کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
قسمت شصت ( ادامه قسمت قبل )
شنیده بودم در واحد سیاسی سپاه مشغول فعالیت است.
شماره تلفن محل کار ایشان را داشتم، تماس گرفتم و شروع کردم سر به سر احمدآقا گذاشتن..
وقتی فهمید که من هستم خندید و گفت: اینجا وقت من در اختیار سپاه است.
اگر کاری داشتی شب توی مسجد صحبت می کنیم.
شب هم توی مسجد به سراغ احمداقا رفتم، می دانستم نیروهای واحد سیاسی اطلاعات مهمی در اختیار دارند.
گفتم: احمداقا چند تا از خبرهای دست اول را به من بگو!
نگاهی به من کرد و برای اینکه دل من را نرنجاند چند خبر مهم همان روز که همهی مردم از اخبار شنیده بودند بیان کرد!
احمداقا دوسال در واحد سیاسی سپاه حضور داشت، در این مدت به او اجازهی حضور در جبهه را نمی دادند.
تا اینکه توانست موافقت مسئولان را برای حضور در جبهه بگیرد و به صورت بسیجی راهی شد.
ادامه دارد ...
با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی )
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شهید#محدعلی_نیری🕊🌹
🌷https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🌷
فرمانده دسته بود.
یکبار خیلی از بچهها کار کشید.
شب براش جشن پتو گرفتن.
حسابی کتکش زدن.
سعید هم نامردی نکرد، به تلافی اون جشن پتو، نیم ساعت قبل از وقت نماز صبح، اذان گفت.
همہ بیدار شدن نماز خوندن!!!
بعد از اذان فرمانده گروهان دید همه
بچهها خوابن. بیدارشون کرد و گفت:
اذان گفتن چرا خوابید؟
گفتن: ما نماز خوندیم!
گفت: الان اذان گفتن، چطور نماز خوندین؟
گفتند: سعید شاهدی اذان گفت!
سعید هم گفت: من برای
نماز شب اذان گفتم نه نماز صبح
شهید#سعید_شاهدی🕊🌹
🌷https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺غمگین نباشید...
🌸چرا که خوشبخت بودن میتواند از درون
🌺تلخترین روزهای زندگی شما زاده شود.
🌸خدا قفل بیکلید "نمیسازد"
🌺امکـان ندارد مشكلى که
🌸برایت پیش آمده،
🌺راه حل نداشته باشد.
🌸كارهای خدا حساب شده است
🌷 سلام صبح بهاریتون
🌷غرق در عطر گل
🌷الهی که مسیر زندگیتون گلباران باشه
#صبح_بخیر
🌼🍃https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🌼🍃
24.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 ماجرای شهیدی که رهبری با شال سبز او نمازجماعت را خواند
🔹️ قبل از یکی از عملیات ها، بچه های گردان حضرت علی اکبر(ع) پیش رئیس جمهور وقت (مقام معظم رهبری) می روند.
◇ موقع نماز وقتی حضرت آقا می خواهند نماز را شروع کنند، سید جمال که قرار بود مکبر نماز باشد، شال سبزش را می اندازد روی دوش آقا و می گوید: این را گذاشتم تا تبرک بشود و بعدا می برم تا ان شا الله در جبهه به آرزویم برسم و شهید بشوم
◇ بین نماز، سید جمال مداحی سوزناکی می کند که مورد توجه حضرت آقا قرار می گیرد.
◇ بعد از نماز، سید می رود شالش را بگیرد که آقا می فرمایند: شما ساداتی و اگر مشکلی ندارد این به عنوان تبرک پیش من بماند که سید جمال قبول می کند.
◇ حضرت آقا از رزمندگان گردان علی اکبر(ع) جویای احوال سید جمال می شود که به ایشان می گویند که سید شهید شده است.
🔹️ شهید سید جمال قریشی متولد روستای برغان از توابع کرج بود که در ۱۷ تیر ۱۳۶۵ و عملیات کربلای یک به شهادت رسید.
◇ سید جمال، سه برادر و عمو و پسر عمویش هم به شهادت رسیده اند و این خاندان، شش شهید به انقلاب هدیه کرده است.
