📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈
✨ قسمت👈یازدهم✨
رفتم توی حیاط....
ریه ها مو پر از هوای معشوقم کردم.😌حالا که عشقمو جار زده بودم حال خوشی داشتم.😇😍
بازهم کلاس داشتم...
ولی روی نیمکت نشستم و بالبخند 😊✨ذکر میگفتم.
موقع اذان ظهر🌇✨ رفتم مسجد دانشگاه.وضو داشتم،سعی میکردم #همیشه_باوضو باشم.
تو حال و هوای خودم بودم و کاری به اطرافیانم نداشتم.
عصر هم کلاس داشتم.
تا عصر توی مسجد بودم.حالم تقریبا عادی شده بود.کلاس عصرم رو رفتم.
ولی از نگاه 👀👀👀👀دانشجوهای کلاس و حیاط و راهرو معلوم بود خبرها زود میپیچه.
مذهبی ترها لبخند میزدن،.. ☺️
بعضیها سؤالی نگاهم میکردن،😟بعضیها با تأسف و تمسخر سر تکان میدادن.😑
هرجور بود کلاسم تموم شد و رفتم خونه.مامان تا چشمش به من افتاد گفت:
_هیچ معلوم هست کجایی؟😐
-سلام.آره،دانشگاه بودم دیگه.😕
-علیک سلام.چرا گوشیتو جواب نمیدی؟
-سایلنته.یادم رفت از سکوت درش بیارم.حالا چیشده مگه؟!🙁
-مگه تو با محمد قرار نداشتی؟😐
-آخ،تازه یادم افتاد.😅
-چند بار زنگ زده بهت،جواب ندادی،زنگش
بزن.😕
گوشیمو از کیفم درآوردم...
سیزده تا تماس بی پاسخ.😳پنج تاپیام. 😯اوه..چه خبره....
پنج تماس ازمحمد،😅سه تماس از خانم رسولی،😆سه تماس از حانیه،🙈دو تماس از یه شماره ناشناس.🤔دو پیام از محمد.😄
پیامهاشو بازمیکنم:
📲کجایی خواهرمن؟جواب بده.جوون مردم منتظره.
📲با سهیل قرار گذاشتم برای امشب،خوبه؟
سه پیام از حانیه و خانم رسولی:
📲دانشگاه رو ترکوندی.
📲کجایی؟
📲خبری ازت نیست؟
دو پیام از شماره های ناشناس.یکیش نوشته بود:
📲سلام سهیل هستم.روی کمک شما حساب کرده بودم.آقا محمد میگه قرار امشب کنسله.میشه قرارو بهم نزنید لطفا؟
یکی دیگه ش نوشته بود:
📲سلام خانم روشن.🌷رضاپور 🌷هستم. متأسفم که مجبور شدم سکوت کنم و شما صحبت کنید.دلیل قانع کننده ای داشتم.حتما خواست خدا بوده،چون جواب شما مثل همیشه عالی بود.موفق باشید..
شماره ی محمد رو گرفتم.
-چه عجب!خانوم!افتخار دادید تماس گرفتید،سعادت نصیب ماشد که صداتون رو بشنویم.😁
-خب حالا...سلام😅
-علیک سلام.معلوم هست کجایی؟😐
-بهت گفتم که تا عصر کلاس دارم.توی کلاس گوشیم رو سایلنته آقا.😌
-ولی قرار بود منتظر خبر من باشی.اینجوری؟😑
-قرار کنسل شد؟😕
-همین الان با سهیل صحبت کردم،گفت هنوز هم دیر نشده.تو چی میگی؟🤔
-الان کجایی؟ تا بیای دنبالم دیر نمیشه؟😟
-اگه زود آماده بشی نه.جلوی در خونه هستیم.😊
-خونه ی ما؟! اینجا؟!😳
-بعله.بامریم و ضحی.سریع آماده شو.😁
سوار ماشین محمد شدم...
