و خـداونـد مـا را بـا #محبت آفـریـد....
نشسته بودم سر سجاده محراب مسجد، دیدم رو به روم یه پسر بچه نشسته...
انگار داره نقاشی میڪشه!
خیلی توجه نڪردم بهش ڪه حواسم پرت نشه، آخه ڪتاب رساله دستم بود میخاستم احڪام بگم واسه نمازگزارا...
یهو دیدم این پسر با تمام پاڪی واحساسات بچه گانه اش «دستمالڪاغذی» رو داد دستم!!!
بازش ڪردم دیدم رو دستمال نوشته بود:
#روحانی_مسجد_دوست_دارم
#مصطفی_محجوب
—----------------------
#زیتون
پایگاه نشر آثار
#حجت_الاسلام_محجوب
@mahjoob_mostafa