آنچه خداوند می دهد پایانی ندارد...
وآنچه آدمها می دهند دوامی؛
زندگیتان پُر از داده های خداوند...
⚘🌱⚘🌱⚘🌱⚘🌱⚘🌱https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
عنوان: سلبریتی ایرانی
داوود طالقانی
تلویزیون را که روشن میکنیم، سلبریتیها را میبینیم. اخبار سلبریتیها را نشان میدهد. بیلبوردهای تبلیغاتی بزرگراهها سلبریتیها را به نمایش گذاشته است. در انتخابات سلبریتیها از نامزدها حمایت میکنند. در اینستاگرام سلبریتیها لایک میگیرند و فالو میشوند.در توییتر سلبریتیها تیک آبی دارند. در فهرست ملاکان و سرمایهداران ایرانی نام سلبریتیها هم حضور دارد. غالب افراد مشهوری که میشناسیم، سلبریتی هستند.جزئیترین مشخصات از زندگی سلبریتیها را میدانیم. برخی از ما عاشق سلبریتیها هستند. سینما را دوست داریم چون سلبریتیها نقشآفرینی میکنند. به هیات میرویم تا سلبریتی را زیارت کنیم. سلبریتیها را زیبا میدانیم. برای سلبریتیها حاضریم پول بدهیم.
📝معرفی:
کتاب سلبریتی ایرانی ، با بررسی انتقادی وضعیت فرهنگ شهرت در ایران به معرفی و بازشناسی سلبریتیهای ایرانی میپردازد. سلبریتی ایرانی تنها یک شخص نیست، وضعیتی خاص و یکتاست که ما ایرانیان در حال تجربه آن هستیم. این تجربه را نباید بدون تامل و نقادی از سر گذراند و باید از تجربیات گذشته درس عبرت گرفت...
☕️ #رمان_چایت_را_من_شیرین_میڪنم
#قسمت_هیجده
صدای عثمان سکوتم را بهم زد
( سارا.. اگه حالتون خوب نیست..
بقیه اشو بذاریم برای یه روز دیگه)
با تکان سر مخالفتم را اعلام کردم..
دختر آرامشی عصبی داشت
(بار سفر بستم.. و عجب سوپرایزی بود.. رفتیم مرز.
از اونجا با ماشینها و آدمهای مختلف
که همه مرد بودن به مسیرمون ادامه میدادیم..
مسیری که نمیدونستم تهش به کجا میرسه
و تمام سوالهام از دانیال بی جواب میموند..
ترسیده بودم، چون نه اون جاده ی خاکی و جنگ زده شبیه مکانهای توریستی بود نه اون مردهای ریش بلند و بد هیبت شبیه توریست..
میدونستم جای خوبی نمیریم..
و این حس با وجود دانیال حتی یک لحظه هم راحتم نمیذاشت.. چند روزی تو راه بودیم..
حالا دیگه مطمئن بودم مقصد، جایی عرب زبان مثله سوریه ست.. و چقدر درست بود و من دلیل این سوپرایز عجیب شوهرم را نمیفهمیدم..
بالاخره به مقصد رسیدیم..
جایی درست روی خرابه های خانه ی مردم در سوریه..
نمیدونستم این شوهر رذل چه نقشه ایی برای زنانگی هام داره..
اون شب دانیال کنار من بود و از مبارزه گفت..
مبارزه ای که مرد جنگ میخواست و رستگاری خونه ی پُرش بود.. اون از رسالت آسمانی و توجه ویژه خدا به ما و انتخاب شدنمون واسه انجام این ماموریت الهی گفت.
اما من درک نمیکردم.
و اون روی وحشی وارشو وقتی دیدم
که گفتم: کدوم رسالت؟
یعنی خدا خواسته این شهر رو اینطور سر مردمش خراب کنید؟؟
و من تازه فهمیدم خون چه طعمی داره،
وقتی مزه دهنم شه.. منه کتک نخورده از دست پدر..
از برادرت کتک خوردم..
تا خود صبح از آرمانهاش گفت از شجاعت خودشو و هم ردیفاش، از دنیایی که باید حکومت واحد اسلامی داشته باشه..
