❤️🍃الهی به امید تو
🌹🍃سلام شروع هفتهتون پر از خیر و برکت
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻭﻗﺖ ﮐﻤﯽ ﺑﻮﺩ ﻭ نمیدانستیم
ﻫﻤﻪ ﯼ ﻋﻤﺮ ﺩﻣﯽﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ
ﺣﺴﺮﺕ ﺭﺩﺷﺪﻥ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏ
ﻓﺮﺻﺖ مغتنمی ﺑﻮﺩﻭ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ
ﺗﺸﻨﻪ ﻟﺐ، ﻋﻤﺮ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺳﻬﺮﺍﺏ:
آﺏ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻗﺪﻣﯽ ﺑﻮﺩ ﻭ نمیدانستیم
(◕ᴗ◕✿)_________🍃🌹
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
#چند_شاخه_لطافت
🍀🍀🍀
ان شالله خوب و خوش و سلامت باشین وپر از انگیزه برای رسیدن به هدف👌🌹
به نام او...
#عاشقنشویمفاسدمیشویم۷
سخن از عشق بود😊
به قول شاعر
از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر...
یادگاری که در این گنبد دوار بماند...آغااااااااا چی، چی خوشتر!
چی بماند!
ما که عاشق هر چی شدیم واسمون نموند😒😢
عزیزززززم مگه عاشق شدی!
ای آغاااااااا تو مگو عشق که جز بلا دگرش هیچ نبود!
عجب!
خوب حالا عاشق کی شده بودی؟
چی شد اینجوری شد؟
گفتیم عاشق بشیم فاسد نشیم 🙄
با خودم گفتم باعشق های نرمال پیش برم👌
عاشق کارم شدم باورتون نمیشه اینقدر پیشرفت اینقدر حرفه ایی کار میکردم😌
خوب!
هیچی دیگه کرونا اومد زندگیمون رو نابود کرد چه برسه به کسب و کار که عاشقش بودم😖😫
گفتم خوب برم عاشق یه چیز دیگه بشم خدای نکرده فاسد نشم!
از همون کسب و کارم یه ماشین خریده بودم طلا، عروسک👌
روزگاری با هم می گذروندیم اما چشمت روزبد نبینه ی روز یه از خدا بی خبری چند تا خط انداخت روش😱😱😱
من دیگه از دلم افتاد😐
با خودم گفتم از تجربه هات درس بگیر این چه وضعشه آدم عاشق چیزهای از دست رفتنی که نمیشه😏
رفتم عاشق دختر همسایمون شدم😍😍😍
دیدم این درسته😇
ولی نمی دونم چی شد با یکی دیگه ازدواج کرد😭
گفتم ناامید نشو تو نباید فاسد بشی عاشق اون یکی دختر همسایمون شدم😅
و با هم ازدواج کردیم😍
ولی از وقتی بهم رسیدیم با اینکه هم دیگه رو دوست داریم ولی یه وقتایی از رفتارهای هم ناراحت میشیم🤨
خلاصه بگم ما از عاشقی فسیل شدنش را دیدیم ☹️
عجب! عزیز دلم فکرت درست بود ولی جهتش را بد انتخاب کردی!
عه! آغااااا برا من دیگه جهتی هم مونده بود عاشقش نشم🙄🙄🙄ببین عزیزم اینهایی که شما عاشقش شدی همشون درستن فقط یه گیر کوچولو داشتی 👌
اونم اینکه عاشق خود این چیزها شده بودی که خاصیتشون از دست رفتنه😏
ولی دل انسان دنبال یه عشق موندگاره ثابته با دوامه👌
به خاطر همین این چیزها به دلت نچسبیده چون هر کدومش به نوعی از دست میرن😌
یادت باشه این نکته ی مهم👇
میشه عاشق کار و زندگی وهمه ی اینها بود درصورتی که زیر مجموعه ی یه عشق ثابت و با دوام باشن👌
یعنی چی آغاااا🤔🤔🤔
یعنی عاشق کارت باش به خاطر عشقی که گفته من از آدم بیکار بدم میاد [ ]
عاشق همسرت باش به خاطر عشقی که گفته من محبت بین همسران را دوست دارم [ ]
عاشق زندگیت باش به خاطر عشقی که این زندگی را بهت هدیه داده [ ]عاشق که باشیم باور کنید فاسد نمی شویم❤️
یه نکته مهم فراموش نشه!
عشق با بی خیالی، خودخواهی و هوس فرق میکنه👌
گر خواهی که جهان کف اقبال تو باشد...
