⇲ هـــشـــــداری آخـــــــــــــر الزمانی ⇱
♨️ زنـــان بــی حــجــاب در آخــــــرالزمـــان
☀️ رَوَی الْاَصْبَغُ بْنُ نُبَاتَةَ عَنْ اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسّلام) قَالَ :
سَمِعْتُهُ یَقُولُ یَظْهَرُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ وَ اقْتِرَابِ السَّاعَةِ وَ هُوَ شَرُّ الْاَزْمِنَةِ نِسْوَةٌ کَاشِفَاتٌ عَارِیَاتٌ مُتَبَرِّجَاتٌ مِنَ الدِّینِ دَاخِلَاتٌ فِی الْفِتَنِ مَائِلَاتٌ اِلَی الشَّهَوَاتِ مُسْرِعَاتٌ اِلَی اللَّذَّاتِ مُسْتَحِلَّاتٌ لِلْمُحَرَّمَاتِ فِی جَهَنَّمَ خَالِدَاتٌ؛
اصبغ بن نباته گوید :
از امیر مؤمنان (علیهالسّلام) شنیدم که میفرمود : در آخرالزّمان (نزدیک به قیامت) زنانی ظاهر شوند :
➖ بیحجابان برهنگان،
➖ خود آراستگان برای غیر شوهران،
➖ رها کردگان آئین،
➖ داخل شدگان در فتنه ها،
➖ قائلان به شهوات و مسائل جنسی،
➖ شتابکنندگان به سوی لذّات و خوشگذرانیها،
➖ حلال شمارندگان محرّمات الهی،
➖ و واردشوندگان در دوزخ.
-------------------------------------------------------
📚من لا یحضره الفقیه؛ ج۳، ص۳۹۰
#ظهوربسیارنزدیکه
#مواظب_غربال_آخرالزمان_باشید
🌹اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا🤲🍃
✦࿐჻ᭂ🎀჻ᭂ࿐✦
https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10
#رمزورود
#لبیک_یااباصالح_المهدی_ادرکنی
حاجسیدمجید_بنیفاطمه_از_آسمون_چشمام_بارون_غم_میباره_.mp3
5.82M
سینه زنی
حاجسیدمجید #بنی_فاطمه
#شهادت_امام_جعفر_صادق_تسلیت
❛ ━━━━━━・❪ ❁ ❫ ・━━━━━━ ❜
https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10
❛ ━━━━━━・❪ ❁ ❫ ・━━━━━━ ❜
✋️السلام علیک یا جعفربن محمد اَیها الصادق یابن رسول الله ورحمت الله وبرکاتُه...
○شهادت جانسوز آقا امام جعفر صادق (علیهالسّلام )را خدمت آقا جانمان حضرت ولی عصر ارواحنا له الفداه وهمه شیعیان ومحبّان وشما منتظران بزرگوار ؛ تسلیت عرض می نماییم...
🏴آجرک الله یا صاحب الزمان فی هذه المصیبه 🏴
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
🏴فضاى شهر مدینه به یاد او تار است🍂
🏴هنوز سینه ان پیر عشق خونبار است🍁
🏴هنوز تلخى كامش به حسرت شهدى است🍂
🏴هنوز چشم دلش به رسیدن مهدى است🍁
⛅️اللهم_عجل_لولیک_الفرج والعافیه والنصر🕊
❛ ━━━━━━・❪ ❁ ❫ ・━━━━━━ ❜
https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10
❛ ━━━━━━・❪ ❁ ❫ ・━━━━━━ ❜
مداحی آناین - از این زمونه سیرم - بیوکافی.mp3
4.58M
🍃یازهرا سلام الله علیها 🍃یا شهیده 🥀
🔳 #شهادت_امام_جعفر_صادق(ع)
🌴از این زمونه سیرم
🌴از این مدینه دلگیرم
🎤 #ابوذر_بیوکافی
⏯ #زمینه
✔️بسیار دلنشین
❛ ━━━━━━・❪ ❁ ❫ ・━━━━━━ ❜
https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10
❛ ━━━━━━・❪ ❁ ❫ ・━━━━━━ ❜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻زن زندگی آزادی به سبک غرب
این دقیقا اتفاقی هست که قراره جنبش زن زندگی آزادی بر سر زنان مومن جامعه ما بیاره....
