#گزارش
#بینالملل
#تولد_دوباره
🥂از تاریکی های کلوب های شبانه به روشنایی اسلام✨
🔻"نیکول کویین" اهل ایالت "تگزاس" در زندگی احساس پوچی و بی هدفی میکرد و یک ندای درونی او را به سوی خدا دعوت میکرد
🔻"نیکول" در خانواده ای به دنیا آمد که مذهبی نبودند، پدر مادرش به خدا اعتقاد داشتن ولی مثل اکثر آمریکایی ها اثری از خدا در زندگی اونها مشاهده نمی شد
📸"نیکول" حرفه عکاسی رو برای خودش انتخاب می کنه و کارش عکاسی از سلبریتی ها و ورزشکارا در کلوب های شبانه بوده
🔻"نیکول" از حرفه خودش احساس رضایت نمی کنه،شب بیداری و خوابیدن در روز و وقت گذرانی با انسان های حریص و بی هدف اون رو آزار میده
🔻"نیکول" چیزهایی درمورد اسلام شنیده بود، کسانی که از خوردن یک سری خوردنی ها و نوشیدنی ها اجتناب میکردن و پا به هر جایی نمی گذاشتن و وقتی دلیل این کار از اونها پرسیده میشد می گفتن در دین اسلام این کارها ممنوع است
🔻تا اینکه با پسر مسلمانی آشنا میشه که اون پسر هم خیلی احکام دینش رو انجان نمیداده ولی بهش پیشنهاد میده که درمورد اسلام مطالعه کنه
و نیکول اسلام را همان گمشده خود می یابد که برای زندگی هدف و برنامه ریزی دارد،بدین ترتیب شهادتین می گوید و مسلمان می شود و با او ازدواج می کند
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_هشتــاد_و_هفتم۸۷
👈این داستان⇦《 بچههای شناسایی 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎بهترین سفر عمرم تمام شده بود ... موقع برگشت، چند ساعتی توی دوکوهه توقف کردیم ... آقا مهدی هم رفت ... هم اطلاعات اون منطقه رو بده ... و هم از دوستانش ... و مهمان نوازی اون شبشون تشکر کنه ... سنگ تمام گذاشته بودن ... ولی سنگ تمام واقعی ... جای دیگه بود ...🌹🍃
دلم گرفته بود و همین طوری برای خودم راه می رفتم و بین ساختمان ها میچرخیدم ... که سر و کله آقا مهدی پیدا شد ... بعد از ماجرای اون دشت ... خیلی ازش خجالت میکشیدم😔 ... با خنده و لنگ زنان اومد طرفم ...
🔹- می دونستم اینجا می تونم پیدات کنم ...
یه صدام میکردید خودم رو میرسوندم ... گوشهام خیلی تیزه ...👂👂
توی اون دشت که چند بار صدات کردم تا فهمیدی ... همچین غرق شده بودی که غریق نجات هم دنبالت میاومد غرق میشد ...😊
شرمنده ...
بیشتر از قبل، شرمنده و خجالت زده شده بودم ...😔😔
شرمنده نباش ... پیاده نشده بودی محال بود شهدا رو ببینم ... توی اون گرگ و میش ... نماز میخوندیم و حرکت میکردیم ... چشمم دنبال تو میگشت که بهشون افتاد ...👀🌹
و سرش رو انداخت پایین ... به زحمت بغضش رو کنترل میکرد ... با همون حالت ... خندید و زد روی شونه ام ...😁
بچههای شناسایی و اطلاعات عملیات ... باید دهنشون قرص باشه ... زیر شکنجه ... سرشونم که بره ... دهنشون باز نمیشه ... حالا که زدی به خط و رفتی شناسایی ... باید راز دار خوبی هم باشی ... و الا تلفات شناسایی رفتن جنابعالی ... میشه سر بریده من توسط والدین گرامی ...😱
خنده ام گرفت ... راه افتادیم سمت ماشین🚘 ...
راستی داشت یادم میرفت ... از چه کسی یاد گرفتی از روی آسمون ... جهت قبله و طلوع رو پیدا کنی❓ ...
🔸نگاهش کردم ... نمی تونستم بگم واقعا اون شب چه خبر بود ... فقط لبخند زدم ...
بلد نیستم ... فقط یه حس بود ... یه حس که قبله از اون طرفه ...🍃✨
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
@modafehh
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_هشتــاد_و_هشتم۸۸
👈این داستان⇦《 پوستر 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎اتاق پر بود از پوستر فوتبالیستها و ماشین ... منم برای خودم از جنوب ... چند تا پوستر خریده بودم ... اما دیگه دیوار جا نداشت ... چسب رو برداشتم ...چشمهام رو بستم و از بین پوسترها ... یکی شون رو کشیدم بیرون ... دلم نمیخواست حس فوقالعاده این سفر ... و تمام چیزهایی رو که دیدم بودم ... و یاد گرفته بودم رو فراموش کنم ...🌷🍃
🔹اون روزها ... هنوز "حشمت الله امینی" رو درست نمیشناختم ... فقط یه پوستر یا یه عکس بود ... ایستادم و محو تصویر شدم ...
یعنی میشه یه روزی ... منم مثل شماها ... انسان بزرگی بشم❓ ...
▫️فردا شب ... با خستگی و خوشحالی تمام از سرکار برگشتم ... این کار و حرفه رو کامل یاد گرفته بودم ... و وقتش بود بعد از امتحانات ترم آخر ... به فکر یاد گرفتن یه حرفه جدید باشم ...👌
با انرژی تمام ... از در اومدم داخل ... و رفتم سمت کمد ... که ...😱
باورم نمی شد ... گریه ام گرفت😭 ... پوسترم پاره شده بود ... با ناراحتی و عصبانیت از در اتاق اومدم بیرون ...
کی پوستر من رو پاره کرده❓😖...
مامان با تعجب از آشپزخونه اومد بیرون ...
کدوم پوستر❓ ...
🔸چرخیدم سمت الهام ...
من پام رو نگذاشتم اونجا ... بیام اون تو ... سعید، من رو میزنه ...
و نگاهم👀 چرخید روی سعید ... که با خنده خاصی بهم نگاه می کرد😏 ...
چیه اونطوری نگاه میکنی😠... رفتم سر کمدت چیزی بردارم ... دستم گرفت اشتباهی پاره شد ...
خون خونم رو میخورد ... داشتم از شدت ناراحتی می سوختم 😡...
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
@modafehh
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خلاقیت
ایده ای برای ساخت مگنت 👌
🖤 مه گل پاتوق دختران فرهیخته 🖤
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
#دانستنی_ها_و_معماهای_قرآنی
#معارف_اخلاق_و_احکام_شرعی
📌 از روزه در کدام سوره یاد شده است ؟
در سوره بقره و مجادله .
📌 از رو کردن به قبله در کجا سخن به میان آمده است ؟
در آیه ۱۴۵ سوره بقره .
📌 از رکوع در کدام سوره سخن به میان آمده است ؟
در آیه ۷۷ سوره حج .
📌 از سجده در کجا سخن به میان آمده است ؟
در آیه ۷۷ سوره حج .
📌 از دعا در کدام سوره یاد شده است ؟
در آیه ۶۰ سوره غافر .
نفرت آمیز ترین امر حلال نزد خداوند که در قرآن به آن اشاره شده است چیست ؟
منفورترین کار حلال نزد خداوند طلاق می باشد .
📌 احکام ارث در کدام سوره بیان شده است ؟ در سوره نساء .
🖤 مه گل پاتوق دختران فرهیخته 🖤
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