚 «╝ ڪسے ڪه در ڪفنش تربت حسین نباشد چہ خاڪ بر سر خود میڪند بہ روز قیامت؟! :)♥️✨ ❣ ─═┳︻ 🌻💚 ︻┳═─ @Mahepenhanamm
╚» 🌻💚 «╝ +حسیـن‌من گَر‌ گمان‌دارےڪه‌‌هجر‌ان ‌ڪمترازمرگ‌است،نیست وَر‌بگویـےڪَز‌‌ اجل‌‌بدتر‌‌جدایـے‌نیست‌،هست... :)) بطلب آقا :)✨🍃 📲 ─═┳︻ 🌻💚 ︻┳═─ @Mahepenhanamm
╚» 🌻💚 «╝ حمد و سپاس مخصوصِ خداوندی است كه هر جا خواستم او بود، اما هر جا او خواست من نبودم!🙂🌸 ─═┳︻ 🌻💚 ︻┳═─ @Mahepenhanamm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از ماهـ‌ِ پنهان
🌈✨بسم الله النور✨🌈 سلامٌ علَی الحسیݩ «علیه‌السلام» و سلامٌ علَی المهدے«عجل‌الله» 💠السَّلامُ عَلَیکَ يَا أَباعَبْدِاللّٰهِ، صَلَّى‌اللّٰهُ عَلَيکَ يَا أَباعَبْدِاللّٰهِ، رَحِمَکَ اللّٰهُ يَا أَباعَبْدِاللّٰهِ، لَعَنَ‌اللّٰهُ مَنْ قَتَلَکَ، وَلَعَنَ اللّٰهُ مَنْ شَرِکَ فِي دَمِکَ، وَلَعَنَ اللّٰهُ مَنْ بَلَغَهُ ذٰلِکَ فَرَضِيَ بِهِ، أَنَا إِلَى اللّٰهِ مِنْ ذٰلِکَ بَرِيءٌ 💠السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّةَ اللهِ فِی أَرْضِه السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا مِیثَاقَ اللهِ الَّذِی أَخَذَهُ وَ وَکَّدَهُ السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَعْدَ‌ اللهِ الَّذِی ضمنه 💚
╚» 🌻💚 «╝ 🎍زیباترین دعایی که شنیدم این بود: «وَ لاتُعَنِّنی بِطَلَبِ مالَمْ تُقَدِّرْ لی فیهِ رِزْقاً.»‌ در جستجوی آن‌چه برایم مقدر نکرده‌ای، خسته‌ام مکن...🍃🎈🐚 💛 💪🏻 ─═┳︻ 🌻💚 ︻┳═─ @Mahepenhanamm
╚» 🌻💚 «╝ السلام‌علیک‌یا‌ابا‌عبدالله✨ قانع به یک نظاره‌ی خشکیم ما ز دور بر روی ما چرا دَرِ گلزار بسته‌ای ...💔 💔 ❣ ─═┳︻ 🌻💚 ︻┳═─ @Mahepenhanamm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
╚» 🌻💚 «╝ امام رضا علیه‌السلام :🍊 خداوند بر دختران مهربان تر از پسران است :)♥️✨... 🍁 🕊 ─═┳︻ 🌻💚 ︻┳═─ @Mahepenhanamm
ماهـ‌ِ پنهان
╚» 🌻💚 «╝ و بسیاااار ناراحت و ناامید از همه جا برگشتیم تهران و بقدری بهم ریخته بودم و احوالم نام
╚» 🌻💚 «╝ ‌به همراه همسرم از اتوبوس پیاده شدیم و همراه بسیجیان به سمت سنگر حرکت کردیم در مقابل درب ورودی سنگر با کمال احترام ایستادند و به من و همسرم تعارف کردند که وارد سنگر شویم. درب ورودی سنگر کمی شیب دار بود وقتی وارد سنگر شدیم چیزی که خیلی برایم جالب بود بزرگی بیش از حد آن سنگر بود که دست راست آن به صورت مسجد بسیار بزرگی بود البته بدون فرش که تعداد زیادی رزمنده با سربند یا فاطمه زهرا(س) بر روی زمین نشسته بودند و به شدت مشغول کار بودند. پرونده های زیادی در دست داشتند و در حال رسیدگی به پرونده‌ها بودند چند نفر از آنان نیز