eitaa logo
مهستان | بسیج دانشجویی پیام نور رشت
315 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
553 ویدیو
45 فایل
مهستان | رشد و تربیت انسان تراز الهی رسانه‌ی بسیج دانشجویی دانشگاه پیام نور مرکز رشت 📌 راه های ارتباطی : @mahestaan_pnu ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید: https://mahestaan.yek.link
مشاهده در ایتا
دانلود
مهستان | بسیج دانشجویی پیام نور رشت
❤ بسم رب الشهدا ❤ #داستان_مذهبی #قسمت_پنجم #خرید_عقد 💍 روز آماده شدن حلقه‌های ازدواجمان، گفت : «با
❤ بسم رب الشهدا ❤ ! 💟 علی همیشه عادت داشت کیف مرا نگه دارد، می‌‌گفت «سنگین است!!»  در مراسم عروسی هم کیف کوچک مرا نگه داشته بود. آنقدر این کار را ادامه داد که فیلمبردار شاکی شد و گفت:  «آقای داماد کیف خانمتان را به خودش بدهید. شما داماد هستید!» علی به او گفت «آخر کیفش سنگین است.» فیلمبردار با عصبانیت گفت:  «این کیف که دیگر سنگینی ندارد!!» ⭐ بعدها هرکس زندگی خصوصی مارا می‌دید برایش سخت بود باور کند مردی با این‌همه سرسختی و غرور، چنین خصوصیاتی داشته باشد. 🍃موضوع این نبود که خدایی نکرده من بخواهم به او چیزی را تحمیل کنم یا با داد و بیداد موضوعی را پیش ببرم، خودش با محبت مرا در به اسارت خودش درآورده بود. واقعا سیاست داشت در مهربانیش. ✳ معمولاً سعی می‌کردیم برای هم وقت بگذاریم بسیاری از کارها را با هم انجام می‌دادیم حل جدول، فیلم دیدن و... 👌 علی از آنجا که برای زمان‌هایش برنامه‌ریزی داشت ، می‌‌خواست اگر فرصتی در محل کار پیش آمد مطالعه کند و اگر لحظه‌ای در خانه فرصتی پیش آمد از آن هم بی‌‌نصیب نماند. 💟 علاقه عجیبی به زن و زندگی داشت و واقعاً وابستگی خاصی به هم داشتیم، شاید بیش از حد.... ✔ حتی بعد از عروسی هم خرید هدایایش ادامه داشت. اصلاً اگر دست خالی می‌آمد با تعجب می‌پرسیدم برام چیزی نخریدی؟! می‌گفت «فکر می‌کنی یادم می‌رود برایت هدیه بخرم؟ برو کوله‌ام را بیاور...» حتماً چیزی در کوله‌اش داشت؛ مجسمه، کتاب، پاپوش یا هر چیز دیگر... خیلی زیاد وابسته‌اش بودم. ادامه دارد..... [ قسمت هفتم : من نوکر نیستم ] اللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الۡفَرَج ♥️ ••• @Basij_pnur  ••• ◽️مهستان | بسیج‌‌دانشجویی‌‌پیام‌‌نور‌رشت