eitaa logo
مَه گُل
668 دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
3.6هزار ویدیو
103 فایل
❤پاتوق دختران فرهیخته❤👧حرفهای نگفتنی نوجوانی و جوانی😄💅هنر و خلاقیت💇 📑اخبار دخترونه و...🎀 📣گل دخترا😍کانال رو به دوستانتون معرفی کنید @Mahgol31 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
مشاهده در ایتا
دانلود
امامت امام جواد - استاد عالی.mp3
3.46M
امامت امام جواد علیه السلام 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🎤حجت الاسلام عالی
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى عَلَمِ التُّقَى وَ نُورِ الْهُدَى وَ مَعْدِنِ الْوَفَاءِ وَ فَرْعِ الْأَزْکِیَاءِ وَ خَلِیفَةِ الْأَوْصِیَاءِ وَ أَمِینِکَ عَلَى وَحْیِکَ‏ اللَّهُمَّ فَکَمَا هَدَیْتَ بِهِ مِنَ الضَّلاَلَةِ وَ اسْتَنْقَذْتَ بِهِ مِنَ الْحَیْرَةِ وَ أَرْشَدْتَ بِهِ مَنِ اهْتَدَى وَ زَکَّیْتَ بِهِ مَنْ تَزَکَّى‏ فَصَلِّ عَلَیْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ وَ بَقِیَّةِ أَوْصِیَائِکَ إِنَّکَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ‏
4_5981338380313560721.mp3
4.87M
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 اومد از راه ولی الله تو شبی پر از ستاره 🎤 مهدی رسولی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️🍃امام جواد (صلوات‌الله‌علیه) مبتکر بحث آزاد اجتماعی 🌹🍃مبتکر بحث آزاد اجتماعی امام جواد (صلوات‌الله‌علیه) است. البته قبل از امام جواد هم در زمان ائمه بحث زیاد می‌شد، اما اینکه حالا بنشینند جمعاً صحبت کنند امام جواد اول بار این کار را کردند. ۱۳۶۰/۰۳/۰۲ ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
آن چیست🤔🤔🤔 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 🌹🌹🌹دوستانی که مایلند در مسابقه شرکت نمایند تا فردا شب پاسخ را به آیدی زیر ارسال نمایند👇👇👇 @mariamm313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. من امشب براے تو🍃🌸 براے رفع غمهایت براے قلب زیبایت🍃🌸 براے آرزوهایت بـہ درگاهش دعاڪردم.🍃🌸 و میدانم خدا از آرزوهایت خبر دارد شبتون در پناه خدا
❤️🍃الهی به امید تو 🌹🍃سلام شروع هفته‌تون پر از خیر و برکت ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻭﻗﺖ ﮐﻤﯽ ﺑﻮﺩ ﻭ نمی‌دانستیم ﻫﻤﻪ ﯼ ﻋﻤﺮ ﺩﻣﯽﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﺣﺴﺮﺕ ﺭﺩﺷﺪﻥ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﻓﺮﺻﺖ مغتنمی ﺑﻮﺩﻭ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﺗﺸﻨﻪ ﻟﺐ، ﻋﻤﺮ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺳﻬﺮﺍﺏ: آﺏ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻗﺪﻣﯽ ﺑﻮﺩ ﻭ نمی‌دانستیم ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🍀🍀🍀 ان شالله خوب و خوش و سلامت باشین وپر از انگیزه برای رسیدن به هدف👌🌹 به نام او... ۷ سخن از عشق بود😊 به قول شاعر از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر... یادگاری که در این گنبد دوار بماند...آغااااااااا چی، چی خوشتر! چی بماند! ما که عاشق هر چی شدیم واسمون نموند😒😢 عزیزززززم مگه عاشق شدی! ای آغاااااااا تو مگو عشق که جز بلا دگرش هیچ نبود! عجب! خوب حالا عاشق کی شده بودی؟ چی شد اینجوری شد؟ گفتیم عاشق بشیم فاسد نشیم 🙄 با خودم گفتم باعشق های نرمال پیش برم👌 عاشق کارم شدم باورتون نمیشه اینقدر پیشرفت اینقدر حرفه ایی کار میکردم😌 خوب! هیچی دیگه کرونا اومد زندگیمون رو نابود کرد چه برسه به کسب و کار که عاشقش بودم😖😫 گفتم خوب برم عاشق یه چیز دیگه بشم خدای نکرده فاسد نشم! از همون کسب و کارم یه ماشین خریده بودم طلا، عروسک👌 روزگاری با هم می گذروندیم اما چشمت روزبد نبینه ی روز یه از خدا بی خبری چند تا خط انداخت روش😱😱😱 من دیگه از دلم افتاد😐 با خودم گفتم از تجربه هات درس بگیر این چه وضعشه آدم عاشق چیزهای از دست رفتنی که نمیشه😏 رفتم عاشق دختر همسایمون شدم😍😍😍 دیدم این درسته😇 ولی نمی دونم چی شد با یکی دیگه ازدواج کرد😭 گفتم ناامید نشو تو نباید فاسد بشی عاشق اون یکی دختر همسایمون شدم😅 و با هم ازدواج کردیم😍 ولی از وقتی بهم رسیدیم با اینکه هم دیگه رو دوست داریم ولی یه وقتایی از رفتارهای هم ناراحت میشیم🤨 خلاصه بگم ما از عاشقی فسیل شدنش را دیدیم ☹️ عجب! عزیز دلم فکرت درست بود ولی جهتش را بد انتخاب کردی! عه! آغااااا برا من دیگه جهتی هم مونده بود عاشقش نشم🙄🙄🙄ببین عزیزم اینهایی که شما عاشقش شدی همشون درستن فقط یه گیر کوچولو داشتی 👌 اونم اینکه عاشق خود این چیزها شده بودی که خاصیتشون از دست رفتنه😏 ولی دل انسان دنبال یه عشق موندگاره ثابته با دوامه👌 به خاطر همین این چیزها به دلت نچسبیده چون هر کدومش به نوعی از دست میرن😌 یادت باشه این نکته ی مهم👇 میشه عاشق کار و زندگی وهمه ی اینها بود درصورتی که زیر مجموعه ی یه عشق ثابت و با دوام باشن👌 یعنی چی آغاااا🤔🤔🤔 یعنی عاشق کارت باش به خاطر عشقی که گفته من از آدم بیکار بدم میاد [  ] عاشق همسرت باش به خاطر عشقی که گفته من محبت بین همسران را دوست دارم [  ] عاشق زندگیت باش به خاطر عشقی که این زندگی را بهت هدیه داده [  ]عاشق که باشیم باور کنید فاسد نمی شویم❤️ یه نکته مهم فراموش نشه! عشق با بی خیالی، خودخواهی و هوس فرق میکنه👌 گر خواهی که جهان کف اقبال تو باشد... خواهان کسی باش که خواهان تو باشد... با هم همراه باشیم👌 ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای آبِروی عالمین خورشیدِ شهرِ کاظمین ای آسمانِ دیده‌ات بارانی از بهرِ حسین درصحنِ گوهرشاد تا میآیم از باب‌الجواد گویا به صحنت میرسم از مدخلِ باب‌المراد 💫🌺 🌺 💫🌺
4_5879481710470498510.mp3
3.26M
📝 توسل به امام جواد‌ علیه‌السلام 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🎤استاد عالی
💠امام جواد عليه السلام 🔸 أفْضَلُ أَعْمَالِ شِيعَتِنَا اِنْتِظَارُ الفَرَجِ 🔹برترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج است. 📗كمال الدين ج2 ص377
27.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از باب الجواد تا باب المراد از صحن پدر تا صحن پسر 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🎤 سید مجید بنی‌فاطمه