اون شب برای اولین به اندازه تک تک ذرات وجودم وحشت کردم.. ببینم تا حالا جایی گیر افتادی که نه راه پس داشته باشی
نه راه پیش؟؟
طوری که احساس کنی کل وجودت خالیه؟؟
که دست هیچ کس واسه نجات، بهت نمیرسه؟؟
که بگی چه غلط کردم و بشینی دقیقه های احتمالی زندگیتو بشماری..؟؟
من تجربه اش کردم..
اون شب برای اولین بود مثله یه بچه از خدا خواستم
همه چی به عقب برگرده.. اما مکان نداشت
صبح وقتی بیدار شدم، نبود..
یعنی دیگه هیچ وقت نبود..
ساکت و گوشه گیر شده بودم، مدام به خودم امید میدادم که برمیگردو از اینجا میریم.. اما..)
نفسهایم تند شده بود..
دختره روبه رویم، همسره دانیالی بود
که برای مراسم ازدواجش خیال پردازی های خواهرانه ام را داشتم؟؟
در دل پوزخند میزدم و به خود امیدی با دوز بالا تزریق میکردم
که تمام اینها دروغهایی ست عثمانی تا از تصمیمم منصرف شوم..
عثمان از جایش بلند شد
( صوفی فعلا تمومش کن..)
و لیوانی آب به سمتم گرفت (بخور سارا.. واسه امروز بسه..)
اما بس نبود..
داستان سرایی های این زن نظیر نداشت..
شاید میشد رمانی عاشقانه از دلش بیرون کشید..
ای عثمان احمق..
چرا در انتهای دلم خبری از امید نبود؟؟؟
خالی تر این هم میشد که بود؟؟ ( من خوبم.. بگو..)
لبهای مچاله شدن صوفی زیر دندانهایش، باز شد
( زنهای زیادی اونجا بودن که….)
#ادامہ_دارد...
نویسنده متن 👆 زهرا بلنددوست
#مدافع_بانو_زینب_سلام_الله_علیها
╲\╭┓
╭❤️🍃
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مناجات_شبانه
🌸در رحمت خدا
✨همیشه باز است
🌸و فانوس قشنگش
✨همیشــــه روشن ...
🌸فکرت را از همۀ
✨این اما و اگرها دور کن
🌸ترس و نا امیدی
✨و تردید را به خاک بسپار
🌸و امید و صبر را
✨راه زندگیت قرار بده ...
✨ شبتون آروم،
فرداتون پراز اتفاقات عالی 🌸
(◕ᴗ◕✿)_________🍃🌹
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨روزم را با نام زیبای تو پاگشا میکنم
🌤🦋 یا الله 🦋🌤
✨با نام تو آغاز میکنم
شروع هر لحظه را
✨ای که زیباترین علت هر آغاز تویی
امروزم را با تلاش
✨و مهربانی به تو میسپارم
✨بسم الله الرحمن الرحیم
✨الهی به امیدتو
(◕ᴗ◕✿)_________🍃🌹
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
خوشبختی یعنی باور کنیم
هیچ انسانی
کامل نیست و انسان ممکن الخطاست ...
خوشبختی یعنی قبل از اینکه
به فکر تغییر
دادن دیگران باشی،
قاضی زندگی خودت باش.
❖
(◕ᴗ◕✿)_________🍃🌹
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈
✨ قسمت👈دهم✨
استادشمس شروع به تدریس کرد. وسط کلاس گفت:
_تو این صفر و یک های برنامه نویسی عشق معنایی نداره،👈مثل زندگی این بچه مذهبی ها.
بعد نگاهی به امین و بعد به من کرد..
و به تدریسش ادامه داد.
کلا استادشمس اینجوریه.یه دفعه، #بدون_فکر، یه حرفی میگه.منتظر حرفی از 🌷امین🌷 بودم.ولی امین ساکت بود.
آخرکلاس استاد گفت:
_سؤالی نیست؟
وقتی دیدم امین ساکته و بچه ها هم سؤالی ندارن،گفتم:
_من سؤال دارم.🙂☝️
استادشمس که انگار منتظر بود گفت:
_بپرس.😏
-گفتین عشق تو زندگی مذهبی ها معنایی نداره؟
باپوزخند گفت:
_بله،گفتم.😏
-معنی حرفتون این بود که عشق توی مذهب جایی نداره؟🙂
یه کمی فکر کرد و گفت:
_نمیدونم عشق تو مذهب معنا داره یا نه.ولی تو زندگی بچه مذهبی ها که معنی نداره.😏
_ #عشق توی #مذهب جایگاه ویژه ای داره.
