پای‌ درس‌ استاد‌شجاعی‌عزیز:)🤍

شاید‌ رزق‌ امروزت باشه:)!🤍 + تو‌خلوت‌گوش‌کنید🎧

مومن واقعی کسی است که بتواند در حساس ترین لحظه در برابر فرمانروایان سرکش بایستد آنچه را حق است بر زبان بیاورد. - مراباخودت‌ببر📚" #تیکه‌کتاب"

-

"🎙🤍" - این صدای غرش شیر نر‌ علیِ:))) - #حضرت‌المجتبی🎧" - @Mahjor_najaf -

در روایات، علت دلگیری مؤمنین از یکدیگر را انجام گناه دانسته اند. یعنی اگر در قلب خود احساس ناخوشایندی نسبت به دیدار برادر یا خواهر مؤمن خود داریم بدانیم که حتماً یکی از طرفین مرتکب خطا و گناهی شده است که قلبها برای ملاقات یکدیگر تمایل ندارند و الا اگر دو برادر یا خواهر مؤمن خود را حفظ کرده باشند و نور ایمان در قلب هر دو باشد دیگر جایی برای دل خوری و ناراحتی از یکدیگر باقی نمی ماند. از امام صادق روایت شده است: انْظُرْ قَلْبَكَ فَإِنْ أَنْكَرَ صَاحِبَكَ فَقَدْ أَحْدَثَ أَحَدُكُمَا "

در قلبت تأمل کن؛ اگر دیدی که
 رفیق و همنشینت را دوست ندارد بدان که
 یکی از شما کار 

اشتباهی مرتکب

 شده است."

💭 |روح‌نماز 'ص۲۰۳ #غذایِ‌روح✨" - @Mahjor_najaf -

کمی‌شرح‌دلتنگی‌به‌روایت‌تصویر:

ناشناس‌ ها رو جواب دادم وارد سایت بشید میتونید ببینید:)

رفتنیا‌ میرن موندنیا‌ می‌مونن میترسم... یه روزی منم‌ جزو‌ رفتینا‌ بشم ولی از پیش‌ تو

"🎙🤍" - السلام علیک خادمه عالمه علی خادمه علی صاحب معجزه‌ ای از نفس فاطمهِ‌علی:) - #حضرت‌مادر🎧" - @Mahjor_najaf -

+ ولی این مداحی:)))🤌🏻

ایندفعه‌ یه جوری از خدا بخواه که بشه:) #حضرت‌مادر؛

ولی اشکامو‌ نمیبخشم که نذاشتن واسه اخرین بار خوب نگاهت کنم:)

خیلی‌ دلتنگم‌؛ خیلی دلگیرم:)❤️‍🩹 #پناهِ‌من؛

گم کن میان کوچه های نجف مرا علی:)💔

تو سختی‌ ها مرور میکنم... یه روزی داستان‌ دوری و فراق تموم میشه❤️‍🩹؛

کمی‌شرح‌دلتنگی‌به‌روایت‌تصویر:

‌ تاحالا شده که قلبت بشکنه ؟💔

حتما‌باهندزفری‌بشنوید🎧 زمستان‌بیروت مهدی‌مولایی🖋 یحیآ🎙️ #پادکست @hazrat_ghalb|حضرت‌قلب

دلتنگیم سید:)❤️‍🩹

یادته‌شب‌اولی‌که‌اومدی‌توی‌خونه‌من اشک‌شوق‌توبودکه‌میریخت‌روی‌شونه‌من:)💔 #حضرت‌مادر

+ندیده کسی تا به حالا التماس منو:)))))❤️‍🩹

منم آن پوچیِ مطلق که عمری ادعا کرده:) ❤️‍🩹 #حضرت‌مادر ؛ @mahjor_najaf

من بهت اعتماد دارم:) ' #رِعایه؛ - @mahjor_najaf -

- #رفیق📚🤍؛

کتاب "مراباخودت‌ببر" اثر آقای مظفرسالاری یه کتاب۲۴۵صفحه‌ ای جذاب ،باکلی فراز و نشیب‌ :))) قبل هر توضیحی باید بگم واقعا ازش لذت‌بردم🤌🏻>>> این کتاب یه رمان درمورد‌ مرد‌سیاه‌پوستیِ‌ که ادعای پیامبری کرده و به همین دلیل قراره به‌ سیاه چال بی افته. . . (جلد‌کتاب‌تا‌حدودی‌گویای‌داستانِ) سیر زمانی رمان‌ تو سال ۲۱۹‌هـ.ج هست داستان از کنجکاوی یه ادویه‌ فروش بغدادی شروع میشه ... و طی اتفاقاتی ادویه فروش و ابراهیم(سیاه‌پوست) باهم آشنا میشن‌ و و طی دیدار هایی که تو سیاه چال دارن ابراهیم از اتفاقاتی که افتاده برای ادویه‌ فروش تعریف میکنه و ... این داستان در زمان امام جواد( علیه‌السلام ) و برخی از اشخاص و وقایع براساس واقعیت هستش !! یه کتاب سبک و جمع و جور که تو زمان آزادتون میتونه‌ شمارو به یه دنیای دیگه ببره و تو خودش غرق کنه!!

نوشته‌‌جلد‌پشت‌کتاب : دکان من در میدان بازار کهنه است. مدتی پیش دیدم جوانی را که داخل قفسی بود سوار برگاری آوردند و گفتند ادعای پیامبری کرده است. من دستی در طب دارم. برخی بیماریها را میشناسم. فهمیدم که بیچاره مشاعرش را از دست داده است. او را به سیاه چال عسکریه بردند. آمده ام تقاضا کنم بگذارید به دیدنش بروم و معالجه اش کنم تمیمی که داروغه زندان است ممانعت میکند. ابن ابی داوود به نوجوانانی که پشتش را می مالیدند تکیه داد و اخم کرد. این فضولی ها به تو نیامده است مردک تو یک ادویه فروشی نه یک طبیب حاذق به گمانم میخواهی به اسراری که پشت این ماجراست نقبی بزنی بدان که داری با جان خودت بازی میکنی!

خدایا‌ شکرت واسه اون رفیقی که صبح‌الطلوع باهات‌ میاد کتابخونه بدون‌ اینکه غربزنه🥲🤲🏻

"🎙🤍" - آن روز كه مردان و زنان مؤمن را مى ‏بينى كه نورشان پيشاپيششان و به جانب راستشان دوان است [به آنان گويند] امروز شما را مژده باد به باغهايى كه از زير [درختان] آن نهرها روان است در آنها جاودانيد اين است همان كاميابى بزرگ ۱۲" - #آرامشِ‌جان🎧" - @Mahjor_najaf -