شبجمعہاسهوایتنکنم میمیࢪم
یادے ازصحنوسࢪایتنکنم میمیࢪم...
#پروفایل✌️🏻
#حسیݩجانم❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاری کردی...
دیگه هیچکی به چشمای خسته من نمیاد💔
#محظاستورے✌️🏻
#حسیݩجــانم ❣
~🕊
دآرَد
دلِ مآ♥️
از #تو تمنآے نگآهے
مَحروم مَگردان دلِ مآرا،
ڪه روآ نیست...
•❥🌼━┅┄┄
#حاج_قاسم🌙✨
#ســـــردار_دلـــہا♥️
·٠•●@Mahepenhanamm●•٠·
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #بیست_وسه
_نمیدونم، ما داشتیم میرفتیم سمت
خیابون اصلی که دیدم مردم از ترس تیراندازی ارتش دارن فرار میکنن سمت ما، همونجا تیر خورد.
من نمیدانستم..
اما انگار خودش میدانست #دروغ میگوید که صورتش سرخ شده بود، بین هر کلمه نفس نفس میزد..
و 🌸مصطفی🌸 میخواست تکلیف این گلوله را همینجا مشخص کند..
که با لبخندی تلخ دروغش را به تمسخر گرفت
_اگه به جای مسجد عُمری،🔥 زنت رو برده بودی بیمارستان، میدیدی چند تا #پلیس و #نیروی_امنیتی هم #کنارمردم به گلوله بسته شدن، اونا رو هم ارتش زده؟😏
سمیه سرش را از ناراحتی به زیر انداخته،..
شوهرش انگار از پناه دادن به این زوج #آشوبگر پشیمان شده..
و سعد🔥 فاتحه این محکمه را خوانده بود که فقط به مصطفی نگاه میکرد..
و او همچنان از خنجری که روی حنجره ام دیده بود، #غیرتش_زخمی_بود که رو به سعد اعتراض کرد
_فکر نکردی بین این همه وهابی تشنه به خون شیعه، چه بلایی ممکنه سر #ناموست بیاد؟😠
دلم برای سعد میتپید..
و این جوان از زبان
دل شکسته ام حرف میزد که دوباره به گریه افتادم..😭
و سعد طاقتش تمام شده بود..
که از جا پرید و با #بی_حیایی صدایش را بلند کرد
_من زنم رو با خودم میبرم!😏
برادر مصطفی
دستپاچه از جا بلند شد.. تا مانع سعد شود که #خون_غیرت در صدای مصطفی پاشید و مردانه فریاد کشید😡🗣
_پاتون رو از خونه بذارین بیرون، سر هر دوتون رو سینه تونه!😡
برادرش دست سعد را گرفت.. و دردمندانه التماسش کرد
_این شبا شهر قُرق وهابی هایی شده که خون شیعه رو #حلال میدونن! بخصوص که زنت #ایرانیه و بهش رحم نمیکنن! تک تیراندازاشون رو پشت بوم خونه ها کمین کردن و مردم و پلیس رو #بی_هدف میزنن!😐😥
دیگر نمیخواستم..
ادامه دارد....
🌹نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🕌 #کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
·٠•●@Mahepenhanamm●•٠·
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #بیست_وچهار
دیگر نمیخواستم 🔥دنبال سعد🔥 آواره شوم..
که روی شانه سالمم تقلا
میکردم بلکه بتوانم بنشینم..
و مقابل چشم همه با گریه😭 به پای سعد افتادم
_فقط بذار امشب اینجا بمونیم، من میترسم بیام بیرون!😭🙏
طوری معصومانه تمنا میکردم.. 😭
که قدم رفته به سمت در را پس کشید و با دست و پایی که گم کرده بود،خودش را بالای سرم رساند...
کنارم نشست و اشک چشمم قفل قلدری اش را شکسته بود..
که دست زیر سر و گردنم گرفت و کمکم کرد تا دوباره در بستر بخوابم و عاشقانه نجوا کرد..
_هرچی تو بخوای!
انگار میخواست در برابر قلب مرد غریبه ای که #نگرانم بود، تصاحب عشقم را به رخش بکشد..
