eitaa logo
ماهـ‌ِ پنهان
1.4هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
61 فایل
﷽ تِب فراق تو بیچارهـ کرد دنیـا را بدۅن تو به دل ما قرار بی‌معناسـت🌱💙 . . •شـروط:🌸 •| @Penhaan |• . . •پای مکتبِ حـاج قاسـم:)🌿 •| @deltange_o_o |•
مشاهده در ایتا
دانلود
داداشا💁🏻‍♂ ✌️🏻 🕊
خواهرا🧕🏻 ✌️🏻 🕊
همیشه امیدمان به خدا باشد🤲🏻 نه بندگانش...👥 چون امید بستن به غیر خدا✋🏻 همچون خانه عنکبوت است :🕸 سست،💨 شڪننده🔨 و بی اعتبار❌ خدا به تنهایی برایمان ڪافیست✨ در همه حال به او اعتماد ڪنیم🌈
بزرگترین عادت ما صحبت در مورد مشکلاتمان است عادت را بشکن در مورد خوشی هایت صحبت کن 💪🏻
💡 بزارحق‌الناســـ‌رو قشنگ‌برات‌معنےڪنم : حق‌الناســـ... همون‌اشکایےِڪہ‌امام‌زمان‌عج برایِ‌گنـاهایِ‌مامیریزهــ... 💔:) ↳♥️...به خودمان بیایم.
🍁 امام كاظم "علیه‌السلام‌"|♡ هرگز مؤمن نخواهيد بود تا اين كه گرفتارى را نعمت و آسودگى و راحت را مصيبت بشمريد. و اين بدان جهت است كه صبر در گرفتارى، بهتر از غفلت در آسايش است. •{جامع الأخبار، ص 313، ح 870}•
😂 یه نفر داشته توی دریا غرق میشده، بلند بلند داد میزده: کمک، من شنا بلد نیستم! حیف نون داشته رد میشده میگه: حالا منم تنیس بلد نیستم باید داد بزنم؟😒😂😂 ·٠•●@Mahepenhanamm●•٠· ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
رمان«پنجره چوبی» داستان عاشقی است. عاشقی که در کوران حوادث پخته می‌شود. قصه عاشقی دختری که عاشق جوان مبارز انقلابی می‌شود و این عاشقی او را نه به کنار ساحل دریا می‌کشاند و نه زیر آلاچیق‌های وسط جنگل‌های شمال برای خلق یک عاشقیِ فانتزی! بلکه او را به وسط میدان مبارزه، انقلاب، جنگ، خون و قیام می‌کشد! بعضی ها تا عاشقی به اینجا می‌کشد پا پس می‌کشند! می‌گویند من تو را می‌خواستم برای اینکه در یک روز سرد برفی کنار شومینه و رو به پنجره، مقابلت بنشینم و همینطور که چای داغ مینوشی و دانه‌های برف را نظاره میکنی برایت غزل حافظ بخوانم! عشق صورتی را بیشتر دوست دارند تا عشق سرخ را! اما ماجرای «پنجره چوبی» یک عاشقانه انقلابی است. یک عشق و عاشقی وسط حادثه! دل و دلبری در وسط میدان جنگ! پنجره چوبی🍁 نویسنده:فهمیه پرورش🌱 📚 💯 🧡
✨✨✨✨✨✨✨✨✨ 🌈و چه شیرین 😋است میوه🍎 درخت🌳 عقل🧠 که در دل❤️ ریشه دوانده است...:) 🌱 ·٠•●@Mahepenhanamm●•٠·
♨️♨️♨️♨️♨️📣📣📣📣📣 ♨️عکس العمل با هنرمندی که به (س) توهین کرد😱🤭🤔 ‏احتمالاً زمستان سال ۶۸ بود كه در تالار انديشه فيلمي🎥 را نمايش دادند كه اجازه اكران از وزارت ارشاد نگرفته بود.😳😱 سالن پر بود از هنرمندان، فيلمسازان، نويسندگان و ...👀😬 در جايي از فيلم آگاهانه يا ناآگاهانه، داشت به حضرت زهرا بی ادبی ميشد.🤭🤯 من اين را فهميدم. لابد ديگران هم همين طور،‏ ولی همه لال شديم و دم بر نياورديم.🤫🤐😔 با جهان بينی روشنفكری خودمان قضيه را حل كرديم.😐 طرف هنرمند بزرگی است و حتما منظوری دارد و انتقادی است بر فرهنگ مردم اما يک نفر نتوانست ساكت بنشيند وداد زد....😳 : خدا لعنتت كند! چرا داری توهين میكنی؟!‏ همه سرها به سويش برگشت در رديف‌هاي وسط آقايي بود چهل و چند ساله با سيمايی بسيار جذاب و نورانیتی✨ . كلاهی مشكی بر سرش بود و اوركتی سبز بر تنش. از بغل دستی ام (سعيد رنجبر) پرسيدم: «آقا را مي‌شناسي؟» گفت: «سيد مرتضي آويني است.»👌😎💪🏻✌️🏻💚 راوی: استاد محمدرضا سرشار ·٠•●@Mahepenhanamm●•٠·
