#پرالین_بادام_زمینی
دوستان گلم پیشنهاد می کنم که حتما این کره بادام زمینی خوشمزه خونگی را درست کنید و از طعم بینظیرش لذت ببرید.✌🏻
مواد لازم:
〽️بادام زميني خام پوست گرفته نيم كيلو
〽️عسل ٣ ق س
〽️نمك ١/٤ ق چ
〽️روغن مايع ٢ تا ٣ ق س
〽️وانيل در صورت تمايل ١/٨ ق چ
طرز تهيه:
💢بادام زميني ها را با حرارت ملايم تفت داده و كامل برشته بشه بعد روغن مايع را با آن اضافه كرده سپس از روي حرارت برداشته و نمك و عسل را به آن اضافه كرده و در ميكسر آن را خوب ميكس مي كنيم تا كاملا يكدست و روان بشه.مي تونيد در مايكروويو هم بادام زميني ها را تست كنيد فقط حواستان باشه كه هر ٢٠ ثانيه از مايكروويو در آورده و هم بزنيد تا نسوزه.اين كره بادام زميني كه بسيار لذيذ مي شه را مي تونيد خودتون درست كنيد و با نون تست براي صبحانه يا عصرانه استفاده كنيد يا در بعضي شيريني ها و كيك ها از آن استفاده كنيد.بدون مواد نگهدارنده و خيلي سالم و خوشمزه
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
#سلام_مولای_من♥
دوست داشتن شما
شیرین ترین اتفاقی است که
هر روز رخ می دهد ...
وقتی دلم بوی یاد شما را می گیرد ،
وقتی لبم به ذکر نامتان متبرک میشود،
وقتی جانم به محبتتان معطر می گردد
هزار هزار شکوفه در درونم می شکفد،
بهار می شوم ، آرام می گیرم
و زنده می گردم ...
من با شما در نهایت خوشبختی ام ...
. ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐
↝𝐉𝐨𝐢𝐧 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت : 7⃣9⃣1⃣
#فصل_شانزدهم
با شنیدن این حرف دلهره عجیبی گرفتم. فکر اسارت خودم و بچه ها بدجوری مرا ترسانده بود. وقتی اوضاع کمی آرام شد، دوباره به طبقه بالا رفتیم. پشت پنجره ایستادیم و ردّ دودها را گرفتیم تا حدس بزنیم کجای پادگان بمباران شده که یک دفعه یکی از خانم ها فریاد زد: «نگاه کنید آنجا را، یا امام هشتم!»
چند هواپیما در ارتفاع پایین در حال پرواز بودند. ما حتی رها شدن بمب هایشان را هم دیدیم. تنها کاری که در آن لحظه از دستمان برمی آمد، این بود که دراز بکشیم روی زمین. دست ها را روی سرمان گذاشته و دهانمان را باز کرده بودیم. فریاد می زدیم: «بچه ها! دست ها را روی سرتان بگذارید. دهانتان را نبندید.» خدیجه و معصومه و مهدی از ترس به من چسبیده بودند و جیک نمی زدند. اما سمیه گریه می کرد. در همان لحظات اول، صدای گرومپ گرومپ انفجارهای پشت سر هم زمین را لرزاند. با خودم فکر می کردم دیگر همه چیز تمام شد. الان همه می میریم. یک ربعی به همان حالت دراز کشیدیم. بعد یکی یکی سرها را از روی زمین بلند کردیم. دود اتاق را برداشته بود. شیشه ها خرد شده بود، اما چسب هایی که روی شیشه ها بود، نگذاشته بود شیشه ها روی زمین یا روی ما بریزد. همان توی پنجره و لا به لای چسب ها خرد شده و مانده بود. خدا را شکر کردیم کسی طوری نشده. صداهای مبهم و جورواجوری از بیرون می آمد.
ادامه دارد...✒️
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1💐💐💐
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :8⃣9⃣1⃣
#فصل_شانزدهم
یکی از خانم ها گفت: «بیایید برویم بیرون. اینجا امن نیست.»
بلند شدیم و از ساختمان بیرون آمدیم. دود و گرد و غبار به قدری بود که به زور چند قدمیِ مان را می دیدیم. مانده بودیم حالا کجا برویم. یکی از خانم ها گفت: «چند روز پیش که نزدیک پادگان بمباران شد، حاج آقای ما خانه بود، گفت اگر یک موقع اوضاع خراب شد، توی خانه نمانید. بروید توی دره های اطراف.»
