eitaa logo
مَه گُل
663 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
3.6هزار ویدیو
103 فایل
❤پاتوق دختران فرهیخته❤👧حرفهای نگفتنی نوجوانی و جوانی😄💅هنر و خلاقیت💇 📑اخبار دخترونه و...🎀 📣گل دخترا😍کانال رو به دوستانتون معرفی کنید @Mahgol31 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
مشاهده در ایتا
دانلود
فصل چهارم : تولد یک پروانه قسمت هشتم عید سال 46 بود و مردم مشغول عید دیدنی. بعد از شام دردهای زایمانم شروع شد و به خودم پیچیدم. چند وقت پیش یک بسته گل گاو زبان برای مریم بردم و گفتم: «هروقت رجب رو فرستادم دنبال این بسته، وقت زایمانم رسیده؛ فوری خودت رو برسون.» آن شب رجب سر کار نرفته بود. گفتم: «برو به مریم خانوم بگو گل گاو زبون زهرا رو بده.» گفت: «گل گاو زبون؟! می‌خوای چی‌کار این موقع شب؟!» حال خراب من را می‌دید و افتاده بود سر لج و یکی‌به‌دو کردن. گفتم: «نپرس رجب! فقط برو که دارم می‌میرم!» رجب تا پیغامم را رساند، مریم فوری آماده شد. زنی که جرئت نمی‌کرد نزدیک شوهرش شود، آن شب به‌خاطر من سر تا پای آقای ترابی را ماچ و بوسه کرد تا اجازه بدهد شب را کنار من بماند. رجب و وجیه‌الله رفتند دنبال قابله. هر لحظه حالم بدتر می‌شد. فهمیدم تا قابله خودش را برساند، کار تمام است. مریم آب گرم و حوله‌ی تمیز آماده کرد. از شدت درد به دستان مریم چنگ می‌انداختم. بنده خدا صدایش درنمی‌آمد. یا زهرا (علیها‌السلام) گفتم و از حال رفتم. علی، سحر دهمین روز از فروردین 46 به دنیا آمد. بند ناف دور گردنش پیچیده بود؛ صدایش درنمی‌آمد! چشم که باز کردم، در آغوش مریم بود. بند ناف را از دور گردنش باز کرد و با یکی دو ضربه گریه‌اش را درآورد. ذوق‌زده شده بود و قربان‌صدقه علی می‌رفت. بی‌حال گفتم: «ناف... نافش رو ببُر.» - چه‌جوری زهرا؟! من فقط بلدم ناف گوسفند رو ببرم! تو دهات یه وجب می‌ذاشتیم و قیچی می‌کردیم. - هر جور که بلدی ببر. ناف علی را قیچی کرد و درد دوباره در جانم پیچید؛ از حال رفتم. روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان 📙 🌷🍃https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🌷🍃🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فصل چهارم : تولد یک پروانه قسمت هفتم روزهای بارداری به‌سختی می‌گذشت. بی‌بی خانم دومین پسرش یدالله را هم خانه‌ی ما گذاشت و رفت! ماتم گرفته بودم با این یکی چه کنم. هفت سال بیشتر نداشت و باید یکی مراقب او می‌بود. دست به هر کاری می‌زد، بیشتر از دو سه روز دوام نمی‌آورد و جوابش می‌کردند. پاگیر هیچ جا نبود؛ اسمش را گذاشته بودند چک برگشتی! اصلا در عالم دیگری سِیر می‌کرد. چه انتظاری از یک پسربچه هفت ساله می‌توان داشت غیر از بازیگوشی و شیطنت؟! دیدم اگر به همین شکل ادامه بدهد، زندگی‌اش تباه می‌شود. دستش را گرفتم و بردم مدرسه، اسمش را نوشتم تا درس بخواند؛ اما دل به درس هم نمی‌داد. یک روز توی کوچه، وسط دعوا انگشتانش را با درب حلبی روغن بریدند. فوری یدالله را رساندم دکتر، زخمش را بخیه زدند. طفلک تا چند هفته دستش آویزان گردنش بود و درد می‌کشید. خودم برایش لقمه درست می‌کردم و دهانش می‌گذاشتم. رجب عصبانی می‌شد، مرا به فحش می‌کشید و می‌گفت: «تو چرا به این دوتا محبت می‌کنی؟!» در جوابش می‌گفتم: «مرد حسابی! نمی‌بینی مادر بالا سرشون نیست؟ تو این شهر غریبن، برن کجا آواره بشن؟!» فریاد می‌زد و می‌گفت: «مگه من مادر بالا سرم بود؟!» مرغش یک پا داشت، آن یک پا هم دنبال تلافی و انتقام از گذشته بود! تلاش می‌کردم کمتر کاری کنم و حرفی بزنم که باعث عصبانیت رجب شود. خرجی که نمی‌داد، به‌سختی غذایی دست‌وپا می‌کردم و می‌دادم به این دو برادر بخورند. همان خامه‌ی مختصری که می‌خریدم را هم حالا باید می‌گذاشتم جلوی برادران ناتنی شوهرم. امیر را با نان خالی سیر می‌کردم و خودم هم گرسنه می‌خوابیدم. نمی‌خواستم تا زمانی که در خانه‌ی من هستند، حس غربت و بی‌کسی داشته باشند. یدالله مدتی همراه پسر دایی‌اش میوه‌فروشی کرد و برگشت شهرستان پیش بی‌بی خانم و پدرش. روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان 📙 🌷🍃https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🌷🍃🌷🍃🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرین آغوش یک مادر در نوار غزه برای دختر شهیدش