⭕️ ابلیس تا ما رو به چاه بدبختی و حقارت نندازه دست از سر ما بر نخواهد داشت...
#ظهوربسیارنزدیکه
#مواظب_غربال_آخرالزمان_باشید
🌹اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْها
#رمزورود
#لبیک_یااباصالح_المهدی_ادرکنی
❛ ━━━━━━・❪ ❁ ❫ ・━━━━━━ ❜
https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10
❛ ━━━━━━・❪ ❁ ❫ ・━━━━━━ ❜
6.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ سوغات جدید غرب برای جامعه فرهنگی ایران
🔻 انسانهای سگنما که در جامعه مزخرف غربی چند سالی است باب شده حالا پایش به ایران رسیده!
🔻 مسئولین محترم لطفا این رذالت انسانی را در نطفه خفه کنید
#ظهوربسیارنزدیکه
#مواظب_غربال_آخرالزمان_باشید
🌹اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا
#رمزورود
#لبیک_یااباصالح_المهدی_ادرکنی
❛ ━━━━━━・❪ ❁ ❫ ・━━━━━━ ❜
https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10
❛ ━━━━━━・❪ ❁ ❫ ・━━━━━━ ❜
6.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹️شهادت امام جعفر صادق علیه السلام ، مرد آسمانی مدینه ،چشمه جود و سخاوت و دریای عمیق علوم لدنی بر پیروان آن حضرت تسلیت باد .
#استوری
#شهادت_امام_صادق ع
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#ظهوربسیارنزدیکه
#مواظب_غربال_آخرالزمان_باشید
🌹اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا
#رمزورود
#لبیک_یااباصالح_المهدی_ادرکنی
❛ ━━━━━━・❪ ❁ ❫ ・━━━━━━ ❜
https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10
❛ ━━━━━━・❪ ❁ ❫ ・━━━━━━ ❜
#ناحله🌼
#قسمت_پنجم
🚫کپی بدون ذکر نویسنده حرام و حق الناس است🚫
با باز شدن در خونه از بوی قرمه سبزی سرم گیج رفت .خلاصه همچی و یادم رفت و بدون اینکه توجه ای به لباسام ک ازش آب میچکید داشته باشم
مستقیم رفتم آشپزخونه
مثه قحطی زده ها شیرجه زدم سمت گاز و در قابلمه رو برداشتم و ی نفس عمیق کشیدم
تو حال خوشم غرق بودم ک یهو صدای جیغی منو از اون حس قشنگم بیرون کشید
فاااااااااااطمهههههههههههههههههههههه
با این وضع اومدییی آشپزخونه ؟؟
مگه نمیدونیییی بدممم میادد؟
بدووو برو بیروووون
به نشونه تسلیم دستام و بالا گرفتم قیافم و مظلوم کردم و گفتم :
چشمم مامان جان چرا داد میزنی زَهرم ترکید
مامان :بلااا و مامان جان بدوو برو لباسات و عوض کن
چشمممم ولی خانوم اجازه هست چیزی بگم ؟؟؟
یجوری نگام کرد و آماده بود چرت و پرت بگم و یچیزی برام پرت کنه که گفتم :سلامممم
مامان:علیییککک،برووو
فهمیدم اگه بیشتر از این بمونم دخلم در اومده
داشتمم میرفتم سمت اتاقم ک دوباره داد زد
+فاااااااطمههههههههه
_جانمممممممم
+وایستا ببینم
با تعجب نگاش میکردم
اومد نزدیکم
دستش و گرفت زیر چونه ام و سرم و به چپ و راست چرخوند
یهو محکم زد تو صورتش
چند لحظه ک گذشت
تازه یه هولی افتاد تو دلم و حدس زدم ک چیشده
+صورتت چیشدهه؟؟
به مِن مِن افتادم و گفتم
_ها ؟ صورتم ؟ صورتم چیشد ؟
چپ چپ نگام کرد جوری که انگاری داره میگه خر خودتی
دیدم اینجوری فایده نداره اگه تعریف نکنم چیشده دست از سرم بر نمیداره
گلوم و صاف کردم و گفتم : چیزی نشده فقط اون شب که خودم مجبور شدم برم کلاس
یهو یکی پرید وسط حرفم و گفت : خب ؟؟؟
نفسم حبس شد و برگشتم عقب
با چشمای جدی پدرم روبه رو شدم
تو چشاش همیشه یه نیرویی بود که اجازه نمیداد دروغ بگم بهش. نگاهش نافذ بود.حس میکردم میتونه ذهنم و بخونه اگه به چشمام نگاه کنه .
