#پارت27
بخش سوم
یادم نمیومد کوروش سیگار کشیده باشه.دلیلش روهم هیچ وقت نفهمیدم.
مهران:حامد کم کاری کرد.
از این به بعد باید بگم تو آمار گیری بیشتر حواسش روجمع کنه.
کوروش بالاخره لب باز کرد:از دلارام چه خبر؟
قبل اینکه مهران حرفی بزنه گفتم:دیشب باهاش حرف زدم.
نگام کرد:خب؟
_هنوز اونجاست.
_مگه قرار نبود زیر یه ماه کارو تموم کنه؟
مهران:آره.اما گاهی اوقات همه چیز اونجور که می خوایم پیش نمی ره.
کوروش:من همون اول گفتم دلارام به درد این کار نمی خوره.
گفتم:اتفاقا عرضه اون از من و تو بیشتره.
نگام کرد.از همون نگاه های عمیق که هیچ وقت نمی فهمیدمشون.
خیره به من خطاب به مهران گفت:کار دارم.خدافظ.
دل باده تو خورده وز خانه سفر کرده
ما بیدل و دل با تو با ما هم و بیما هم
ای دل که روانی تو آن سوی که دانی تو
خدمت برسان از ما آن جا و موصی هم
#حضرت_مولانا
💠
هدایت شده از رمانِ حامی 🤍
بیایتوقفلیزدیروکانالش🔒»»»👻💀🕶
حققققققق میگه تا ابد🤣🤣🤣
کراش ترین کانال خنده همینه داداشم😎
دهه هشتاد یا بریزین تو این چنلش»»👀
ببینین کی گفتمااااا😁🦥
https://eitaa.com/joinchat/370803817C2c7c9f2f92
#پارت27
بخش چهارم
گوشی و عینک دودیش رو از روی میز برداشت و رفت.
به در بسته خیره شده بودم.
با صدای مهران مسیر نگاهم رو تغییر دادم.
مهران:به پیشنهادم فکر کردی؟
حتی حاضر نبودم بهش فکر کنم.
از همه ی مردا بدم میومد.بر خلاف میلم گفتم:آره.
مشتاق گفت:خب؟
محکم جواب دادم:نه.
یکم از ذوقش خوابید.
اما از تب و تاب نیفتاد:چرا خوشگل خانوم؟ قیمتت بالا تره؟
خیای جدی گفتم:تو از من جواب خواستی.منم جوابت رو دادم.
دلیلی نمی بینم که بخوام توضیح بدم.الانم اگه کار نداری برم.
مهران:خدا خرو شناخت بهش شاخ نداد.داری لگد به بخت خودت می زنی.هیچ کس حاضر نیست بیاد تو رو بگیره.
_بهتر.
بلند شدم و کیفم رو انداختم رو کولم.
داشتم می رفتم،که با صداش سر جام ایسادم:همه آرزوشونه این فرصت نصیبشون بشه.
من یه بار دیگه هم این فرصت رو در اختیارت می ذارم.یک هفته دیگه هم فکرکن.
جوابم معلوم بود.عوض هم نمی شد:خدافظ.
هدایت شده از رمانِ حامی 🤍
بیایتوقفلیزدیروکانالش🔒»»»👻💀🕶
حققققققق میگه تا ابد🤣🤣🤣
کراش ترین کانال خنده همینه داداشم😎
دهه هشتاد یا بریزین تو این چنلش»»👀
ببینین کی گفتمااااا😁🦥
https://eitaa.com/joinchat/370803817C2c7c9f2f92