بعد از خانه های سازمانی سیم خاردارهای پادگان بود. اما در جایی قسمتی از آن کنده بود و هر بار که با صمد یا خانم ها می رفتیم پیاده روی، از آنجا عبور می کردیم؛ اما حالا با این همه بچه و این اضطراب و عجله، گذشتن از لای سیم خاردار و چاله چوله ها سخت بود. بچه ها راه نمی آمدند. نق می زدند و بهانه می گرفتند. نیم ساعتی از آخرین بمباران گذشته بود. ما کاملاً از پادگان دور شده بودیم و به رودخانه خشکی رسیده بودیم که رویش پلی قدیمی بود. کمی روی پل ایستادیم و از آنجا به پادگان و خانه های سازمانی نگاه کردیم که ناگهان چند هواپیما را وسط آسمان دیدیم. هواپیماها آن قدر پایین آمده بودند که ما به راحتی می توانستیم خلبان هایشان را ببینیم. حتم داشتیم خلبان ها هم ما را می دیدند. از ترس ندانستیم چطور از روی پل دویدیم و خودمان را رساندیم زیر پل. کمی بعد دوباره صدای چند انفجار را شنیدیم. یکی از خانم ها ترسیده بود. می گفت: «اگر خلبان ها ما را ببینند، همین جا فرود می آیند و ما را اسیر می کنند.»
ادامه دارد...✒️
🌹🍃https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🌹🍃🌹🍃🌹
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :9⃣9⃣1⃣
#فصل_شانزدهم
هر چه برایش توضیح می دادیم که روی این زمین ها هواپیما نمی تواند فرود بیاید، قبول نمی کرد و باز حرف خودش را می زد و بقیه را می ترساند. ما بیشتر نگران خانمی بودیم که حامله بود. سعی می کردیم از خاطراتمان بگوییم یا تعریف هایی بکنیم تا او کمتر بترسد؛ اما هواپیماها ول کن نبودند. تقریباً هر نیم ساعت هفت هشت تایی می آمدند و پادگان را بمباران می کردند. دیگر ظهر شده بود. نه آبی همراه خودمان آورده بودیم، نه چیزی برای خوردن داشتیم. بچه ها گرسنه بودند. بهانه می گرفتند. از طرفی نگران مردها بودیم و اینکه اگر بروند سراغمان، نمی دانند ما کجاییم. یکی از خانم ها، که دعاهای زیادی را از حفظ بود، شروع کرد به خواندن دعای توسل. ما هم با او تکرار می کردیم. بچه ها نق می زدند و گریه می کردند. کلافه شده بودیم. یکی از خانم ها که این وضع را دید، بلند شد و گفت: «این طوری نمی شود. هم بچه ها گرسنه اند و هم خودمان. من می روم چیزی می آورم، بخوریم.» دو سه نفر دیگر هم بلند شدند و گفتند: «ما هم با تو می آییم.» می دانستیم کار خطرناکی است. اولش جلوی رفتنشان را گرفتیم؛ اما وقتی دیدیم کمی اوضاع آرام شده رضایت دادیم و سفارش کردیم زود برگردند.
با رفتن خانم ها دلهره عجیبی گرفتیم که البته بی مورد هم نبود. چون کمی بعد دوباره هواپیماها پیدایشان شد. دل توی دلمان نبود. این بار هم هواپیماها پادگان را بمباران کردند.
ادامه دارد...✒️
🌺🍃https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🌺🍃🌺🍃🌺
🌸💫 پروردگارا
🤍💫به هر چه بنگرم...
🌸💫تـو در آن آشکاری ..
🌸💫 و چه مبارک است
🤍💫روزی که با نام زیبای تو
🌸💫و با توکل بر اسم اعظمت
🤍💫آغاز می گردد ای صاحب کرامت
🌸💫 بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ
🤍💫الهی به امید تو ...
🌸💫پناهمان باش ای بهترین
سلام صبح زیبای دوشنبه تونبخیر🌸🌸🌸
🏔 #صبح_بخیر ایران عزیز من 🏔
🌺https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🌺🍃🌺🍃🌺
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
....#باید_بروم.
🌷سه ماه بعد از ازدواجش تصمیم گرفت به دوکوهه برود تا با گروه تفحص پیکر مطهر شهدا را پیدا کنند. من از او خواستم که کمی بیشتر کنار همسرش بماند، اما گفت: «مادران زیادی چشم به راه هستند، باید بروم.» پسرم رفت و در فکه پای یکی از همکارانش در مین گیر کرد و یک ترکش وارد ریهاش شد. او در راه بیمارستان به شهادت رسید. دو روز قبل از اینکه به شهادت برسد، به من گفته بود که پیکر یک شهید را شناسایی کردهایم و قصد تفحص آن را داریم، دو روز بعد برمیگردم.