شهید#سیدجمال_قریشی🕊🌹
🌷https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🌷
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
قسمت شصت و یکم ( ادامه قسمت قبل )
موتور احمد آقا کاملا در اختیار کارهای مسجد بود.از عدسی گرفتن برای دعای ندبه مسجد تا...
یک روز به همراه احمدآقا به دنبال یکی از کارهای مسجد رفتیم.باید سریع بر میگشتیم.برای همین سرعت موتور را کمی زیاد کرد.
خب خیابان هم خلوت بود.موتور تریل ۲۵۰هم کمی شتاب بگیرد دیگر کنترلش سخت است
با سرعت از خیابان در حال عبور بودیم.یک دفعه خودرویی که در سمت چپ ما قرار داشت بدون توجه به ما به سمت راست چرخید!
درسمت راست ما هم یک خودروی دیگر در حال حرکت بود .زاویه ی عبور ما کاملا بسته شد
من یک لحظه گفتم تمام شد .الان تصادف میکنیم.از ترس چشمم را بستم و منتظر حادثه بودم !
لحظاتی بعد چشمم را باز کردم دیدم احمد آقا به حرکت خود ادامه میدهد!!!
من حتی یک درصد هم احتمال نمیدادم که سالم از صحنه عبور کرده باشیم.
با رنگ پریده و بدن لرزان گفتم چی شد ما زنده ایم!!؟؟
احمدآقا گفت :خدا را شکر
بعد ها وقتی درباره ی آن لحظه صحبت کردم به من گفت :
خدا ما را عبور داد. ما باید آنجا تصادف میکردیم اما فقط خدا بود که ما را نجات داد.من در آخرین لحظه کنترل موتور را از دست دادم و فقط گفتم :«خدا»
بعد دیدم که از میان دو خودرو به راحتی عبور کردیم!
ادامه دارد ...
با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی )
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شهید#احمدعلی_نیری🕊🌹
🌷https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🌷
کاخ چهلستون اصفهان در زمان شاه عباس اول بنا شد و در دورهی شاه عباس دوم تکمیل و افتتاح شد. این بنا مانند بسیاری دیگر از آثار تاریخی ایران برای به رخ کشیدن قدرت و جلال حکومت وقت ساخته شد و زیباییهای آن آنقدر بیشمار است که از آن بهشتی در قلب اصفهان ساخت.
در میان جاهای دیدنی اصفهان، باغ نقش عمدهای دارند و باغی که کاخ چهل ستون را محصور کرده از این قاعده جدا نیست. این اثر باشکوه در تاریخ ۱۵ دی ۱۳۱۰ با شماره ۱۰۸ به ثبت ملی رسید.
"کاشیکاریها، نقاشی و آینه کاری چهل ستون در نوع بینظیر و ستایش برانگیز است. این کاخ ۲۰ ستون بلند دارد که با خودنمایی در آب حوض پیش رویش این عدد دوبرابر میشود. البته در خصوص این نامگذاری چیز دیگری بیان میشود و آن نقش عدد چهل در بزرگنمایی و شکوهمندی ادبیات پارسی است."💐💐💐💐💐💐
بســم رب الــشهدا و الصدیقین
میگن کلاغ اومد راه رفتن کبک رو یاد بگیره راه رفتن خودش هم یادش رفت.
شده حکایت این روزهای بی حجابی و بی روسری کشور ما
در کشورهای غربی به وقت تعرض لسانی و ... صدای جیغ زنی بلند نمی شود که تو غلط می کنی به من حرف زدی و ...
عزیز هموطن وقتی به سبک غربی زندگی کردی همه ی امورات تو غربی شود شیوه ی پوشش غربی و تفکر ایرانی دو فکر مجزاست.در تفکر غربی متجاوز به زن اعدام نمی شود اما در تفکر و زندگی اسلامی تجاوز برابر با اعدام اما قانونی هم گذاشته شده که وظیفه منه زن در جامعه است و آن چیزی نیست جز حجاب .
در زندگی غرب واژه ی، زندگی من به خودم مربوط است حکمرانی می کند اما در جامعه ایرانی و اسلامی کمک به هم نوع و هموطن حرف اول را می زند.
قانون برای جنگل نشدن یک جامعه است
و بزرگترین تفاوت بین جامعه انسانی و حیوانی قانون است.حالا انتخاب با ماست که خلاف قانون رفتار کنیم یا طبق قانون در جامعه زندگی کنیم.