همه ی نگاهها برگشت سمت من،جز امین.
گفتم:
_عشق یعنی اینکه کسی تو زندگیت باشه که بدون اون نتونی زندگی کنی.زندگی منظورم نفس کشیدن،غذا خوردن و کار کردن نیست.#عشق مثل #نخ_توی_اسکناسه که اگه نباشه،اسکناس زندگی ارزشی نداره.#ظاهر اسکناس درسته ولی #ارزشی نداره..عاشق هرکاری میکنه تا به چشم معشوقش بیاد..هرکاری که معشوقش بگه انجام میده تا معشوقش ازش راضی باشه..عشق همون چیزیه که باعث میشه عاشق شبیه معشوقش بشه.
استادشمس گفت:
تو تا حالا عاشق شدی؟😕
-من هم عاشق شدم...🙂منم سعی میکنم هرکاری معشوقم بهم میگه انجام بدم...من اونقدر عاشقم که دوست دارم همه حتی از #ظاهرم هم بفهمن معشوقم کیه...خوشم میاد هرکسی منو میبینه #یادمعشوقم میفته..
بلند شدم،رفتم جلوی وایتبرد ایستادم و با تمام وجود گفتم:
_من عاشق ✨مهربان ترین موجود عالم✨ هستم و به عشقم افتخار میکنم،با تمام وجودم.حتی دوست دارم همه تون بدونید که من عاشق کی هستم.
با ماژیک روی وایتبرد پررنگ و درشت و خوش خط نوشتم
*خدا*❤️✋
برگشتم سمت بچه ها و گفتم:
_آدمی که #عاشق مهربان ترین نباشه عاشق هیچکس دیگه ای هم #نمیتونه باشه.😊👌
وسایلمو برداشتم،رفتم جلوی در...
برگشتم سمت استادشمس و بهش گفتم:
_کسیکه عاشق باشه کاری میکنه که معشوقش ازش #راضی باشه.شما تمام روزهایی که من میومدم کلاستون منو مسخره میکردید،چون میخواستم طوری باشم که معشوقم ازم راضی باشه.منم هرجایی باهاتون بحث کردم یا جایی سکوت کردم فقط و فقط بخاطر #رضای_معشوقم بوده.
رفتم توی حیاط....
ادامه دارد...
تفاوت قصه گفتن والدین ما با والدین جدید...
والدین جدید:
یکی.بود یکی نبود.....یه پری کوچولو بود که....😘😍
والدین ما:یه روزی یه جن از یه قبرستون اومد بیرون و گفت اومدم اون بچه ای رو که نمی خوابه رو بخورم.....😱😰
منم هر شب غش می کردم ولی اینا فکر.میکردن خوابیدم😑😂😂
(◕ᴗ◕✿)_________🍃🌹
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
#آشپزی
رنگینک 🥠
کره 160 گرم
آرد سفید قنادی 1 لیوان
ارد نخودچی نصف لیوان (قابل حذف می باشد میتونید ارد سفید رو جایگزین کنید )
پودر قند 4 ق غ سرپر
پودر دارچین 1 ق چ
پودر هل 1 ق س
پودر زنجبیل 1 ق چ
💢 کره رو روی حرارت ذوب کنید ارد رو اضافه کنید تا کره خوب جذب ارد شود و شل نباشد (میزان ارد تقریبی هس به مواد دقت کنید شل نباشه و خمیری باشد )ارد رو خوب تفت بدید تا به رنگ دلخواه برسید بعد از سرخ شدن حرارت رو خاموش کنید و پودر قند و هل و زنجبیل و دارچین رو اضافه کنید و خوب هم بزنید تا کاملا مخلوط بشن هسته خرما رو جدا کنید و گردو بزارید خرما رو به اندازه قالبتون شکل بدین قالب حتما باید سیلیکونی باشه کمی از آرد رو برداشته و توی قالب بریزید پرس کنید بعد خرما رو بزارید و کمی فشار بدین و مجددا ارد ریخته و با پشت قاشق صاف کنید قالب رو چند ساعت فریزر بزارید تا کاملا بببنده و بعد از قالب در بیارین و با پودر پسته تزیین کنید در ظرف در بسته یک هفته در کابینت و یکماه در یخچال قابل نگهداری است.
(◕ᴗ◕✿)_________🍃🌹
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1