خواهان کسی باش که خواهان تو باشد...
با هم همراه باشیم👌
(◕ᴗ◕✿)_________🍃🌹
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
ای آبِروی عالمین خورشیدِ شهرِ کاظمین
ای آسمانِ دیدهات بارانی از بهرِ حسین
درصحنِ گوهرشاد تا میآیم از بابالجواد
گویا به صحنت میرسم از مدخلِ بابالمراد
#میلاد_امام_جوادعلیهالسلام💫🌺
#میلاد_حضرت_علی_اصغر🌺
#بر_همگان_مبارکباد💫🌺
4_5879481710470498510.mp3
3.26M
📝 توسل به امام جواد علیهالسلام
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🎤استاد عالی
#میلاد_امام_جوادعلیهالسلام
#میلاد_حضرت_علی_اصغر
#مبارکباد
27.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از باب الجواد تا باب المراد
از صحن پدر تا صحن پسر
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🎤 سید مجید بنیفاطمه
#میلاد_امام_جوادعلیهالسلام
#میلاد_حضرت_علی_اصغر
#مبارکباد
باب الحوائج آمده حاجت بگیرید
عیدانه از دست ولی نعمت بگیرید
شش گوشه می خواهید بسم الله امشب
از کودک اربابتان رخصت بگیرید
#میلاد_امام_جوادعلیهالسلام💫🌺
#میلاد_حضرت_علی_اصغر🌺
#بر_همگان_مبارکباد💫🌺
#رنج_مقدس
#نرجس_شکوریان_فرد
#قسمت ششم
صحرا کفیلی در مسیر زندگیاش قرار گرفته بود و او مجبور شده بود که این مسیر را طی کند، عبور از این مسیر، راه بلد میخواست و کسی که همراهیاش کند.
آن روز به فاصلهی یک سوال از استاد، تا برگردد سر صندلیاش، جزوهاش ناپدید شد. کلاس هم که خالی شده بود و ماندن و ایستادن فایدهای نداشت. کسی آن را برداشته بود و باید برش میگرداند.
ترم چهارم، استاد پروژهای داده بود و از دانشجوها خواسته بود در گروههایی متشکل از دخترها و پسرها، کار را مشترک به سرانجام برسانند.
کفیلی و شفیعپور، دخترهایی بودند که توی این گروه پنج نفره حضور داشتند. دو یا سه جلسه بعد بود که همه همدیگر را به اسم کوچک صدا میکردند، پسرها کفیلی را صحرا صدا میکردند و شفیعپور را شکیبا.
از خودش و میلهایی که درونش سر بر میآوردند میترسید. کشمکش عجیبی که اگر در آن به زانو میافتاد بلند شدن سخت میشد. به قول امیر، به بدی مبتلا نشدن راحتتر از رها کردن بدی و گناه بود. برای راحتی خودش هم که شده سعی میکرد هم کلامشان نشود و همچنان آنها را به فامیل خطاب کند.
افشین، او را وسوسه میکرد که کمی هم به فکر این چند روزه باش و خوش باش؛ اما سعید با این که خودش راحت بود، به فکر او احترام میگذاشت.
_ آقای امیدی جزوهتون پیدا شد؟
خانم کفیلی این را پرسید. فکر کرده بود وسط بحث و این سوال؟! جدی و خشک پاسخ داد:
- نه.
کفیلی کوتاه نیامده بود. انگار حالا که شروع کرده بود نمی خواست کارش ناقص بماند.
- حالا چه کار می کنید؟
درجواب کفیلی سکوت کرده بود تا بلکه قضیه تمام شود؛ اما او ادامه داده بود:
- من از روی جزوه ی خودم براتون کپی گرفتم.
جوابی نداشت یا نخواست که بدهد. به جای تشکر، تعجب کرد. نمی خواست به کفیلی فرصت دهد و او دچار این توهم بشود که یک گام این پروژه ی ارتباط را پیش برده است. باخودش فکر کرد که این چه رسم مسخره ایی شده که همه می خواهند خودشان را نخود هر آشی کنند!
توهم بشریت انگار به اوج خودش رسیده است.
تجزیه و تحلیل ذهنش تمام نشده بود که کفیلی ابتکار عمل را به دست گرفت. کنار سکو آمد و جزوه ی کپی شده را جلوی همه ی بچه ها مقابلش گرفت. برای فرار از موقعیت پیش آمده سریع دست کرد توی جیبش و یک اسکناس پنج هزار تومانی روی میز گذاشت.