باب الحوائج آمده حاجت بگیرید عیدانه از دست ولی نعمت بگیرید شش گوشه می خواهید بسم الله امشب از کودک اربابتان رخصت بگیرید 💫🌺 🌺 💫🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ششم صحرا کفیلی در مسیر زندگی‌اش قرار گرفته بود و او مجبور شده بود که این مسیر را طی کند، عبور از این مسیر، راه‌ بلد می‌خواست و کسی که همراهی‌اش کند. آن روز به فاصله‌ی یک سوال از استاد، تا برگردد سر صندلی‌اش، جزوه‌اش ناپدید شد. کلاس هم که خالی شده بود و ماندن و ایستادن فایده‌ای نداشت. کسی آن را برداشته بود و باید برش می‌گرداند. ترم چهارم، استاد پروژه‌ای داده بود و از دانشجوها خواسته بود در گروه‌هایی متشکل از دخترها و پسرها، کار را مشترک به سرانجام برسانند. کفیلی و شفیع‌پور، دخترهایی بودند که توی این گروه پنج نفره حضور داشتند. دو یا سه جلسه بعد بود که همه همدیگر را به اسم کوچک صدا می‌کردند، پسرها کفیلی را صحرا صدا می‌کردند و شفیع‌پور را شکیبا. از خودش و میل‌هایی که درونش سر بر می‌آوردند می‌ترسید. کشمکش عجیبی که اگر در آن به زانو می‌افتاد بلند شدن سخت می‌شد. به قول امیر، به بدی مبتلا نشدن راحت‌تر از رها کردن بدی و گناه بود. برای راحتی خودش هم که شده سعی می‌کرد هم ‌کلامشان نشود و همچنان آن‌ها را به فامیل خطاب کند. افشین، او را وسوسه می‌کرد که کمی هم به فکر این چند روزه باش و خوش باش؛ اما سعید با این که خودش راحت بود، به فکر او احترام می‌گذاشت. _ آقای امیدی جزوه‌تون پیدا شد؟ خانم کفیلی این را پرسید. فکر کرده بود وسط بحث و این سوال؟! جدی و خشک پاسخ داد: - نه. کفیلی کوتاه نیامده بود. انگار حالا که شروع کرده بود نمی خواست کارش ناقص بماند. - حالا چه کار می کنید؟ درجواب کفیلی سکوت کرده بود تا بلکه قضیه تمام شود؛ اما او ادامه داده بود: - من از روی جزوه ی خودم براتون کپی گرفتم. جوابی نداشت یا نخواست که بدهد. به جای تشکر، تعجب کرد. نمی خواست به کفیلی فرصت دهد و او دچار این توهم بشود که یک گام این پروژه ی ارتباط را پیش برده است. باخودش فکر کرد که این چه رسم مسخره ایی شده که همه می خواهند خودشان را نخود هر آشی کنند! توهم بشریت انگار به اوج خودش رسیده است. تجزیه و تحلیل ذهنش تمام نشده بود که کفیلی ابتکار عمل را به دست گرفت. کنار سکو آمد و جزوه ی کپی شده را جلوی همه ی بچه ها مقابلش گرفت. برای فرار از موقعیت پیش آمده سریع دست کرد توی جیبش و یک اسکناس پنج هزار تومانی روی میز گذاشت. صحرا زیر لب غرید : - وا! چه قابلی داشت آقای امیدی؟! حتما این همه جزوه ی شما دست به دست می چرخه پول می گیرید. خنده ی بچه ها که توی فضا پیچید حس کرد که آهنی روی مغزش اصطکاک ایجاد می کند و جرقه های ریز می زند. زیر لب گفت : - هرجور راحتید فکرکنید. مهم نیست. و اسکناس پنج هزارتومانی را روی میز سر داد طرف کفیلی. بچه های پروژه، داشتند شماره تلفن همدیگر را می گرفتند که همراهش را آرام گذاشت توی جیبش. - آقای امیدی، شماره ی ما رو ذخیره نمی کنید؟ او را برده بودند درجایگاه متهم. دلش در کششی مبهم، دنبال دلیلی می گشت برای توجیه این برقراری ارتباط. باخودش فکرکرد چه اشکالی دارد که برای هماهنگی کارها و برنامه های پروژه شماره ی همدیگر را داشته باشیم. غرورش اجازه نداد که این دعوت معنادار را بپذیرد : - لازم ندارم، من که مسئول نیستم. افشین باید داشته باشه که داره. - نترسید ما لولو خورخوره نیستیم. به این متلک شفیع پور می توانست جواب دندان شکنی بدهد، اما به لبخندی تمامش کرد. دخترها عاشق کل کل کردنند و می دانند که پسرها هم از شنیدن این کل کلها خوششان می آید. می خواست بگوید: لولو، موجود خیالی است که هیچ وقت نیست و نمی آید، ولی شما موجودی هستید که اگر پا بدهد تمام خیال را پر می کنید. دندان هایش را بر هم فشرد و سکوت کرد. دفعه ی بعد نوبت کفیلی بود که شیرینی اش را رو کند. بار قبل که شفیع پور شیرینی پخته بود، تا یک ربع از جلسه به وصف و تعریف پخت و پزشان گذشت و حالا بچه ها دور نشسته بودند توی کلاس و داشتند از خوشمزگی شیرینی ای که کفیلی پخته بود صحبت می کردند. سعی کرده بود دیرتر برسد که بساط این شیرینی خوران جمع شده باشد، اما افشین آنقدر دیر آمد که برنامه ی او را به هم ریخت. بچه ها منتظر افشین مانده بودند و همزمان با هم وارد کلاس شدند. می خواست دستی را که داشت شیرینی تعارف می کرد رد کند؛ اما با متلکی که صحرا انداخته بود خودش را در برابر کار انجام شده می دید : - نترسید آقای امیدی، به این کیک ها ورد نخوندیم، پولشم هروقت خواستید بدید؛ عجله ای نیست. خودش را زده بود به نشنیدن وبابی خیالی شروع کرده بود باتلفن همراهش ور رفتن. ادامه دارد ...
باسلام به اعضای محترم کانال مه گل🇮🇷🍃 🌹🍃ضمن تشکر از اعضای خوبی که در مسابقه فجر ماندگار شرکت کردند و محتواهای تولید شده درباره گوشه‌ای از وقایع قبل از انقلاب، بعد از انقلاب و همچنین دستاوردهای انقلاب را در گروهها و کانالها منتشر کردند و در این امر روشنگری همت و تلاش داشتند، بسیار سپاسگزاریم... 🌹🍃 و اما برندگان مسابقه فجر ماندگار: 🎊🎁🎉 1⃣آقای طاها خلیلی نفر اول با تعداد بازدید؛ ۳.۳k در مسابقه فجر ماندگار برنده ۴۰۰۰۰ تومان شدند👏👏👏 2⃣خانم زهرا فرهادی نفر دوم با تعداد؛۳.۱k بازدید در مسابقه فجر ماندگار برنده مبلغ ۳۰۰۰۰ تومان شدند👏👏👏 3⃣ آقای رضا کاظمی قربانکندی نفر سوم با تعداد ؛۲.۴kبازدید در مسابقه فجر ماندگار برنده مبلغ ۳۰۰۰۰ تومان شدند 👏👏👏 ♦️ان شاءالله تا تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۳۰ شماره کارت بانکی که به نام خودشون هست را به آیدی زیر ارسال فرمایید، اگر تا تاریخ درج شده شماره کارت ارسال نشود از مسابقه حذف خواهند شد💯💯 @yazainab15 🌹🍃اعضای محترم صبور باشید به زودی مسابقه دیگری در کانال بارگذاری خواهد شد، از همراهی شما سپاسگزاریم https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همه بایادآنهایی که رفتند* *بهارسبز فردا را بسازیم* یاسمینانجفی ٧ساله لارستان ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زمان ما میخواستن املای یه نفرو بسنجن، میگفتن بنویس "قسطنطنیه" یا "قورباغه"... حالا کافیه بگی بنویس "آیا" ... نصف مردم مینویسن "عایا"😒😂 ‌‌‎‎‌‌‌‎‌‌‌ ‌ ‌⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
18.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 واکنش ابراهیم هادی به دخترانی که نگاهش می‌کردند... 🌹🕊شهید ابراهیم هادی ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