بی سیم به دست داشتند و مرتباً با بی سیم صحبت می‌کردند حال و هوای بسیجیان خیلی مانند شب‌های عملیاتی بود که در تلویزیون دیده بودم. در سمت چپ سنگر یک دروازه ای وجود داشت که سراسر نور بود و شدت نور آن به گونه ای بود که قادر به دیدن آن طرف نور نبودم. نور بسیار عجیبی بود و این بسیجیان همگی در داخل این نور وارد می شدند و بعد از مدتی با تعداد زیادی پرونده خارج می شدند تمام آنان سربند یا فاطمه زهرا(س) بسته بودند. به قدری کار و تلاش و زحمت آنان زیاد بود که پیش خودم فکر میکردم چقدر انرژی بالایی دارن در این هنگام از داخل دروازه سراسر نور آقایی بسیار رشید و خوشرو و پر انرژی به سمت ما آمدند و احوالپرسی گرمی کردند و نام مرا به زبان جاری کرده و خوش آمد گفتند و بعد من و همسرم را به سمت صندلی که از گونی‌های شنی ساخته شده بود راهنمایی کردند(. بسیجیان ایشان را حاج آقا یاسینی صدا میکردند.) این گونی های شنی نزدیک آن دروازه نورانی روی هم چیده شده بودند و به عنوان صندلی از آن استفاده می شد در این هنگام نوجوان بسیار خوش چهره و چابک از داخل نور بیرون آمد... ─═┳︻ 🌻💚 ︻┳═─ @Mahepenhanamm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
╚» 🌻💚 «╝ وگفـت: +بہ‌ندآےکسےڪہ‌مࢪابخواݩدپاسخ مےدهم‌꧇) ✌️🏻 💛 ─═┳︻ 🌻💚 ︻┳═─ @Mahepenhanamm
╚» 🌻💚 «╝ به هنگامِ سختی مَشو نا اُمید، که ابرِ سیَـه بارَد آبِ سفید🌱 ─═┳︻ 🌻💚 ︻┳═─ @Mahepenhanamm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماهـ‌ِ پنهان
╚» 🌻💚 «╝ ‌به همراه همسرم از اتوبوس پیاده شدیم و همراه بسیجیان به سمت سنگر حرکت کردیم در مقابل د
╚» 🌻💚 «╝ نامش علی اصغر قلعه ای بود که آقای یاسینی به علی اصغر گفت آقای قلعه ای برای میهمانان ما وسایل پذیرایی بیاورید علی اصغر که نوجوان ۱۶ ساله خوش چهره و نورانی بود به سمت من و همسرم آمد و بعد از احوالپرسی بسیار گرمی از من پرسید آیا شربت میل دارید من که در حالت بهت و تعجب به سر می بردم با کمال خجالت گفتم اگر امکان داشته باشد میخورم . آقای یاسینی به علی اصغر گفتند برای خانم............ و همسرشان شربت بیاورید من به همسرم نگاه کردم و به او گفتم این ها اسمم را از کجا می دانند همسرم اشاره کرد که هیچ صحبتی نکن و فقط سکوت کن و گوش کن. علی اصغر به داخل نور رفت تا شربت بیاورد. مدتی طول کشید تا علی اصغر برگردد و در این مدت من به رفتارها و فعالیت رزمندگان به دقت نگاه میکردم . بسیار برایم عجیب بود آنها مرتباً پرونده ها را بررسی می‌کردند و بی‌سیم می‌زدند و از احوال مردم می پرسیدند مثلاً آقای یاسینی در همان زمان که کنار ما ایستاده بود به بی سیم چی گفت بیسیم بزن بپرس