که صدایش را بلندتر کرد تا همه بشنوند
_هیچکس به اندازه من نگرانت نیست! خودم مراقبتم عزیزم!
میفهمیدم دلواپسی های اهل این خانه به خصوص 🌸مصطفی🌸 عصبی اش کرده..
و من هم میخواستم ثابت کنم تنها عشق من سعد است..
که رو به همه از همسرم حمایت کردم
_ما فقط اومده بودیم سفر تا سعد سوریه رو به من نشون بده، نمیدونستیم اینجا چه خبره!😭😭
صدایم از شدت گریه شکسته شنیده میشد،.. مصطفی فهمیده بود به بهای عشقم خودزنی میکنم..
که نگاهش را #به_زمین کوبید..
و من با همین صدای شکسته میخواستم جانمان را نجات دهم که مظلومانه قسم خوردم
_بخدا فردا برمیگردیم ایران!😭🇮🇷
اشکهایم جگر سعد را آتش زده..
و حرفهایم بهانه دستش داده بود تا از مخصمه مصطفی فرار کند که با سرانگشتش اشکم را پاک کرد..
و رو به من به همه طعنه زد
_فقط بخاطر تو میمونم عزیزم!
سمیه از درماندگی ام...
ادامه دارد....
🌹 نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🕌 #کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
·٠•●@Mahepenhanamm●•٠·
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #بیست_وپنج
سمیه از درماندگی ام به گریه افتاده..
و شوهرش خیالش راحت شده بود میهمانش خانه را ترک نمیکند..
که دوباره به پشتی تکیه زد،..
ولی 🌸مصطفی🌸 رگ دیوانگی 🔥را در نگاه سعد🔥 دیده بود که بی هیچ حرفی در خانه را از داخل قفل کرد،..
به سمت سعد چرخید..
و با خشمی که میخواست زیر پرده ای از صبر پنهان کند، حکم کرد
_امشب رو اینجا بمونید، فردا خودم میبرمتون دمشق که با پرواز برگردید تهران، چون مرز اردن دیگه امن نیست.😠
حرارت لحنش به حدی بود..
که صورت سعد از عصبانیت گُر گرفت😡 و نمیخواست بازی بُرده را دوباره ببازد که با سکوت سنگینش تسلیم شد...
با نگاهم التماسش میکردم..
دیگر حرفی نزند و انگار این اشک ها #دل_سنگش را نرم کرده..
و دیگر قیداین قائله را زده بود که با چشمانش به رویم خندید و خیالم را راحت کرد
_دیگه همه چی تموم شد نازنین! از هیچی نترس! برمیگردیم تهران سر
خونه زندگیمون!
باورم نمیشد از زبان تند و تیزش چه میشنوم..
که میان گریه کودکانه خندیدم ☺️و او میخواست اینهمه دلهره را جبران کند که با مهربانی صورتم را نوازش کرد و مثل گذشته نازم را کشید
_خیلی اذیتت کردم عزیزدلم! اما دیگه نمیذارم از هیچی بترسی، برمیگردیم تهران!
از اینکه در برابر چشم همه برایم خاصه خرجی میکرد خجالت میکشیدم..
و او انگار دوباره عشقش را پیدا کرده بود که از چشمان خیسم دل نمیکَند و عاشقانه نگاهم میکرد...
دیگر ماجرا ختم به خیر شده و نفس میزبانان هم بالا آمده بود..
که برایمان شام آوردند..
ادامه دارد....