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ _فقط سه روز بعد استاندار عوض شد! این یعنی ما با همین احمقهای وحشی می تونیم حکومت بشار اسد رو به زانو دربیاریم! او میگفت و من تازه میفهمیدم تمام شب هایی که خانه نوعروسانه ام را با دنیایی از سلیقه برای عید مهیا میکردم.. و او فقط در شبکه های العریبه و الجزیره میچرخید، چه خوابی برای نوروزمان میدیده.. ! ترسیده بودم،.. 😥 از نگاه مرد وّهابی😈 که تشنه به خونم بود،.. از بوی دود،.. از فریاد اعتراض مردم... و شهری که دیگر شبیه جهنم شده بود.. و مقابل چشمانش به التماس افتادم _بیا برگردیم 🔥سعد!🔥😥من میترسم!😢 در گرمای هوا و در برابر اشک مظلومانه ام صورتش از عرق پُر شده.. و نمیخواست به رخم بکشد به این معرکه آمدم.. که با درماندگی نگاهم کرد.. و شاید اگر آن تماس برقرار نمیشد به هوای عشقش هم که شده برمیگشت، اما نشد! از پشت تلفن برایش پیچیدند که چمدان را از روی زمین بلند کرد.. و دیگر گریه هایم فراموشش شد..که به سمت خیابان به راه افتاد. قدمهایم را دنبالش می کشیدم.. و هنوز سوالم بی پاسخ مانده بود که معصومانه پرسیدم _چرا نمیریم خونه خودتون؟ به سمتم چرخید و در شلوغی شهر عربده کشید تا را بهتر بشنوم _خونواده من حلب زندگی میکنن! من بهت دروغ گفتم چون باید می اومدیم درعا!😡🗣 باورم نمیشد مردی که عاشقش بودم فریبم دهد😧 و او نمیفهمید چه بلایی سر دلم آورده که برایم خط و نشان کشید _امشب میریم مسجد العُمَری میمونیم تا صبح! دیگر در نگاهش ردّی از محبت نمیدیدم که قلبم یخ زد و لحنم هم... ادامه دارد.... 🌹نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🕌 ·٠•●@Mahepenhanamm●•٠·
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ لبم لرزید و اشکم تا روی زمین چکید.🔥سعد🔥 زیر لب به ولید ناسزا میگفت و من نمیدانستم چرا در ایام نوروز آواره اینجا شده ایم.. که سرم را بالا گرفتم و با گریه اعتراض کردم _این ولید کیه که تو اومدی اینجا؟ چرا منو نمیبری خونه خودتون؟ این چرا از من بدش اومد؟😠 صورت سفید سعد در آفتاب بعد از ظهر گل انداخته و بیشتر از عصبانیت سرخ شده بود و انگار او هم مرا میدانست که به جای دلداری با صدایی خفه توبیخم کرد _چون ولید بهش گفته بود زن من ، فهمید هستی! اینام 🔥وهابی🔥هستن و شیعه رو کافر میدونن!😡 از روز نخست میدانستم.. سعد سُنی 😥است، او هم از تشیّع من باخبر بود 😐و برای هیچکدام این تفاوت مطرح نبود که اصلاً پابند مذهبمان نبودیم.. و تنها برای و مبارزه میکردیم. حالا باور نمیکردم وقتی برای سوریه به این کشور آمده ام به جرم که خودم هم قبولش ، تحریم شوم که حیرتزده پرسیدم _تو چرا با همچین آدمهای احمقی کار میکنی؟😠 و جواب سوالم در آستینش بود که باپوزخندی سادگی ام را به تمسخر گرفت _ما با اینا نمی کنیم! ما فقط از این احمقها میکنیم! همهمه جمعیت از خیابان اصلی به گوشم میرسید.. و همین هیاهو شاهد ادعای سعد🔥 بود که باز مستانه خندید و گفت _همین احمقها چند روز پیش کاخ دادگستری و کلی ماشین دولتی رو آتیش زدن تا استاندار عوض بشه! سپس به چشمانم دقیق شد و با همان رنگ نیرنگی که در نگاهش پیدا بود، خبر داد... ادامه دارد.... 🌹 نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🕌 ·٠•●@Mahepenhanamm●•٠·
