✍ #وصیت_نامه_شهید_محمد_اتابه
سخنی با پدر و مادر همسر عزیزم
🌷امیدوارم که حقیر را میبخشید چه کنم که عشق به #معبود و #اباعبدالله و #حضرت_زینب بیش از این اجازه نداد در خدمت شما باشم و امیدوارم که این حقیر را حلال کنید و از همه محبتها و زحماتتان که برای زندگی مان کشیدید سپاسگذارم و از همه نزدیکان و اقوام شما نیز #حلالیت می طلبم.🌷
#روحشان_شاد_نام_یادشان_گرامی🌹
«لبیک یا سید الشهدا»
✍️ جهاد تبیین به عشق امام حسین🤲
#محفل_شهدا🌙
#به_کانال_خودتان_بپیوندید
═══❖══════❖═══
@Mahfele_shohada60
═══❖══════❖═══
✍ #زندگی_نامه_شهید
🌷 #شهيدعيسي_بوالخيري فرزند هاشم در سال 1343 در خانوادهاي فقير و مذهبي در روستاي بوالخير ديده به جهان گشود. وي در سن شش سالگي راهي مدرسه شد و به علت #فقر_مالي نتوانست بيشتر از چهار سال به مدرسه برود، پس از ترك مدرسه در سن 10 سالگي به همكاري با پدر و برادر خود در لنج ماهيگيري مشغول به كار شد و در سن 13 سالگي برادر خود را كه تازه از خدمت سربازي ترخيص شده بود به اتفاق 11 نفر از اقوام و بستگان در يك حادثه دريايي از دست داد. و از خصوصيت بارز اخلاقي وي سربزيري و كم حرفي او بود. در سن 18 سالگي ازدواج نمود و داراي 2 فرزند دختر بنامهاي لطيفه و مريم ميباشد. بوالخيري چند ماه پس از ازدواج به خدمت سربازي اعزام شد و پس از گذراندن دوره آموزشي در شيراز به منطقه جنگي (انديمشك) اعزام و پس از بيست ماه خدمت در جبهه جفير از ناحيه سر و پا و كمر بوسيله تركش خمپاره مزدوران عراقي مجروح شد، پس از مداوا در بيمارستان ذولفقار اهواز و چند روز استراحت مجدداً به #جبهه بازگشت و در جبهه شرهاني مشغول نبرد با صداميان كافر شد و بنابه اظهار يكي از همسنگرانش در تاريخ 14/4/1364 هنگام رفتن در سنگر ديدهباني با همسنگران خود خداحافظي كرد و #حلاليت طلبيد و او اين سفر را سفر آخر خود ميدانست. همانا گفته او به حقيقت پيوست بلافاصله در اثر تركش خمپاره دشمن به درجه رفيع #شهادت نائل گرديد روحش شاد و راهش پر رهرو.🌷
«لبیک یا سید الشهدا»
✍️ جهاد تبیین به عشق امام حسین🤲
#محفل_شهدا🌙
#به_کانال_خودتان_بپیوندید
═══❖══════❖═══
@Mahfele_shohada60
═══❖══════❖═══
✍ #شهید_سید_مهدی_سادات_فاطمیون
🌷شهید مدافع حرم سید مهدی_سادات ششمین فرزند حاجی قلندر از #تبار_سادات_شمال_افغانستان هست که در استان یزد در تاریخ 15/ 7/ 1370 چشم به جهان گشود وی در یکی از محله های استان یزد به نام قلعه اسدان بزرگ شد.
در دبستان انصار همان محل شروع به ادامه تحصیل میداد وبعد الظهر ها به کمک پدرش به #کفاشی میرفت کفاشی پدرش مجاور مسجد مقدس صاحب الزمان خیابان مهدی بود شهید هم همیشه داخل مسجد بود کمک به مسجد میکرد به مردم چایی میداد جارو میکرد.
یه جورها کمکی به #خادم_مسجد بود همیشه تو #روضه_خوانی_ها امام حسین تو مسجد بود یک جورهایی با مسجد انس گرفته بود خیلی کار ها خوب میکرد تاسن 17 سالگی میرفت #تعزیه_خوانی اطراف یزد باگروه عباس افسانی یکی از تعزیه خوان های یزد هست.
تو ماه محرم شهید چایی میداد ونوحه میخواند همیشه میخواست یک خدمتی به #خاندان_اهل_بیت بکنه همیشه درخواست عاقبت بخیری از خاندان اهل بیت میکرد شهید خیلی اهمیت به رفیق میدادن
چند سالی گذشت داماد شد وبعد از در گیری ها و تهدید کردن به خراب کردن حرم عمه سادات عزم سفر به سوریه کرد از همه مردم #حلالیت می طلبید بامردم مهربانی میکرد.
هرروز بعد از نماز صبح با صدای بلند. بلند گریه میکرد.
یک روز رفت پیش پدر خود گفت که میخواد مدافع حرم حضرت زینب بشه پدرش بدون اینکه ازوی ناراحت بشه یا ازش جلو گیری کنه گفت برو دفاع کن از حرم عمه جانم خدا حافظی کرد واعزام به #جبهه جنگ شد.
هم رزم هایش میگفتن که شهید مهدی همیشه باری از دوش رزمندگان برمیداشت #اقامه_نماز میگفت کفش ها رزمندهای واکس میزد تا می تانست کمک رزمنده ها میکرد
تا تاریخ 13/ 6 / 1395 شب رفتن منطقه حماه میخورند به کمین دشمن سید مهدی که #جلو_گردان_تیربار_پی_چی دستش بود شلیک میکنه جلو داعشی ها را میگیره دشمن با ارپیچی میزنن و سیدمهدے به #شهادت میرسد.
برادر هیچ وقت فرزندت علیرضا را تنها نمیزارم 🌷
✍ #نویسنده : برادر شهید سید جان اقا سادات
«لبیک یا سید الشهدا»
✍️ جهاد تبیین به عشق امام حسین🤲
#محفل_شهدا🌙
#به_کانال_خودتان_بپیوندید
═══❖══════❖═══
@Mahfele_shohada60
═══❖══════❖═══