نماهنگ « اقتدار »🍀🍀🍀 گروه سرود نسیم رحمت 🍀🍀🍀 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 🦋🦋🦋

🌱رمان 🌱جانم_می‌رود 🌱قسمت_۱۳۹ ـــ برو اونور بچه، تو دست و پا نباش! مهیا اخمی به شهاب کرد؛ که شهاب بلند خندید. مهیا به طرف آشپزخانه رفت، تا شربتی برایشان درست کند. وقتی همه خبردار شده بودند که مهیا قبول کرده، که شهاب به سوریه برود؛ از تعجب چند لحظه ای بدون عکس العمل مانده بودند. مهیا هم الان خوشحال بود. وقتی برق نگاه شهاب را میدید، از تصمیمش مطمئن تر میشد. دو روز مانده بود، به رفتن شهاب؛ که امروز از صبح آمده بود و گفت که باید اتاق مهیا عوض شود و مهیا هرچقدر غر زده بود؛ شهاب قبول نکرده بود. مهیا سریع شربت را در دو لیوان ریخت ودر سینی گذاشت و به سمت اتاق رفت. ــ بفرما! شهاب میز تحریر مهیا را سرجایش گذاشت و به سمت مهیا آمد. ــ آی دستت درد نکنه... لیوان را سر کشید و خودش را روی تخت مهیا پرت کرد. ــ اِ شهاب... ــ چته؟! خب خستم! ــ خودت خواستی اتاقم رو عوض کنی به من چه! ــ من نیستم. پس دیگه اون اتاق و پنجره اش به دردت نمیخوره! ــ فوقش دو سه روز نیستی خب... شهاب سرجایش نشست. ــ دو سه روز؟؟ ــ پس چند روز؟! مهیا با صدای لرزان گفت: ــ پست چند روز؟؟ ــ بگو چند هفته! چند ماه! مهیا میخواست اعتراضی کند، اما با یادآوری اینکه خودش قبول کرده بود؛ حرفی نزد. شهاب متوجه ناراحتی مهیا شد. ــ برای امشب آماده ای؟! ــ آره! کیا هستند؟! ــ خانواده عموم و خالم و خانواده محسن! مهیا سری تکان داد و ناراحت سرش را پایین انداخت. شهاب چانه اش را گرفت و سرش را بالا آورد. ــ چرا ناراحتی؟؟ مهیا با چشمان پر اشک نگاهی به شهاب انداخت. ــ یعنی فردا میری!! شهاب مهیا را در آغوش کشید. ــ آروم باش مهیا جان! هق هق مهیا اوج گرفت. ــ چطور آروم باشم شهاب... چطور آخه؟! شهاب آرام موهای مهیا را نوازش کرد. ــ میدونم سخته عزیزم! ــ اگه برنگردی... من میمیرم! شهاب بوسه ای بر سرمهیا نشاند. ــ آخرین بارت باشه این حرف رو میزنی! من حالا حالاها بهت نیاز دارم. ــ قول بده برگردی! قول بده طولش ندی؟؟ ــ قول میدم خانومی! قول میدم عزیز دلم. مهیا از شهاب جدا شد و اشک هایش را با دست پاک کرد. ــ آفرین دختر خوب! الآن هم پاشو اتاقت رو بچین. من برم، به کارام برسم. مهیا ابروانش را بالا برد. ــ بله بله؟! خودت مجبورم کردی اتاق عوض کنم الان می خوای بزاری بری؟؟ ــ انتظار نداری که بمونم همراهت اتاق بچینم. مهیا لبخندی زد. ــ اتفاقا همین کارو باید انجام بدی! از الان باید یاد بگیری... شهاب نگاهی به مهیا انداخت. میدانست که مهیا نمیگذراد، بدون کمک از این اتاق بیرون رود. پس کتش را روی تخت گذاشت و به کمک مهیا رفت... https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 🦋🦋🦋

#چند_قدم_مانده_به_نور(۲۹) شاخه گل نازنین🌺 قرآن به روشنی داره میگه کفار نمیتونن ایمان شمارو ببینن لذا از هزارتا راه وارد میشن تا بتونن ضربه ای بهش بزنن چرا؟ چون میدونن دخترباایمان و باحیا و پسر باایمان و باغیرت 👈چه لذت فوق العاده ای داره می بره از زندگیش برای همین میان 🔸ماهواره و سریالهای ماهواره ای تبلیغ میکنن 🔹هزاران کلیپ و فیلم های ناجور پخش میکنن مفته!(درحالیکه برای خودشون میلیاردها خرج داره) 🔸ایجاد صدها شبهه در دین جهت انحراف ذهن من و شما 🔹و موارد دیگه... ☢اگر آمریکا و صهیونیسم جهانی فهمیده بودن دین اسلام یه چیز الکی ، توخالی و بی لذتی بود بنظرت لازم بود اینهمه شبکه های ماهواره ای‌ رو‌ ساپورت مالی کنه؟؟؟ 👈که فقط اسلام و ایران رو زمین بزنن👉 چجوری باید گفته بشه دین اسلام برترین دین هستش و پر لذت ترین برنامه هارو داره https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 🦋🦋🦋