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ قلبم یخ زد و لحنم هم مثل دلم لرزید _من میخوام برگردم!😥😢 چند قدم بینمان فاصله نبود.. و همین فاصله را به سمتم دوید تا با تمام قدرت به صورتم سیلی بزند😡👋 که تعادلم به هم خورد، با پهلو به زمین افتادم و ظاهراً سیلی زمین محکمتر بود که لبم از تیزی دندانم پاره شد. طعم گرم خون را در دهانم حس میکردم😣 و سردی نگاه سعد سختتر بود که از هر دو چشم پشیمانم اشک فواره زد.😭😭 صدای تیراندازی را میشنیدم،.. در خیابان اصلی آتش از ساختمانی شعله میکشید و از پشت شیشه گریه میدیدم جمعیت به داخل کوچه میدوند.. و مثل کودکی از ترس به زمین چسبیده بودم... 🔥سعد🔥 دستم را کشید تا بلندم کند و هنوز از زمین جدا نشده،.. شانه ام آتش گرفت و با صورت به زمین خوردم.😨😱 حجم خون از بدنم روی زمین میرفت.. 👈و گلوله طوری شانه ام را شکافته بود که از شدت درد ضجه میزدم...😩😭 هیاهوی مردم در گوشم میکوبید،. در تنگنایی از درد به خودم میپیچیدم و تنها نگاه نگران سعد را میدیدم و دیگر نمیشنیدم چه می گوید... بازوی دیگرم را گرفته و میخواست در میان جمعیتی که به هر سو میدویدند جنازه ام را از زمین بلند کند.. و دیگر نفسی برای ناله نمانده بود که روی دستش از حال رفتم. از شدت ضعف و ترس و خونریزی باحالت تهوع به هوش آمدم.. و هنوز چشمانم را باز نکرده، زخم شانه‌ام از درد نعره کشید.. کنار دیواری سیاه و سنگی روی فرشی قرمز و قدیمی افتاده بودم،.. زخم شانه‌ام پانسمان شده به دستم سِرُم وصل بود... بدنم سُست و سنگین... ادامه دارد.... 🌹 نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🕌 ·٠•●@Mahepenhanamm●•٠·
🌈✨بسم الله النور✨🌈 سلامٌ علَی الحسیݩ «علیه‌السلام» و سلامٌ علَی المهدے«عجل‌الله» 💠السَّلامُ عَلَیکَ يَا أَباعَبْدِاللّٰهِ، صَلَّى‌اللّٰهُ عَلَيکَ يَا أَباعَبْدِاللّٰهِ، رَحِمَکَ اللّٰهُ يَا أَباعَبْدِاللّٰهِ، لَعَنَ‌اللّٰهُ مَنْ قَتَلَکَ، وَلَعَنَ اللّٰهُ مَنْ شَرِکَ فِي دَمِکَ، وَلَعَنَ اللّٰهُ مَنْ بَلَغَهُ ذٰلِکَ فَرَضِيَ بِهِ، أَنَا إِلَى اللّٰهِ مِنْ ذٰلِکَ بَرِيءٌ 💠السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّةَ اللهِ فِی أَرْضِه السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا مِیثَاقَ اللهِ الَّذِی أَخَذَهُ وَ وَکَّدَهُ السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَعْدَ‌ اللهِ الَّذِی ضمنه 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋🌱🌈 دعای«یا مَن تُحِلُّ بِهِ عُقَدُ المکارِه» 🌹✨دعای هفتم صحیفه سجادیه✨🌹 يَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ، وَ يَا مَنْ يَفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَ يَا مَنْ يُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَجِ. ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ الصِّعَابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الْأَسْبَابُ، وَ جَرَى بِقُدرَتِكَ الْقَضَاءُ، وَ مَضَتْ عَلَى إِرَادَتِكَ الْأَشْيَاءُ. فَهِيَ بِمَشِيَّتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإِرَادَتِكَ دُونَ نَهْيِكَ مُنْزَجِرَةٌ. أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِي الْمُلِمَّاتِ، لا يَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ، وَ لَا يَنْكَشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا كَشَفْتَ وَ قَدْ نَزَلَ بِي يَا رَبِّ مَا قَدْ تَكَأَّدَنِي ثِقْلُهُ، وَ أَلَمَّ بِي مَا قَدْ بَهَظَنِي حَمْلُهُ. وَ بِقُدْرَتِكَ أَوْرَدْتَهُ عَلَيَّ وَ بِسُلْطَانِكَ وَجَّهْتَهُ إِلَيَّ. فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ، وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ، وَ لَا مُيَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ. فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ افْتَحْ لِي يَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِكَ، وَ اكْسِرْ عَنِّي سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِكَ، وَ أَنِلْنِي حُسْنَ النَّظَرِ فِيمَا شَكَوْتُ، وَ أَذِقْنِي حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِيمَا سَأَلْتُ، وَ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِيئاً، وَ اجْعَلْ لِي مِنْ عِنْدِكَ مَخْرَجاً وَحِيّاً. وَ لَا تَشْغَلْنِي بِالِاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِكَ، وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِكَ.فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِي يَا رَبِّ ذَرْعاً، وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَيَّ هَمّاً، وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى كَشْفِ مَا مُنِيتُ بِهِ، وَدَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِيهِ، فَافْعَلْ بِي ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْكَ، يَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِيمِ. 💫توصیه 😍 برای شکست بیمارے منحوس 😷 ·٠•●@Mahepenhanamm●•٠·
سالروز ورود حضرت معصومه (سلام الله علیها) به قم گرامی باد💐 🙃😇
🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔 تا حالا زیارت (ع) در روزهای را دقیق خوانده‌اید؟ سلام بر تو ای "دوست خدا، حبیب خدا، صراط خدا، بیان‌کننده حکم خدا، یاری‌گر دین خدا، عالم به حقیقت، حق‌الحقیق و..."😍 درک تفاوت ماهوی و آشکار این فرازها با زیارتنامه‌های سایر ائمه(س) چندان سخت نیست! انگار کسی اصرار دارد از امام مجتبی(ع) بیشتر دفاع کند و بر حقانیت او صحّه بگذارد... 🔺و انگار خدای متعال هم با "شیخ راضی آل یاسین" هم‌نظر است که گفته بود: مظلومیت امام حسن(ع) در روز از مظلومیت امام حسین(ع) در روز بیشتر است... 💚✨💫 💔 💡 ·٠•●@Mahepenhanamm●•٠·
میگفت: باید به این بلوغ برسیم که نباید دیده شویم! آنکس که باید ببیند، می‌بیند. 🌙✨ ·٠•●@Mahepenhanamm●•٠·
با همه عزت و مقام آمد🌷 باز هم خواهر امام آمد🕊 با سلام و درود وارد شد💐 قم که آمد به احترام آمد✨ 🙃😇 ·٠•●@Mahepenhanamm●•٠·
📣📣📣📣📣 ♨️♨️♨️ آدرس امام زمان (عجل‌الله) 😳😳😳😳🧐🤔 از پرسیدند: آدرس (عج) کجاست؟ کجا می شود حضرت را پیدا کرد؟🤔😳 ایشان فرمودند: آدرس حضرت در قرآن کریم آیه ۵۵ سوره قمر است...😳🤔 که می‌فرماید: "فی ‌مقعد صدق عند ملیک مقتدر" هر جا که صدق و درستی باشد، هر جا که دغل کاری و فریب کاری نباشد، هرجا که یاد و ذکر پروردگار متعال باشد، حضرت آنجا تشریف دارند...🙂🙃😍😇💚 🌻  ·٠•●@Mahepenhanamm●•٠·
💡 اهل دلي ميگفت :🗣 🌱 تاريخ تولدت مهم نيست، تاريخ تحولت مهمه. ☘ اهلِ کجا بودنت مهم نيست، اهل و بجا بودنت مهمه. 🏢 منطقه زندگيت مهم نيست، 🧠 منطق زندگيت مهمه. 💢درود بر کسانی که 🍃 دعا دارند و ادعا ندارند نيايش دارند و نمايش ندارنـد. 🌼🌸🌺✨💫🌈 ·٠•●@Mahepenhanamm●•٠·