-کجا قرار گذاشتین؟😃
-دربند خوبه؟😁
بالبخند گفتم:...
ادامه دارد...
#آشپزی
نان صبحانه 🍞
شیر ولرم 2لیوان
تخم مرغ 2عدد
شکر 6قاشق سوپخوری
پودر خمیرمایه 1پاکت
نمک 1قاشق سوپخوری
روغن مایع 12قاشق غذاخوری
آرد 7لیوان
طرز تهیه:
💢خمیرمایه ، شکر،شیر ولرم را مخلوط میکنیم.تخم مرغ و نمک، روغن را اضافه بعد آرد را کم کم اضافه میکنیم ورز میدهیم تا خمیر نرمی به دست آید .1ساعت استراحت میدهیم.بعد به شکل دلخواه درسینی فر گذاشته.180 درجه به مدت نیم ساعت
🍃🌹🍃
مامان بزرگم با بغض داشت بهم میگفت حیف من عروسی تورو نمیبینم
گفتم اخی چون سنت بالاست؟
گفت نه چون
خواستگارنداری با اون قیافت😐😂
(◕ᴗ◕✿)_________🍃🌹
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
☕️ #رمان_چایت_را_من_شیرین_میڪنم
#قسمت_بیست
از دانیال را گم کردم.. حتی در داستان سرایی های این دختر..
و باز چشمانِ به ذات نگرانِ عثمان که حالم را جستجو میکرد..
و گرمی دستانش که میجنگید با سرمای انگشتانم..
و باز نفس گیری صوفی، محض خیالبافی هایش
( طلاق غیابی.. دنیا روی سرم خراب شد..
نمیتونستم باور کنم دانیال، بدون اطلاع خودم، ولم کرده بود..
تا اینکه دوباره شروع به گفتن اراجیف کردن که شوهرت مرد خداست و نمیتونه تو بند باشه
و اون ماموره رستگاریت بوده از طرف خدا و ..
و باز خام شدم.
اون روز تازه فهمیدم که زنهای زیادی مثل من هستن
و باز گفتم میمونم و مبارزه میکنم.. اما چه مبارزه ای؟
حتی اسلوبش را نمیدونستم..
چند روزی گذشت و یکی از زنها اومد سراغم
که برو فرمانده کارت داره..
اولش ذوق زده شدم، فکر کردم حتما خبری از دانیال داره.. اما نه.. فرمانده بعد از یه ربع گفتن چرندیات خواست
که منو به صیغه خودش دربیاره..
و من هاج و واج مونده بودم خیره
به چشمایی که تازه نجاست و هیزی رو توشون دیده بود
یه چیزایی از اسلام سرم میشد، گفتم زن بعد از طلاق باید چهار ماه عده نگهداره، نمیتونه ازدواج کنه..
اما اون شروع کرد به گفتن احکامی عجیب
که منه بیسواد هیچ جوابی براشون نداشتم..
گفت تو از طرف خدا واسه این جهاد انتخاب شدی..
اما باز قبول نکردم و رفتم به اتاقِ زشت و نیمه خرابه ام.
ده دقیقه بعد چند زن به سراغم اومدن
و شروع کردن به داستان سرای.. و باز نرم شدم
و باز خودم را انتخاب شده از طرف خدا دیدم..
پس چند شبی به صیغه ی اون فرمانده کریه و شکم گنده دراومدم..
بعد از چند روز پیشنهاد صیغه از طرف مردهای مختلف مطرح شد و من مانده بودم حیرون که اینجا چه خبره؟؟ مگه میشه؟؟
من چند روز پیش هم بالین فرمانده ی مسلمونشون بودم..
و باز زنها دورم رو گرفتن و از جهاد نکاح گفتن..
و احکامی که هیچ قاعده و قانونی نداشت
و اجازه چهار صیغه در هفته رو، وسط میدون جنگ صادر میکرد. تازه فهمیدم زنهای زیادی مثل من هستند و من اینجا محکومم.. همین..