واسه همین سرم و گرفتم پایین و بعد چند لحظه مکث گفتم :سلام
وقتی جوابم و داد یخورده امیدوار تر شدم و ادامه دادم : هیچی دیگه داشتم میگفتم تو راه بودم که یهو پام ب یه سنگ گنده گیر کرد و خوردم زمین
منو هم ک میشناسید چقدر دست و پا چلفتیم ؟
اینارو که گفتم بدون حتی لحظه ای مکث رفتم سمت اتاقم و گفتم : میرم لباسم و عوض کنم
اگه میموندم مطمئنا بابای زیرک من به این سادگیا نمیگذشت و همچی و میفهمید
لباسامو عوض کردم دوباره یخورده کرم زدم به صورتم تودلم به بارونم بد و بیراه گفتم که باعث شد صورتم مشخص بشه
دوباره رفتم آشپزخونه قبل اینکه برم داخل ی نفس عمیق کشیدم و سعی کردم ریلکس باشم
نشسته بودن سر میز
یه صندلی و کشیدم بیرون و نشستم روش
برای اینکه جو و یخورده عوض کنم و بار سنگین نگاهشون برام سبک تر شه
گفتم
_بح بح مامان خانوم چه کردهه دلارو دیونه کردهه
مادرم به یه لبخند ساده اکتفا کرد ولی پدرم همون قدر جدی و پر جذبه غذاشو میخورد و واکنشی نشون نداد فقط گاه و بیگاه زیر چشمی ب صورتم نگاه میکرد
سعی کردم ب چیزی جز قرمه سبزی ک دارم میخورم فکر نکنم
تازه همچی و یادم رفته بود که بابام گفت : حالا مجبور نبودی انقدر اذیت کنی خودتو
نفهمیدم منظورشو منتظر موندم ادامه بده که گفت :صورتت و میگم. لازم نبود انقدر رنگ آمیزی کنی روشو حالا که دیده شد چیو پنهون میکنی ؟
چیزی نگفتم
مامانم بابام و نگاه کرد و گفت : میشه بعدا راجبش صحبت کنید ؟
بابام دوباره روشو کرد سمت من وانگار ن انگار ک صدای مادرم و شنیده ادامه داد :خب منتظرم کامل کنی حرفتو
سعی کردم دستپاچه نشم که فکر کنه دروغ میگم :گفتم دیگه
خیره نگام کرد ک ادامه دادم
_خب یه دزد دنبالم کرد منم فرار کردم خوردم زمین. بعدشم یه چند نفر اومدن و اونم ترسید در رفت
بابام پیروزمندانه به مادرم نگاه کرد و پوزخند زد و گفت
+خب دیدی که حق با من بود ؟
چیزایی ک من میگم محدودیت نیست
اونارو میگم ک از این مشکلا پیش نیاد
همیشه نیستن ادمایی ک اینجور مواقع سر برسن و آقا دزده فرار کنه
روش و کرد سمت من و گفت
+شماهم بدون مادرت دیگه جایی نمیری تا وقتی که ی سری چیزا و بفهمی
بعدم بدون اینکه اجازه بده حرفی بزنم یا اعتراضی کنم رفت
کلافه دستم و به سرم گرفتم و برای هزارمین بار تکرار کردم : کاش تک فرزند نبودم.
رو به مادرم گفتم : یعنی چی مگه من بچم؟؟شیش ماه دیگه کنکور دارم
دارم میرم دانشگاه اخه این با عقل کی جور میاد که با مامانم برم اینو اونور
یه نگا ب بشقاب انداختم کوفتم شد نتونستم دیگه بخورم از جام بلند شدم و رفتم تو اتاقم و درو محکم پشتم بستم ...
نویسندگان:🖊
#غین_میم 💙و #فاء_دآل