✍ ۶ دلیل برای خوردن انار را بدانید ① پیشگیری از بیماری های قلبی ② کاهش دهنده فشار خون،غلظت خون و... ③ پیشگیری از سرطان ④ کمك به بهبود هضم غذا ⑤ افزایش سیستم ایمنی بدن ⑥ کاهش استرس 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶🔹مو وروش سالمسازی آن با شانه بر مبنای طب اسلامی و طب سنتی 📌 شانه و درمان بیماری ها 💠 ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ:ﺷﺎﻧﻪ ﻛﺮﺩﻥ ﻣﻮﻯ ﺳﺮ، ﺑﻠﻐﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﻰ ﺑَﺮَﺩ، ﺷﺎﻧﻪ ﺯﺩﻥ ﺍﺑﺮﻭﻫﺎ، ﺍﻳﻤﻨﻰ ﺍﺯ ﺟﺬﺍﻡ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺷﺎﻧﻪ ﺯﺩﻥ ﻣﻮﻯ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎ، ﺩﻧﺪﺍﻥ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺳﺘﺤﻜﺎﻡ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ. ✴️ توصیه هایی در مورد شانه زدن مو ها: ✔️ ایستاده نباید مو ها را شانه کرد. 🔶 طبق روایات ایستاده شانه کردن سبب ضعف قلب و فقر می شود. ✔️ شانه همیشه همراه شخص باشد. ✔️ با آب یا روغن مو ها را شانه کردن تا مدت بیشتری مو ثابت بماند. ✔️ حداقل باید در روز ۵ بار شانه زد. ✔️ در حمام نباید مو ها را شانه زد. ✴️ جنس شانه: 🔶 شانه ای که در روایات مشخص شده شانه ی عاج است.شانه ای که با عاج فیل درست شده. 🔶 شانه زدن با شانه ی عاج درمان کرم سر است. ✴️ البته امروزه که گیر آوردن شانه ی عاج سخت است باید از شانه های طبیعی مثل شانه های چوبی استفاده کرد. 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ممنون که بهم تذکر نمیدین! هیچ معضلی مثل بی تفاوتی، فرهنگ یه جامعه رو به غلط عوض نمیکنه. سکوت مساوی است با ترویج زشتی ها و منکرات!❌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
. ⏳ تمدید شد... 🇵🇸 پویش مردمی ⁉️👇چی بفرستیم؟ 1⃣ کلیپ یک تا سه دقیقه ای (استوری، پادکست تصویری، کلیپ شعر و‌ دکلمه، کلیپ سخنرانی و مداحی، دل‌گویه و...) 2⃣ طراحی گرافیک و نقاشی (پوستر، عکس‌نوشت، کاریکاتور، نقاشی دیجیتال، نقاشی روی کاغذ و...) 📌👇محورهای پویش چیه؟ 🔹جنایات رژیم خونخوار صهیونیستی؛ 🔹شریک‌جرمش، آمریکا و کشورهای استکباری؛ 🔹و حمایت از مردم مظلوم و مقتدر فلسطین 🎁👇جایزه چیه؟! ✈️بلیط رفت و برگشت هوایی به کربلا (۱ نفر) ✈️بلیط رفت و برگشت هوایی به مشهد (۸ نفر) 💰جایزه نقدی ۵۰۰ هزار تومانی (۱۸ نفر) 📩👇کجا بفرستیم؟ (تا ۲۵ آبان) 🔻آثار خود را به به ادمین کانال ارسال کنید: @admin_ashuraee 🏆🥇برنده ها کی و‌کجا اعلام میشن؟! 🔻روز ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها توی کانال جوانان عاشورایی ایران👇 https://eitaa.com/joinchat/478609408C5532b9021d
عبدالحسین قصاب بود معروف بود به "جوانمرد قصاب" می‌گفتند: عبدالحسین! چه خبر از وضع کسب و کار؟ می گفت: الحمدلله ، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه! هیچ‌کس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود. اگر مشتری مَبلغ کمی گوشت می‌خواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد. می‌گفت: برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست. وقتی که می‌شناخت که مشتری فقیر است، نمی گذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش.‌ کسی که وضع مالی خوبی نداشت یا حدس میزد که نیازمند باشد یا عائله زیادی داشت را دو برابرِ پول مشتری، گوشت می داد. گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کرد که پول گرفته است. گاهی هم پول را می‌گرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: بفرما مابقی پولت! عزت نفس مشتریِ نیازمند را نمی شکست! امروز با ذکر ۱۴صلوات به شهید عبدالحسین کیانی متوسل میشیم❤️ https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1