🌷روز مقرر منتظر ماندم، اما خبری نشد. چند روز گذشت و من دیگر طاقت نیاوردم، تصمیم گرفتم به دوکوهه بروم. نمیدانستم که من و عروسم تنها کسانی هستیم که از شهادت سیدعلی خبر نداریم. همسرم میگفت چند روز دیگر صبر کن، شاید بیاید. یک روز دیدم که پسر کوچکم موتور سیدعلی را از حیاط برداشت. با ناراحتی گفتم چرا بدون اجازه به موتور سیدعلی دست زدی. عذرخواهی کرد و موتور را سر جایش گذاشت. بعدها فهمیدم که آن روز موتور را میبردند که اعلامیه را چاپ و پخش کنند. هشت روز بعد....
🌷هشت روز بعد از شهادت سیدعلی، خبر شهادتش را به من دادند. تحمل شهادت تازهدامادم برای من سخت بود. یک سال بعد از شهادت سیدعلی، عروسم میخواست جهیزیهاش را جمع کند و به خانه پدرش برود که پسر دیگرم از من خواست تا برای او خواستگاری کنم. من به همراه امام جماعت مسجد به خانه پدر عروسم رفتم و دخترش را برای پسر دیگرم خواستگاری کردم. ابتدا مخالف بودند، اما وقتی دیدند که به خواست پسرم بوده است، پذیرفتند. صیغه عقد این پسرم را هم رهبر معظم انقلاب اسلامی قرائت کردند.
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز سید علی موسوی جوردی (سال شهادت: ۱۳۷۱)، برادر شهید سید علیمحمد موسوی جوردی (سال شهادت: ۱۳۶۴) و خواهرزاده شهید معزز سید هادی موسوی
#راوی: خانم سیده زهرا موسوی مادر گرامی دو شهید و خواهر یک شهید
منبع: سایت خبرگزاری دفاع مقدس
❌️❌️ یادمان باشد! با همین رفتنها، ما ماندیم!!
🌷🌿https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
📸تصویری از رهبر انقلاب و خلبان شهید #جواد_فکوری
🔹به دنبال حمله ارتش عراق به فرماندهی صدام حسین به ایران در سی و یکم شهریورماه ۱۳۵۹، شهید فکوری با موفقیت عملیات کمان۹۹ را که شامل حملهٔ سراسری به پایگاههای نیروی هوایی عراق و مراکز حساس نظامی و اقتصادی این کشور بود به اجرا گذاشت.
🔹قرار شد نام عملیات «کمان ۹۹» باشد که نمادی از فرستادن آتش خشم ملت ایران به سوی متجاوزان عراقی بود، به این معنی که تیری در چله کمان گذاشته میشود و تا دور دستترین نقاط عراق رها میشود، تا یادآور آرش کمانگیر باشد. عدد ۹۹ نیز از شمار صفحات شرح طرح عملیات گرفته شده بود
🔹اهداف این عملیات، پایگاههای هوایی، فرودگاهها، مخازن سوخت و مهمات، پالایشگاهها، آشیانه هواپیماها، پناهگاههای تعمیرات و نگهداری هواپیما، باندهای پروازی، رادارهای هدایتکننده هواپیماهای جنگی، برجهای مراقبت و مراکز مخابراتی عراق بودند.
🔹شهید فکوری همچنین شخصاً در طراحی و اجرای عملیات اچ-۳، حمله به پایگاههای نیروی هوایی عراق در جوار مرز این کشور با اردن، شرکت داشت.
🌷🌿https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🌷🌿🌷🌿🌷🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اول متن را بخوانید
صحنه ای که به دنیارا می ارزد!