لازم نیست  وقتی کارخوبی می کنیم داد بزنیم! کار خوب مثل بوی گل است🌸 خـــــــــودش منتشر می شود.🌸🌸 شبتون به خیر ༻‌༻‌🦋༺‌‌‌ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1

🌸🌸🌷🌸🌸 ✨﷽✨ 🍁چشمانم را بسته‌ام به هر چه که خواهد شد. چون او به برگشت بنده‌اش امیدوار است …🧡 و من به آغوش دوباره‌اش …🧡 🧡وقتی "او" خدای من است، آینده زیباست …🍁 سلام و احترام دوستان، گرامی مه گلی https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 🦋🦋🦋

هوالمحبوبـ 🦋🌱 #تجربه‌ای‌به‌خوشمزگی‌انارِشب‌یلدا✨ بخشی ازمصاحبه گروه فرهنگی درروز ولادت حضرت عقیله بنی هاشم زینب کبری( سلام الله علیها) بادختران عزیزمقطع دبیرستان شهرستان گلپايگان که زندگیشان منور شده به نور شهدا و رفاقت وتحول باشهدای مدافع حرم. ❤️👌 🌹🍃 بسم‌الله الرحمن الرحیم🍃🌹 _اسم رفیق شهیدتون چیه؟ می شه یه بیوگرافی مختصر ازایشون بگید؟ +رفقای شهید من تعدادشون زیاده... ولی شهید محسن حججی وشهیدحاج قاسم سلیمانی که خداروشکر آشنای همه هست وشهید مصطفی احمدی روشن که یکی ازشهدای هسته ای هستند متولد 1358درنطنز،دررشته شیمی دانشگاه صنعتی شریف تحصیل کردند. _چه موقع احساس کردیدوفهمیدید که شهید برای شمامثل یک برادرویک همراه هستند؟ وشماروتنهانمی گذارند؟ +وقتی که عکسشون روکم و بیش همه جا می دیدم روی پوستر ها، دیوارها،... حس می کردم نگاه شون به من هست ولبخندشون به دلم می نشست. بعدهابادردودل کردن بااونهاپاسخ های معنوی ازشون دریافت می کردم. _چطوربارفقای شهیدتون آشنا شدید؟ +حاج قاسم که قبل ازشهادتشون بافعالیت هاشون آشنابودم وازاین طریق می شناختم. شهیدحججی عزیزراکه بعدازشهادتشون، توی رسانه هاخیلی بهشون پرداخته بودندوشهید احمدی روشن پوسترشون روتوی مدرسه به عنوان شهید هسته ای دیده بودم، پارسال سفرراهیان نور یه سری عکس بین بچه هاپخش شد که بچه ها باشهدای بیشتری آشنابشن ومن عکس ایشون روکه دیدم خیلی خوشحال شدم وتصمیم گرفتم باهاشون صمیمی بشم. ناگفته نماندایشون چون بی ربط بارشته تحصیلی من نبودند حس کردم که خیلی باهاشون حس صمیمیت می کنم. _چه قدر قشنگ👌رشته تحصیلی شما چی هست؟ + ریاضی فیزیک _یک عمل وکار یایک خاطره ازشون که خیلی شمارو تحت تاثیرقرارداده رو تعریف می کنید؟ +من کلاآدم گوشه گیری هستم‌ ودوستان صمیمی نزدیکی ندارم، سال گذشته مدرسه جدید و دوستان جدید وبه کلی فضای جدید باعث شد که این حس تنهایی وافسردگی به من غالب بشه، اوایل سال هم خیلی لاغرشده بودم و هم افت تحصیلی شدید پیداکردم، نظرمشاور مدرسه این بود که من یه مدت مدرسه نرم وتوی خونه درس بخونم تابه شرایط عادی برگردم، توی این دوران من خیلی به شهدا متوسل شده بودم وطی یک نامه اداری اتفاقی نوشته شده بود که بچه های مدرسه ی ما عازم راهیان نور می بشنوند. البته به نظرمن نامه شهدابودکه به دست مارسیده بود، واین خیلی برای من عزیز بود. _خواب رفیق شهیدتون روتاحالادیدید؟ +نه متاسفانه تابه حال قسمت نشده. _توصیه اتون به جوان های همسن و سال خودتون برای اینکه آمادگی پیداکنند برای سربازی آقاامام زمان ارواحنافداه چیه؟ +راه شهدا به خداراه مستقیمه. ازطریق شهدا خیلی راحت می شه به خدا وصل شد، رفاقت باشهدا باعث می شه که موقع گناه کردن یک نفردستت روبگیره وببره به سمت دیگه ای، این تجربه ی خودم بود. 🌹🍃 پایــان 🌹🍃 امیدواریم ازاین مصاحبه خوشتون اومده باشه و لذت ببرید 😍مارواز دعای خیرتون فراموش نکنید.