بعد از اون، هفته ای چهار بار به صیغه مردهای مختلف درمیومدم
و این تبدیل شده بود به عذاب و شکنجه..
و تنها یک ذکر زیر لبم زمزمه میشد.. لعنت به تو دانیال..لعنت..
حالم از خودم بهم میخورد..
حس یه هرزه ی روسپی رو داشتن از لحظه شماری برای مرگ
هم بدتره..
هفته ای چهار بار به صیغه های شبی چندبار تبدیل شد
و گاهی درگیری بین مردان برای بهم خوردن نوبتشون
تو صفِ پشتِ درِ اتاق..
دیگه از لحاظ جسمی هیچ توانایی تو وجودم نبودم
و این رو نمی فهمیدن، اون سربازان شهوت..
مدام به همراه زنان و دختران جدید الورود از منطقه ای
به منطقه ی دیگه انتقالمون میدادن.. حس وحشتناکی بود.
تازه فهمیدم اون اردودگاه حکم تبلیغات رو داشته
و زیادن دخترانی مثل من، که زنانگی شون هدیه شده بود
از طرف شوهرانشون به سربازان داعش..
شاید باور کردنی نباشه اما خیلی از مردهایی که واسه نکاح میومدن اصلا مسلمون یا عرب نبودن.
مسیحی.. یهودی.. بودایی..و از کشورهای فرانسه..آمریکا.. آلمان..و.و.و بودن، حتی خیلی از دخترهایی که واسه جهاد نکاح اومده بودن هم همینطور..
یادمه یه شب جشن عروسی دوتا از مبارزین با هم بود، که..)
#ادامہ_دارد...
نویسنده متن 👆 زهرا بلنددوست
#مدافع_بانو_زینب_سلام_الله_علیها
╲\╭┓
╭❤️🍃
┗╯\╲
#تست_هوش😍😍
روزی سمیه از مادربزرگش ، سن وی را پرسید ، مادربزرگش هم که به معماهای ریاضی علاقه خاصی داشت .
جواب سمیه رو به شکل زیر داد:
نوه عزیزم ، همانطور ک میدانی من 6 فرزند دارم که هریک با بعدی 4 سال اختلاف سنی دارد. وقتی اولین فرزندم ( عمو رحیم ) بدنیا آمد ، من 19 ساله بودم. و اکنون هم کوچکترین فرزندم ( عمه زهرا ) 19 سال دارد .
این همه چیزی است که می توانم به تو بگویم"
به نظر شما مادربزرگ چند سال دارد؟
دوستانی که متمایل به شرکت در مسابقه هستند پاسخ پیشنهادی خود را تا فردا شب به آیدی زیر ارسال کنند👇👇
@mariamm313
(◕ᴗ◕✿)_________🍃🌹
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
بر روی رضـا شمـس امامت صلـوات
بر شافع ما روز قیامـت صـلوات
در شب ولادتـش که شادنـد همـه
بفرست بر این روح کرامت صلوات
#میلاد_امام_رضا_علیهالسلام🌺
#بر_شیعیان_جهان_مبارڪ_باد🌺
AUD-20210621-WA0010.mp3
3.5M
#میلاد_امام_رضاعلیهالسلام
#مبارکباد
🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
آثار زیارت امام رضاعلیهالسلام
🎤حجت الاسلام مومنی
مداحی آنلاین - یه پنجره دارم تو حرم - بنی فاطمه.mp3
5.04M
#میلاد_امام_رضاعلیهالسلام
#مبارکباد
🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
یه پنجره دارم تو حرم
میام پیشت هر شب میپرم
🎤 سیدمجید بنیفاطمه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مناجات_شبانه
من که شب ولادت جای دیگه نمیرم
از امام رضا ان شاالله برات کربلا میگیرم ...
🌺فرخنده میلاد با سعادت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام مبارک باد.
#همه_خادم_الرضاییم
#خدمت_کریمانه
(◕ᴗ◕✿)_________🍃🌹
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1