که مشکل پیرمرد در روستای فلان جا بر طرف شده یا خیر یا در یک پیام دیگری گفت بپرسید فلان بچه در بیمارستان مشکلش برطرف شده یا خیر و وقتی متوجه شدند که مشکل آن بچه برطرف شده، همه با هم صلوات قرائت کردند. حتی در جایی هم آقای یاسینی به رزمندگانی که مشغول بررسی پرونده‌ها بودند گفتند ببینید چرا مشکل فلان فرد در فلان جا برطرف نشده بررسی کنید ببینید ایراد کار کجاست؟؟؟؟ جملات برایم بسیار عجیب بود و من متحیر و شگفت‌زده فقط به مکالمات، نوع رفتار و گفتار آنان نگاه می کردم و حتی توان صحبت کردن هم نداشتم تا علی اصغر قلعه ای از داخل نور با یک سینی بسیار زیبا که دو لیوان شربت در داخل آن بود به سمت ما آمد آقای یاسینی گفتن اول به خانم.......... شربت را بدهید شربت را که به سمت من گرفت دیدم شربت آلبالویی رنگ است یک لحظه به همسرم گفتم نکند این شربت شهادت باشد؟ ولی همسرم اشاره کرد که سکوت کنم من هم شربت رو برداشتم و وقتی آن را میل کردم بسیار خوش عطر و خوش طعم بود و با شربت هایی که تا به حال خورده بودم بسیار متفاوت بود آقای یاسینی از من پرسیدند خانم ............ شربت به جانتان نشست؟؟؟؟؟ گفتم بله بسیار خوشمزه بود ایشان گفتند این شربت شفاست، نوش جانتان. تمایل دارید لیوان دیگری شربت برایتان بیاوریم با اشتیاق زیاد گفتم بله محبت می کنید آقای یاسینی به علی اصغر گفتند آقای قلعه ای سریع برای خانم ......... شربت دیگری بیاورید علی‌اصغر قلعه ای مانند فرفره رفت داخل نور و بعد از مدتی با سینی دیگری از شربت که دو لیوان در داخل آن بود به سمت ما آمد این بار شربت پرتقالی رنگ بود که آن را نیز تا ته میل کردم و بسیار گوارا بود در این موقع آقای یاسینی از ما عذرخواهی کرد و گفت کاری برایم پیش آمده الان خدمت میرسم و ما را ترک کرد و داخل دروازه پر از نور شد و به علی اصغر گفت در خدمت خانم ...........و همسرشان باشید تا من برگردم علی اصغر نوجوان بسیار شیرین زبانی بود. در این موقع به من گفت.... ─═┳︻ 🌻💚 ︻┳═─ @Mahepenhanamm
╚» 🌻💚 «╝ 💛 خدا تنها اميديست ڪہ وقتے همہ رفتند مےماند وقتے همہ تنهايت گذاشتند محرمت مے شود وقتے همہ تنبیهت کردند،پناهت مے شود... ☂ ─═┳︻ 🌻💚 ︻┳═─ @Mahepenhanamm
╚» 🌻💚 «╝ ولےاصلامابہ‌دنیااومدیم‌تاشمارو دوست‌داشتھ‌باشیم‌آقام‌امام‌حسین♡! ♥️|↫ ❣ ─═┳︻ 🌻💚 ︻┳═─ @Mahepenhanamm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
╚» 🌻💚 «╝ 📲 ❣ تندیــــس بہترین رفیـــ❤️ـــق تعلـــــــق میگیره بـــہ......... امام حسـ♡ـــیــݩ "علیه‌السلام "...😍 ڪہ هیچوقت تنهــات نمےزآره 🖐🏻|↫اݪسلام‌علیڪ‌دلتنگمꨄ︎ ♥️|↫قدیمی‌ترین‌رفیقم‌حسینꨄ︎ ─═┳︻ 🌻💚 ︻┳═─ @Mahepenhanamm