🌹 نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🕌 #کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
·٠•●@Mahepenhanamm●•٠·
حٌسِیۡـن....mp3
5.16M
#قَـࢪارِمُونهَـرشَـب
سَاعَٺ⟮⁰⁰'⁰⁰⟯ اَࢪۡبَعٖیـنۡ
حَسۡـرَٺِ نَـࢪَفتَـنِ ڪَرـبَلا
#اَللٰہُماَرزُقنٰاکَربَلاےِحٌسیـن
ٳلٰہِـے عَظُمَ الْبَلٰاء .mp3
9.12M
#قَـࢪارِمُونهَـرشَـب
سَاعَٺ⟮⁰⁰'⁰⁰⟯ قِـࢪَائَٺِ
دُعَاےِ ٳلٰہِـے عَظُمَ الْبَلٰاء
⟮أللَّھُـمَ؏ـَجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج⟯
🌈✨بسم الله النور✨🌈
سلامٌ علَی الحسیݩ «علیهالسلام»
و سلامٌ علَی المهدے«عجلالله»
💠السَّلامُ عَلَیکَ يَا أَباعَبْدِاللّٰهِ،
صَلَّىاللّٰهُ عَلَيکَ يَا أَباعَبْدِاللّٰهِ،
رَحِمَکَ اللّٰهُ يَا أَباعَبْدِاللّٰهِ،
لَعَنَاللّٰهُ مَنْ قَتَلَکَ،
وَلَعَنَ اللّٰهُ مَنْ شَرِکَ فِي دَمِکَ،
وَلَعَنَ اللّٰهُ مَنْ بَلَغَهُ ذٰلِکَ فَرَضِيَ بِهِ،
أَنَا إِلَى اللّٰهِ مِنْ ذٰلِکَ بَرِيءٌ
💠السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّةَ اللهِ فِی أَرْضِه
السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا مِیثَاقَ اللهِ الَّذِی أَخَذَهُ وَ وَکَّدَهُ
السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَعْدَ اللهِ الَّذِی ضمنه
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج 💚
#حسیݩجــانم❣
+جمعہها؎دلٺنگے✨
العجل ...🍃
{چقدر
همگۍ خۆشیم!
بدۅݧ هواےِ تو...]•😔
#امامزمــانم 🌻
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج 💚
ماهـِ پنهان
~🕊 دآرَد دلِ مآ♥️ از #تو تمنآے نگآهے مَحروم مَگردان دلِ مآرا، ڪه روآ نیست... •❥🌼━┅┄┄ #حاج_قاسم🌙✨
دومـاهدیگـر
مۍشودیڪسـال؟!(:🍂
هنـوزبــاورمنمۍشـودڪہ
سـردار🌝
دلھایماݩ،آســمانۍشـد(:🥀
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تــم🌈
🥀 شهید گمنام
14تا صلوات به نیت ظهور اقا🌸
چٻز؎
سادھ ٺر از
بزرگۍنیسݓ...
آرے
ساده بۆدݩ
همآݧ بزرڱــ بودن اسٺـ...
#ادیت_ادمین 🍭
·٠•●@Mahepenhanamm●•٠·
#تلنگرانہ 💡
📱ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ
ﺍﺯ ڪﻢ ﻭﺯﻥﺗﺮﯾݧ ﭼﯿﺰﻫﺎییہ ڪہ
تو ﺩﻧـیـ🌎ـﺎ ﺣﻤﻞ میشه!🚎
🎈ﻭﻟﯽ ﺷﺎﯾــﺪ🗝
ﺍز ﺳﻨــﮕﯿـــﻦﺗﺮﯾﻦ📦 ﭼﯿﺰﻫﺎیۍ ﺑﺎشہ
ڪہ تو ﺁﺧﺮﺕ🌔 بہ ﺩﻭﺵ ﮐﺸﯿﺪھ میشہ🐞
✅ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﯿﻢ...⛔️♨️📵
·٠•●@Mahepenhanamm●•٠·
وقٺــ اذانہ✨🌤
نمازمون سرد نشــہ رفیق:)🌱🌈
دعا ڪنیم برای ظہور آقاے بہــار🌸🍃
+الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج 💚
بریم رفیق وایســیم پشٺــ سرِ امام زمانمـوݩ😍😍🌻
#وقت_عاشقی📿
•﷽•
#شہیدانہ ♥️
نگاه چند شہید روی زندگیمان سنگـینے مێکند؟؟؟
آیا روے خیره شدن در چشمان زیبایشان را داࢪے؟؟؟
#شهداشرمندهایم😔
#حاج_همت✨
·٠•●@Mahepenhanamm●•٠·
به " خدا " که وصل شوی🔗
آرامش وجودت را فرا می گیرد!🕊
نه به راحتی میرنجی،😤
و نه به آسانی می رنجانی…🤬
آرامش🌱
سهم دلهایی است که💗
به سَمت خداست….💫
#خداےخوبم💛