~~~~
حیف این جوان و جوانانی که به خاطر این نوع اشخاص بی قانون جان خود را از دست دادند.
#خودخواهان_سرزمین_من #حجاب
#زن_اصیل_ایرانی #حجاب
#حیا_زن_ایرانی #حجاب
#عفت_زن_ایرانی #حجاب
#بی_حجاب_خودخواهان_جامعه
🌹🍃https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🌹🍃
:
جوان کافری عاشق دختر عمویش شد،عمویش یکی از رؤسای قبایل عرب بود.
جوان کافر رفت پیش عمو و گفت: عموجان من عاشق دخترت شدهام آمدم برای خواستگاری....
عموگفت:حرفی نیست ولی مهر دختر من سنگین است...!
جوان کافر گفت:عموجان هرچه باشد من میپذیرم.
عموگفت:در شهر بدیها (مدینه)
دشمنی دارم که باید سر او را برایم بیاوری آنوقت دختر از آن تو...!!
جوان کافر گفت:عمو جان این دشمن تو اسمش چیست...؟!
عمو گفت :اسم زیاد دارد؛ ولی بیشتر او را به نام علیبن ابیطالب می شناسند...
جوان کافر فوراً اسب را زین کرد با شمشیر و نیزه و تیر و کمان و سنان راهی شهر بدیها (مدینه) شد...
به بالای تپّهی شهر که رسید دید در نخلستان جوان عربی در حال باغبانی و بیل زدن است. به نزدیک جوان عرب رفت.
گفت:ای مرد عرب تو علی را میشناسی ...؟!
جوان عرب گفت: تو را با علی چهکار است...؟!
جوان کافر گفت :آمدهام سرش را برای عمویم که رئیس و بزرگ قبیلهمان است ببرم چون مهر دخترش کرده است...!
جوان عرب گفت: تو حریف علی نمیشوی ...!!
جوان کافر گفت :مگر علی را میشناسی ...؟!
جوان عرب گفت :بله من هر روز با او هستم و هر روز او را میبینم..!
جوان کافر گفت : مگر علی چه هیبتی دارد که من نتوانم سر او رااز تن جدا کنم...؟!
جوان عرب گفت:قدی دارد به اندازهی قد من هیکلی همهیکل من...!
جوان کافر گفت:خب اگر مثل تو باشد که مشکلی نیست...!!
مرد عرب گفت:اول باید بتوانی من را شکست بدهی تا علی را به تو نشان بدهم...!!
خب حالا چی برای شکست علی داری...؟!
جوان کافر گفت:شمشیر و تیر و کمان و سنان...!!
جوان عرب گفت:پس آماده باش..
جوان کافر خندهای بلند کرد و گفت: تو با این بیل میخواهی مرا شکست دهی ...؟! پس آماده باش..شمشیر را از نیام کشید.
جوان کافر گفت: اسمت چیست...؟!
مرد جوان عرب جواب داد عبدالله...!!
(بندهی خدا) و
پرسید نام تو چیست...؟!
گفت:فتاح ،و با شمشیر به عبدالله حمله کرد...
عبدالله در یک چشم بههم زدن کتف و بازوی جوان کافر را گرفت و به آسمان بلند کرد و به زمین زد وبا خنجر خود جوان کافر خواست تا او را بکشد که دید اشک از چشمهای جوان کافر جاری شد...
جوان عرب گفت: چرا گریه میکنی...؟!
جوان کافر گفت: من عاشق دختر عمویم بودم آمده بودم تا سر علی را ببرم برای عمویم تا دخترش را به من بدهد حالا دارم به دست تو کشته میشوم...
مرد عرب جوان کافر را بلند کرد و گفت: بیا با این شمشیر سر مرا ببُر و برای عمویت ببَر...!!
جوان کافر گفت :مگر تو کی هستی ...؟!
جوان عرب گفت منم (( اسدالله الغالب علیبن ابیطالب )) که اگر بتوانم دل بندهای از بندگان خدا را شاد کنم؛ حاضرم سر من مِهر دخترعمویت شود..!!!
جوان کافر بلند بلند زد زیر گریه و به پای مولای دو عالم افتاد و گفت :من میخواهم از امروز غلام تو شوم یاعلی
پس👈فتاح شد 👈قنبر غلام علیبن ابیطالب...
