هدایت شده از شاگرد آ سید روح الله
خبر ناگهانی ِ شهادت ِ سردار . . .
چقدر آشنا !
سه سال و سیصد و پنجاه و شش روز پیش بود . . . ساعت ۱:۲۰ نصف شب، خبر شهادت صمیمی ترین رفیقش، حاج قاسم سلیمانی را به او رساندند . . .
نفسش به تنگنا افتاد ، باورش نمیشد ، همان رفیق چندین و چند ساله اش ، که پا به پای هم خیبر ها فتح کرده بوند ، حالا تنهایش گذاشته بود ، تنهای تنها . . .
رفاقت نیمه راه را چه سود ؟ یاد عهد هایشان افتاد ؛ مناجات های نیمه شبشان ، عملیات های نفس گیرشان ، پیروزی های تاریخیشان و . . . قرار بود تا آخرش باهم باشند . . . آخر آخرش !
اما حالا ؟!
از همان روز ها بود که دلش هوایی شد ، دیگر سید ، ذره ای آرام و قرار نداشت ، هر روز کار می کرد ، بیشتر از دیروز ، هر روز نقشه می کشید ، بیشتر از دیروز ، هر روز به فکر مقاومت بود ، بیشتر از دیروز ، هر روز خواب از چشم دشمنانش میگرفت ، بیشتر از دیروز ، و هر روز دل می کند ، بیشتر از دیروز . . . !
وجودش خار ِ چشم ِدشمنان شده بود و اسمش ، خیلی وقت بود در لیست ترور ِصهیونیست ها خودنمایی میکرد . . . ولی مگر کسی را که آرزویش مرگ و لقاءالله است، می توان از مرگ ترساند ؟!
سایه نشین بود . . . سال های سال دشمنانش در تلاش محو کردن او از زمین بودند، اما به نتیجه ای نمیرسدند ، پیدایش نمیکردند ، نمیدانستند کجاست ، اما می دانستند هست ، خوب هم می دانستند . . .
عاقبت روز شد و روزگاری ، شامگاه دیروز ، حوالی ساعت ۱۶:۲۰ دقیقه ی عصر ، خانه شهید سید رضی موسوی در زینبیه با سه موشک ، توسط رژیم صهیونیستی مورد هدف قرار گرفت و او را به وصال یار رساند . . .
#شهید_سید_رضی
#قلم_میم
- @SeyyedDahe80