eitaa logo
محفل امام رضایی ها
3.1هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
4.6هزار ویدیو
48 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
1 منو مسعود توی مهمونی با هم آشنا شدیم از همون موقع رابطه بینمون شروع شد و با هم قراره ازدواج گذاشتیم.. با اینکه تو همون دوران بی مسئولیت‌های مسعود رو می‌دیدم و اینکه سر و گوشش مدام می‌جنبید و دنبال دخترای دیگه بود با این حال دوسش داشتم و نمی‌خواستم که از دستش بدم. باورش برام سخت بود بعد از دو سال با هم بودن بلاخره مسعود بهم گفت که می‌خواد بیاد خواستگاریم . پدر مسعود به بابام زنگ زد و برای مراسم خواستگاری با هم هماهنگ کردن وقتی که اومدم خونمون خواستگاری متوجه موضوعی شدم که مسعود این همه مدت ازم پنهون کرده بود. ادامه دارد. کپی حرام.
2 پدر و مادر مسعود از هم طلاق گرفته بودند و مسعود تمام این مدت به من دروغ گفته بود! پدرم وقتی که این قضیه رو فهمید بعد از رفتن مهمونا بهم گفت به نظر من این آقا مورد مناسبی برای تو نیست با اینکه خودم از دروغی که مسعود گفته بود خیلی شاکی بودم اما با این حال اعتراض کردم به پدرم گفتم که من مسعود رو دوست دارم و برام مهم نیست که فرزند طلاقه... پدرم بهم گفت اجازه بده برم تحقیقات باید در مورد خانواده‌شون مطمئن بشم. پدرم رفت دنبال تحقیقات اما متاسفانه همسایه‌ها از خوبی مسعود و خانواده‌اش نگفته بودند برای همین پدرم کلاً مخالفت کرد .. ولی من مسعود رو دوست داشتم از طرفی خود مسعود که مدام بهم می گفت من به خاطر تو هر کاری کردم اما تو حاضر نیستی که تو روی خانوادت وایسی و به خاطر من قید اونا رو بزنی! تو دوراهی بزرگی کرده بودم تحت تاثیر حرف‌های مسعود به خانوادم گفتم که تصمیمم رو گرفتم و می‌خوام با مسعود ازدواج کنم. ادامه دارد. کپی حرام.
3 برخلاف مخالفت‌های زیاد خانواده‌ام چهار ماه بعد از اینکه به خواستگاریم اومدن با مسعود نامزد کردم اونم تو شرایطی که نه پدرم موافق بود و نه مادرم. پدرم می‌گفت دخترم خیلی تو این ازدواج نیست می‌ترسم که بعداً پشیمون بشی اما گوش نکردم پدرم مدام می‌گفت همسایه‌هاشون گفتند که این پسره به درد زندگی نمی‌خوره ولی من عشق مسعود کورم کرده بودم نمی‌خواستم باور کنم. یک سالی توی عقد بودیم و بعدش زندگی مشترکمونو شروع کردیم مسعود بعد از ازدواجمون کار نمی‌کرد مدام دنبال رفیق بازی بود مثل سابق تو همه مهمونی‌ها شرکت می‌کرد تو خونه هیچی برای خوردن نداشتیم... طلاهامو می‌فروختم تا از آن طریق زندگیمون رو بچرخونیم مسعودم مدام بهم وعده می‌داد که امروز فردا کارم رو شروع می‌کنم اما خبری نبود و حاضر نمی‌شد کار کارخانه یک سال از ازدواجمون گذشت تو این مدت اگه طلاهای عقد من نبودن نمی‌تونستیم شکم خودمون رو سیر کنیم. ادامه دارد. کپی حرام.
4 از اونجایی که شوهرم حاضر نمی‌شد کار کنه به اجبار خودم رفتم دنبال کار. فکر اینکه پشیمون و نادم برگردم خونه بابام دیوونم می‌کرد کار پیدا کردم کارم تمام وقت بود حقوق نسبتا خوبی داشت از صبح تا شب می‌رفتم کار می‌کردم. شب ها وقتی برگشتم باید کارای خونه رو انجام می‌دادم و برای مسعود آشپزی می‌کردم مسعود از اینکه من کار می‌کردم خیلی راضی و خوشحال بود گاهی وقتا با خودم فکر می‌کرد چقدر بی‌غیرته... البته هر بلایی سرم می اومد حقم بود من خودم تو اون دو سال فهمیدم که چه آدمیه با این وجود پدرم بهم بارها اخطار داد اما بازم قبول نکردم و زنش شدم الانم دارم تاوان عاشق شدنم رو پس میدم دو ماهی از کار کردنم می‌گذشت یه بار که زود برگشتم وقتی وقتی به خونه وارد شدم با دیدن صحنه‌ای که دیدم بدجوری شوکه شدم. ادامه دارد. کپی حرام.
5 شوهرم با یه دختر غریبه! خدایا باورم نمی‌شد مگه میشه همچین چیزی یعنی مسعود در این حد حد آدم کثیفی بود مسعود با دیدن من خیلی شوکه شده شروع کرد به دروغ گفتن می‌گفت این خانم رو آورده خونه که‌در غیاب من نظافت کنه اما همچین چیزی رو نمی‌تونستم باور کنم! چون خودم شب ها خونه رو تمیز می‌کردم اون خانمم به زبون خودش گفت که با مسعود در ارتباطه و بیشتر روزا میاد اینجا کنار شوهرم! نمی‌تونستم باور کنم صبح تا شب زحمت کشیدم نتیجه ش هم شد خیانت ! من یه زن بودم تنها گناهم عاشق شدن بود !اما مسعود هیچ بویی از مردونگی نبرده بود . چطور می‌تونستم بعد از این خیانت بازم بمونم تحمل کنم مگه میشه بعد از دیدن یه همچین خیانتی سکوت کرد .. نه من دیگه نمی‌تونم تحمل کنم آره درسته که می‌گفتم با چه رویی برگردم خونه پدرم وقتی که به حرفش گوش نکردم اما الان دیگه اوضاع فرق نمی‌تونم با این قضیه کنار بیام. ادامه دارد. کپی حرام.
6 رفتم خونه بابام.. آخرش همونی شد که ازش می‌ترسیدم شرمنده بودم و حتی نمی‌تونستم تو صورت پدر و مادرم نگاه کنم.. اما خب پدرم انقدر مهربون بود و اونقدر دوستم داشت که از اشتباهم گذشت.. قبول کرد که ازم حمایت کنه... با پدرم رفتم دادگاه درخواست طلاق دادم مسعود قبول نمی‌کرد که طلاقم بده می‌گفت باید مهریه‌ام رو ببخشم . نه دیگه ! همچین کاری نمی‌کنم به اندازه کافی بخشش کردم طلاهام تمام سرمایه‌مو به پاش ریختم! باید تا قرون آخر مهریم رو ازش بگیرم ازش شکایت کردم دادگاه انداختش زندان پدرش وقتی که دید رضایت نمیدم و چاره‌ای ندارند قبول کرد که مهریم رو پرداخت کنند .. منم بعد از گرفتن حق و حقوقم ازش طلاق گرفتم. از نظر روحی خیلی صدمه اما خوب برام درس بزرگی شد که دیگه فریب احساساتم رو نخورم و همیشه با عقلم تصمیم بگیرم. پایان. کپی حرام.