زمان ایستاد! اتفاقی که شرف مردان ایرانی رابه دنیانشان داد.درمیان شعله های جنگ وخون وجنون،بعثیها درخرمشهربه مرزدیوانگی رسیدند،شجاعت تکاوران دریایی امانشان رابریده،کماندوهای ایرانی باشجاعت به میانشان نفوذو بهترین نفراتشان راهلاک کرده وسالم برمیگشتند
عدنان طفلاح پسردایی صدام و وزیردفاع وقت عراق ازاین موضوع باخبرشد!مطلع شد، مستقیم دستورداد،درصورت مشاهده هرتکاور آنهاراباگلوله تانک وتوپ هدف قراردهید وبه آنهانزدیک نشوید
دراین اوضاع ناخداصمدی فرمانده تکاوران به بیسیمچی سروان غلام قالندی گفت: قرارگاه بگیرتاتقاضای تجهیزات ومهمات کند،غلام بااینکه ماهربود،وصل بیسیم مدت زیادی طول کشید
بعدازتماس ،ناخداصمدی علت تاخیرراپرسید امابادیدن صحنه قطع شدن دست راست غلام ازبازو،اشک وبغض ساکتش کرد ودید اوگوشی بیسیم رابادندانش گرفته وبادست سالم فرکانس وصل کرده،انگارنه انگار
ناخداگفت: غلام چکارمیکنی پسر؟ دستت قطع شده؟ غلام جواب داد: بادستم کاری نداشته باش فرمانده شماکارت رابکن! دست که هیچ من اگرتمام ذرات بدنم هم تکه تکه شودحاضرنیستم حتی یک وجب ازخاک کشورم دست اجنبی بیفتد
-ناخدامیگوید:آنجافهمیدم تازمانیکه ایران چنین سربازانی دارد,هیچ اجنبی نمیتواند ذره ای ازخاک وطن رااشغال کند.
-انسانهایی که ازجان خود گذشتندتاایران بماند.
حالا بعدازگذشت بیش ازچهل سال این دو دلاور آذری ما دردیداری شگفتانه وغیرمنتظره همدیگررادر اردبیل ملاقات کردند، و صحنه ای با شکوه را رقم زدند.
جهت اطلاع شما،دست راست ناوسروان عالی جناب غلام قالندی مصنوعی است
فصل سوم : شمشیر ذوالفقار
قسمت سوم
یکی از شبهای تابستان رجب با پاکتی بزرگ که به دست داشت به خانه برگشت. پاکت را باز کرد و گذاشت جلوی من و گفت: «بخور زهرا. خودت و اون بچه باید جون بگیرید.» کمی به جلو خم شدم و داخل پاکت را نگاه کردم؛ پسته بود. از ظاهرش معلوم بود مرغوب و گران قیمت است. درشت و یکدست، دهان باز کرده بودند تا با آدم حرف بزنند!
- اینا خیلی گرونه رجب! پولش رو از کجا آوردی؟!
- چیکار به پولش داری؟! تو فقط بخور. امشب بعد از مهمونی هتل، صاحب مراسم اینا رو بین کارگرا تقسیم کرد.
کمی عقب رفتم و گفتم: «پس نمیخورم!»
- چرا؟!
- از کجا معلوم حلال باشه؟!
با ناراحتی گفت: «دزدی که نکردم، با رضایت خودش داده. این اداها چیه درمیاری؟!»
- من از کجا بدونم با پول حلال خریده؟! اصلا شاید اهل خمس دادن نباشه! من نمیخورم. ببر پسشون بده.
عصبانی شد و پاکت را از جلوی من برداشت. سر مسائل بهظاهر کوچک خیلی با هم درگیر میشدیم. همین که مال دزدی نباشد، برای او کافی بود؛ اما من نصیحتهای مادرم را آویزهی گوشم کرده بودم. حرام که جای خود داشت، شبههناک هم نمیخوردم! واقعا از لقمه حرام میترسیدم. جز حلال از گلویم پایین نرفته بود. بهخاطر یک ویار زنانه نمیخواستم عاقبت امیرم خراب شود. میدانستم مال شبههناک در آینده و نسل تأثیر مستقیم دارد.
روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان #امیر_و_علی_شاه_آبادی
📙#قصه_ننه_علی
🌷🌿https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🌷🌿🌷
🌷نوجوانی سوال کرده چرا ما اینهمه دشمن داریم؟
ساده روان و کوتاه برای جوانترها
این مجسمه در اسپانیا از سه نفر مسلمان، مسیحی و یهودی ساخته شد.
از مجسمه ساز پرسیدن، هدفت چی بوده ؟؟
گفت: ﻳﻬﻮﺩیا ﺧﻮﺩشو ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺯ مسیحیا ﻭ ﻣﺴﻠﻤونا ﻣﻴدونن ﻭ ﻣﺴﻴﺤﻴﺎ هم خودشونو ﺑﺎﻻﺗﺮ از ﻣﺴﻠﻤونا ﻣﻴدونن. منم ﺍﻳﻦ ﻣﺠﺴﻤﻪ ﺭو ﺳﺎﺧﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﮕم اونها سخت در اشتباه هستن.