صحرا زیر لب غرید :
- وا! چه قابلی داشت آقای امیدی؟! حتما این همه جزوه ی شما دست به دست می چرخه پول می گیرید.
خنده ی بچه ها که توی فضا پیچید حس کرد که آهنی روی مغزش اصطکاک ایجاد می کند و جرقه های ریز می زند. زیر لب گفت :
- هرجور راحتید فکرکنید. مهم نیست.
و اسکناس پنج هزارتومانی را روی میز سر داد طرف کفیلی.
بچه های پروژه، داشتند شماره تلفن همدیگر را می گرفتند که همراهش را آرام گذاشت توی جیبش.
- آقای امیدی، شماره ی ما رو ذخیره نمی کنید؟
او را برده بودند درجایگاه متهم. دلش در کششی مبهم، دنبال دلیلی می گشت برای توجیه این برقراری ارتباط.
باخودش فکرکرد چه اشکالی دارد که برای هماهنگی کارها و برنامه های پروژه شماره ی همدیگر را داشته باشیم. غرورش اجازه نداد که این دعوت معنادار را بپذیرد :
- لازم ندارم، من که مسئول نیستم. افشین باید داشته باشه که داره.
- نترسید ما لولو خورخوره نیستیم.
به این متلک شفیع پور می توانست جواب دندان شکنی بدهد، اما به لبخندی تمامش کرد. دخترها عاشق کل کل کردنند و می دانند که پسرها هم از شنیدن این کل کلها خوششان می آید. می خواست بگوید: لولو، موجود خیالی است که هیچ وقت نیست و نمی آید، ولی شما موجودی هستید که اگر پا بدهد تمام خیال را پر می کنید.
دندان هایش را بر هم فشرد و سکوت کرد.
دفعه ی بعد نوبت کفیلی بود که شیرینی اش را رو کند. بار قبل که شفیع پور شیرینی پخته بود، تا یک ربع از جلسه به وصف و تعریف پخت و پزشان گذشت و حالا بچه ها دور نشسته بودند توی کلاس و داشتند از خوشمزگی شیرینی ای که کفیلی پخته بود صحبت می کردند. سعی کرده بود دیرتر برسد که بساط این شیرینی خوران جمع شده باشد، اما افشین آنقدر دیر آمد که برنامه ی او را به هم ریخت. بچه ها منتظر افشین مانده بودند و همزمان با هم وارد کلاس شدند. می خواست دستی را که داشت شیرینی تعارف می کرد رد کند؛ اما با متلکی که صحرا انداخته بود خودش را در برابر کار انجام شده می دید :
- نترسید آقای امیدی، به این کیک ها ورد نخوندیم، پولشم هروقت خواستید بدید؛ عجله ای نیست.
خودش را زده بود به نشنیدن وبابی خیالی شروع کرده بود باتلفن همراهش ور رفتن.
ادامه دارد ...
باسلام به اعضای محترم کانال مه گل🇮🇷🍃
🌹🍃ضمن تشکر از اعضای خوبی که در مسابقه فجر ماندگار شرکت کردند و محتواهای تولید شده درباره گوشهای از وقایع قبل از انقلاب، بعد از انقلاب و همچنین دستاوردهای انقلاب را در گروهها و کانالها منتشر کردند و در این امر روشنگری همت و تلاش داشتند، بسیار سپاسگزاریم...
🌹🍃 و اما برندگان مسابقه فجر ماندگار:
🎊🎁🎉
1⃣آقای طاها خلیلی نفر اول با تعداد بازدید؛ ۳.۳k در مسابقه فجر ماندگار برنده ۴۰۰۰۰ تومان شدند👏👏👏
2⃣خانم زهرا فرهادی نفر دوم با تعداد؛۳.۱k بازدید در مسابقه فجر ماندگار برنده مبلغ ۳۰۰۰۰ تومان شدند👏👏👏
3⃣ آقای رضا کاظمی قربانکندی نفر سوم با تعداد ؛۲.۴kبازدید در مسابقه فجر ماندگار برنده مبلغ ۳۰۰۰۰ تومان شدند 👏👏👏
♦️ان شاءالله تا تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۳۰ شماره کارت بانکی که به نام خودشون هست را به آیدی زیر ارسال فرمایید، اگر تا تاریخ درج شده شماره کارت ارسال نشود از مسابقه حذف خواهند شد💯💯
@yazainab15
🌹🍃اعضای محترم صبور باشید به زودی مسابقه دیگری در کانال بارگذاری خواهد شد، از همراهی شما سپاسگزاریم
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1