▫️یاعلی! تو که برای رسیدن جوانی کافر به آرزویش سر هدیه کردی ...
▫️یا علی! ما دوستداران تو مدتیاست گرفتار انواع بلاها و بیماریها و ...شدهایم ترا به حق همان غلامت قنبر دستهای ما را هم بگیر...
◾️هر چقدر از روایت لذت بردی، ارسال کن.
✴️ بر جمال پر نور مولا امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام )صلوات...🍃🤝 🍃
یاعلی مدد🌹🌹🌹🌹❤️
التماس دعا...
خبرداشتید که نشر فضائل مولا امیرالمؤمنین علی ع کولاک میکنه! محشره!!
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم میفرماید اگه فضائل علی علیه السلام رو بگویی ، گناهان زبانت پاک میشود ، اگر بشنوی گناهان گوش هایت، و اگر بخوانی از روی نوشته، گناهان چشمانت، پاک میشود.
حالا این فضیلت مولا علی ع را بخوانید و هم ارسال کنید تا در ثواب نشرش شریک باشید.
افتخار کنید که شیعه علی ع هستید.
💐https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1💐
بابونه، گیاه همه کاره 😍
▫️بابونه به دکتر گیاهان معروف است؛ یکی از مهمترین خواص بابونه، درمان زخم معده و ورم معده است این گیاه به آسانی این مرض را درمان میکند همچنین به دلیل دارا بودن خواص آرامش بخش، به خواب راحت کمک میکند و کاهش دهنده استرس و تقویت کننده مغز است.
▫️درمان التهاب، تسریع کننده روند بهبود زخم ها و تبخال، درمان آکنه و جوش های چرکی است به طوریکه اسانس آن مخلوط با روغن بادام برای دفع ناراحتی های پوستی نظیر کهیر و خارش مفید است.
💫💫💫💫💫💫💫💫💫https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠ #قسمت 8⃣
#فصل_دوم
مگر می شود توی روستا زندگی کنی، با پسرها هم بازی شوی، آن وقت نتوانی دو سه کلمه با آن ها حرف بزنی! هر چند از هیچ پسر و هیچ مردی جز پدرم خوشم نمی آمد.
از نظر من، پدرم بهترین مرد دنیا بود. آن قدر او را دوست داشتم که در همان سن و سال تنها آرزویم این بود که زودتر از پدرم بمیرم. گاهی که کسی در روستا فوت می کرد و ما در مراسم ختمش شرکت می کردیم، همین که به ذهنم می رسید ممکن است روزی پدرم را از دست بدهم، می زدم زیر گریه. آن قدر گریه می کردم که از حال می رفتم. همه فکر می کردند من برای مرده آن ها گریه می کنم.
پدرم هم نسبت به من همین احساس را داشت. با اینکه چهارده سالم بود، گاهی مرا بغل می کرد و موهایم را می بوسید.
آن شب از لابه لای حرف های مادرم فهمیدم آن پسر، نوه عموی پدرم بوده و اسمش هم صمد است.
از فردای آن روز، آمد و رفت های مشکوک به خانه ما شروع شد. اول عموی پدرم آمد و با پدرم صحبت کرد. بعد نوبت زن عموی پدرم شد. صبح، بعد از اینکه کارهایش را انجام می داد، می آمد و می نشست توی حیاط خانه ما و تا ظهر با مادرم حرف می زد.
بعد از آن، مادر صمد پیدایش شد و چند روز بعد هم پدرش از راه رسید. پدرم راضی نبود.
ادامه دارد...✒️
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
بابونه، گیاه همه کاره 😍
▫️بابونه به دکتر گیاهان معروف است؛ یکی از مهمترین خواص بابونه، درمان زخم معده و ورم معده است این گیاه به آسانی این مرض را درمان میکند همچنین به دلیل دارا بودن خواص آرامش بخش، به خواب راحت کمک میکند و کاهش دهنده استرس و تقویت کننده مغز است.
▫️درمان التهاب، تسریع کننده روند بهبود زخم ها و تبخال، درمان آکنه و جوش های چرکی است به طوریکه اسانس آن مخلوط با روغن بادام برای دفع ناراحتی های پوستی نظیر کهیر و خارش مفید است.
💫💫💫💫💫💫💫💫💫https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1