گفتن: ﻣﺠﺴﻤﻪ ﺗﻮ که ﮔﻔﺘﻪﻫﺎی اونها رو تایید میکنه!
ﮔﻔﺖ:
اشتباه نکنید!ﻛﺎفیست آن ﻣﺴﻠﻤاﻥ ﺍﺯ ﺳﺠﺪﻩ برخیزد!
ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻣﺘﻮﺟﻪ خواهید شد ﻛﻪ ﭼﻪ ﺑﻼﻳﻲ ﺳﺮ ﻳﻬﻮﺩی و مسیحی ﻣﻲ ﺁﻳﺪ.
🔹 اسلام عبادی و اسلام سیاسی!
این فردی که در سجده هست، نماد انسان صالح و اسلام عبادیه! آزارش به کسی نمیرسه خیری هم برای کسی نداره!
بنابراین مخالف و دشمن هم نداره، چون ظلم پذیره! اونایی هم که رفتن روش ایستادن چون جاشون خوبه، کاری باهاش ندارن!
حالا تصور کنین این انسان صالح میخواد بلند شه و به اون دوتا به خاطر ظلمشون اعتراض کنه! چی میشه؟!
قطعا جای اون دوتا متزلزل میشه و حتما باهاش مخالفت میکنن و حتی ممکنه باهاش بجنگن!
حالا دیگه دشمن هم داره!
اون فرد دیگه صرفا انسان صالح نیست! چون اون الان دیگه به یک انسان مصلح تبدیل شده و میخواد به بُعد سیاسی اسلام هم عمل کنه .
مصلح یعنی عدالت خواه و همه مصلحین برخلاف صالحین دشمنان زیادی دارن! مثل امام عصر(عج) که مصلح آخرالزمان هستن و دشمن هم زیاد دارن
انقلاب اسلامی به ما یاد داد مصلح باشیم و در کنار اسلام عبادی به اسلام سیاسی هم بپردازیم
انقلاب ما مصلح پروره برای همین هم دشمن زیاد داره...
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
درسرما❄️ خون غلیظ شده وفضولات بدن به اندام تحتانی بدن میره موقع خواب اگه گرما ازپایین به بدن برسه این فضولات خون ازحالت رسوبی خارج میشن!
فلسفهوجود کرسی درقدیم
همین بوده😌😉
کرسی یکی از دلایل سکته نکردن قدیمی ها بود!😳
به این دلیل که باگرم نگه داشتن پاها،جلوی لخته شدن خون در پاها را میگرفت و از سکته صبحگاهی جلوگیری میکرد
در زمستان پاهایتان را گرم نگه دارید👌🏻
📌دلیل بعدی سکته نکردنشون هم مصرف روغن شحم وروغن دنبه وروغن حیوانی 😋🌻 #فواید_کرسی_در_زمستان👇👇👇👇
👋 #رفع_کم_خونی
پاها در زیر کرسی آرام آرام گرم می شود.. در این حالت مغر استخوان که کارش خونسازی است شروع به فعالیت کرده و عملیات خون سازی را تقویت می کند.
👋 #پاکسازی_بدن
زیر کرسی آرام آرام عروق گشادتر میشوند . خون گرم میشود . وقتی
بدن در حالت افقی است خون راحت تر گردش میکند . دریچه قلب راحت تر باز و بسته شده . خونرسانی در بدن بهتر صورت می گیرد و مواد زائد از سلولها و بافتها خارج می شود.
👋 #تقویت_حافظه
هنگامی که خونرسانی سریعتر می شود خونرسانی به مغز هم سریعترصورت میگیرد و سلولهای مغزی گرمتر و فعالیتهای مغزی بیشتر شده و موجب تقویت حافظه می شود.
👋درمان
#آرتروز_روماتیسم ،درد زانو و درد کمر و دیسک
🌱 سبک زندگی سالم
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
:
✔️درمان ضعف و بیحالی با شیره توت💥
⚡️تقویت عملکرد کلیهها
⚡️مفید برای درمان خواب گرفتگی اعضای بدن
⚡️درمانی برای سردرد و سرگیجه ناشی از کمبود آهن
⚡️انرژیزایی بالا و برطرف کردن ضعف بدن و بیحالی
➖ در ضمن قند موجود در شیره توت، برخلاف بقیه شیرهها، برای مصرف دیابتیها مضر نیست🙂
✅ https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1