💎 جاذبه ابراهیم 🔆 وقتی آقا از جذابیت کسی تعریف می‌کنند 💡 جذاب باش مثل ابراهیم 😉 ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گفت: سلام خانم و در حالی که برگه کاغذ رو به سمتم گرفته بود ادامه داد: ببخشید شما حالتون خوبه؟ با تردید ولی خیلی سریع برگه رو از دستش گرفتم و از شدت استرس بدون اینکه جوابش رو بدم مسیرم رو ناخودآگاه عوض کردم و بی اراده با پاهایی که تا چند ثانیه قبل فلج شده بودند یکدفعه و به سرعت راه افتادم! احساس میکردم شدت ضربان قلبم رو از روی مانتو هم می تونم متوجه بشم ! چند قدمی که مخالف جهتش حرکت کردم و رفتم دیدم که به چند نفر دیگه هم چنین برگه ای رو داد! نگاهی به برگه ی توی دستم که انداختم یه دعوت نامه بود برای مراسم و سالگرد یه شهید.... نفس عمیقی کشیدم و عصبانی به خودم گفتم: هدی بیچاااااره! دیدی هیچی نبود! ولی بخاطر همین هیچی قلبت داشت از جا کنده میشد و می ایستاد!!!!! تمام وجودم پر از احساس ضعف شده بود! ضعف روحی که شدتش اینقدر زیاد بود که میشد در جسمم هم دیدش! این ضعف وقتی بیشتر شد که چند دقیقه ای بیشتر از اون موقعیت نگذشته بود که خانمی به سمتم اومد، درست با همون برگه هایی که اون آقا یکش رو به من داده بود! وقتی با دستش به طرفم یه دونه از اون برگه ها رو گرفت متعجب نگاهش کردم و برگه ای که دستم بود رو نشونش دادم! بنده خدا تا دید یکی از این دعوت نامه ها رو دارم چیزی نگفت تنها لبخندی زد و رفت سراغ شخص دیگه ای... ولی توی ذهن سوالی چراغ میداد یعنی این خانم کیه؟ چرا این آقا و خانم باهم این دعوت نامه ها رو پخش می کنن! شاید نسبتی با هم دارن؟ سعی کردم ذهنم رو از اون چیزی که فکر میکردم رها کنم اما واقعا من داشتم از چه واقعیتی فرار میکردم!!! بعد از اون چشم تو چشم شدن دیگه اعصابی برام نمونده بود و این پروژه جدید هم شد قوز بالا قوز! جرقه ای توی ذهنم زد برای حل این سوال جدید میشد یه کاری کرد! چون مراسم با پروتکل های بهداشتی برگزار میشد می تونستم خیلی راحت با ماسک اونجا برم و به جواب برسم! ولی با این حال نمیدونم چرا طی این مدت از دست خودم حسابی عصبانی و ناراحت بودم... وضعیتی که مدتی طولانی به همین‌ شکل همراهم شد! طوری که دیگه خیلی ها از خانواده و دوستان میدونستن خلقم تغییر کرده،ولی علتش رو نمیدونستن! خودمم نمی دونستم و خیلی طول کشید تا علت اصلی این عصبانیت و ناراحتی رو فهمیدم! اون هم بوسیله مهسا!!! وقتی دوباره دیدمش و حرفهایی که بعد از مراسم بهم زد باورش برام سخت بود اما واقعیت داشت!!!! دیگه تقریبا تا رسیدن به روز مراسم که حدودا دو هفته ی بعد بود، روزها و شب هام به یه شکل می گذشت و فقط منتظر بودم همون روز برسه... و هنوز هم به خیال خودم و با این توجیه که میرم پیش شهدا تجدید قوا کنم ولی در حقیقت از درونم خبر داشتم و میدونستم فقط دارم برای خودم توجیه میارم چون می رفتم که به جوابم برسم! با مهسا با هم رفتیم و من به جواب هم رسیدم، جوابی مطابق میل من ولی با غلطی واضح! ادامه دارد.... نویسنده ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
👏👏👏با تشکر ویژه از همراهان مهگلی که در تست هوش این هفته شرکت داشتند به علت اینکه تعداد شرکت کنندگان بسیار زیاد هست😍😍 فقط برای قرعه کشی ثبت می شوند واز فوروارد پاسخها معذوریم😊