eitaa logo
محفل شهدا🌹
1.6هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
5 فایل
کوچه هایمان را به نامشان کردیم که هرگاه آدرس منزلمان را می‌دهیم بدانیم از گذرگاه خون کدام شهید است که با آرامش به خانه می‌رسیم. ارتباط باما : @karbala13701370
مشاهده در ایتا
دانلود
سخنی با پدر و مادر همسر عزیزم 🌷امیدوارم که حقیر را میبخشید چه کنم که عشق به و و بیش از این اجازه نداد در خدمت شما باشم و امیدوارم که این حقیر را حلال کنید و از همه محبتها و زحماتتان که برای زندگی مان کشیدید سپاسگذارم و از همه نزدیکان و اقوام شما نیز می طلبم.🌷 🌹 «لبیک یا سید الشهدا» ✍️ جهاد تبیین به عشق امام حسین🤲 🌙 ═══❖══════❖═══ @Mahfele_shohada60 ═══❖══════❖═══
🌷 فرزند هاشم در سال 1343 در خانواده‌اي فقير و مذهبي در روستاي بوالخير ديده به جهان گشود. وي در سن شش سالگي راهي مدرسه شد و به علت نتوانست بيشتر از چهار سال به مدرسه برود، پس از ترك مدرسه در سن 10 سالگي به همكاري با پدر و برادر خود در لنج ماهيگيري مشغول به كار شد و در سن 13 سالگي برادر خود را كه تازه از خدمت سربازي ترخيص شده بود به اتفاق 11 نفر از اقوام و بستگان در يك حادثه دريايي از دست داد. و از خصوصيت بارز اخلاقي وي سربزيري و كم حرفي او بود. در سن 18 سالگي ازدواج نمود و داراي 2 فرزند دختر بنامهاي لطيفه و مريم ميباشد. بوالخيري چند ماه پس از ازدواج به خدمت سربازي اعزام شد و پس از گذراندن دوره آموزشي در شيراز به منطقه جنگي (انديمشك) اعزام و پس از  بيست ماه خدمت در جبهه جفير از ناحيه سر و پا و كمر بوسيله تركش خمپاره مزدوران عراقي مجروح شد، پس از مداوا در بيمارستان ذولفقار اهواز و چند روز استراحت مجدداً به بازگشت و در جبهه شرهاني مشغول نبرد با صداميان كافر شد و بنابه اظهار يكي از همسنگرانش در تاريخ             14/4/1364 هنگام رفتن در سنگر ديده‌باني با همسنگران خود خداحافظي كرد و طلبيد و او اين سفر را سفر آخر خود مي‌دانست. همانا گفته او به حقيقت پيوست بلافاصله در اثر تركش خمپاره دشمن به درجه رفيع نائل گرديد روحش شاد و راهش پر رهرو.🌷 «لبیک یا سید الشهدا» ✍️ جهاد تبیین به عشق امام حسین🤲 🌙 ═══❖══════❖═══ @Mahfele_shohada60 ═══❖══════❖═══
🌷شهید مدافع حرم سید مهدی_سادات ششمین فرزند حاجی قلندر از هست که در استان یزد در تاریخ 15/ 7/  1370 چشم به جهان گشود وی در یکی از محله های استان یزد به نام قلعه اسدان بزرگ شد. در دبستان انصار همان محل شروع به ادامه تحصیل میداد وبعد الظهر ها به کمک پدرش به میرفت کفاشی پدرش مجاور مسجد مقدس صاحب الزمان خیابان مهدی بود شهید هم همیشه داخل مسجد بود کمک به مسجد میکرد به مردم چایی میداد جارو میکرد.  یه جورها کمکی به بود همیشه تو امام حسین تو مسجد بود یک جورهایی با مسجد انس  گرفته بود خیلی کار ها خوب میکرد تاسن 17 سالگی میرفت اطراف یزد باگروه عباس افسانی یکی از تعزیه خوان های یزد هست.  تو ماه محرم شهید چایی میداد ونوحه میخواند همیشه میخواست یک خدمتی به بکنه همیشه درخواست عاقبت بخیری از خاندان اهل بیت میکرد شهید خیلی اهمیت به رفیق میدادن   چند سالی گذشت داماد شد وبعد از در گیری ها و تهدید کردن به خراب کردن حرم عمه سادات عزم سفر به سوریه کرد از همه مردم می طلبید بامردم مهربانی میکرد.  هرروز بعد از نماز صبح با صدای بلند. بلند گریه میکرد.  یک روز رفت پیش پدر خود گفت که میخواد  مدافع حرم حضرت زینب بشه پدرش بدون اینکه ازوی ناراحت بشه یا ازش جلو گیری کنه گفت برو دفاع کن از حرم عمه جانم خدا حافظی کرد واعزام به جنگ شد. هم رزم هایش میگفتن که شهید مهدی همیشه باری از دوش رزمندگان برمیداشت میگفت کفش ها رزمنده‌ای واکس میزد تا می تانست کمک رزمنده ها میکرد  تا تاریخ 13/ 6 / 1395 شب رفتن منطقه حماه میخورند به کمین دشمن سید مهدی که دستش بود شلیک میکنه جلو داعشی ها را میگیره دشمن با ارپیچی میزنن و سیدمهدے به میرسد. برادر هیچ وقت فرزندت علیرضا را تنها نمیزارم 🌷 ✍ : برادر شهید سید جان اقا سادات «لبیک یا سید الشهدا» ✍️ جهاد تبیین به عشق امام حسین🤲 🌙 ═══❖══════❖═══ @Mahfele_shohada60 ═══❖══════❖═══