شعاع نور تو هرگز شب ظلمت نخواهد دید
تو آن عشقی که عاشق پای تو ذلت نخواهد دید
به شوق پادوییِ روضه، جمع نوکران جمع است
محرم هیچکس ما را پی حاجت نخواهد دید
همان خادم که کفش سینهزن را جفت میکرده
شبی که جفت شد بند کفن، زحمت نخواهد دید
خدایا! شاکرم از این حسینی که بهمن دادی
گمانم جز محبش، بندهای رحمت نخواهد دید
دم عیسیٰ به یُمن خاک کویات مُرده را جان داد
مسیحا هم شِفا را جز در این تربت نخواهد دید
بسوزد دخل دُکّانی که خرج روضههایت نیست
بدون نذرِ هیئت، کاسبی برکت نخواهد دید
فقط تو بین جُون و اکبرت فرقی نمیبینی
کسی فرزند را هم شانهی رعیت نخواهد دید
اگر دست گدا ظرف غذا دیدی..، #حسن داده
کسی ما را سر این سفره بی دعوت نخواهد دید
به جز روزی که بین دستهها زیر عَلَم رفتم
پدر دیگر مرا اینقدر باهیبت نخواهد دید
لباس مشکی ما دستبافِ زینب کبراست
جهان اینگونه بانویی پُر از شوکت نخواهد دید
هزاران بار کج رفتم..، ولی زهرا برم گرداند
پسر از مادر خود لطفِ بامنت نخواهد دید
حصیر کهنه تا دور تنت پیچید..، ارزش یافت
کسی در آستانت شِیءِ کمقیمت نخواهد دید
پس از آنکه تو را کشتند در اوج شلوغیها
دگر بزم عزایت را کسی خلوت نخواهد دید
✍ #بردیا_محمدی
🌱 eitaa.com/parvaz_90
💔 #فاطمیه
پُشت غم پنهان شدم، شاید مرا پیدا کنی
کاش مثل قبل در را تو به رویم وا کنی
چاهها آرامش من را تمنّا میکنند
نخلها تنهایی من را تماشا میکنند
کَلِّمینی! دارم از این درد، هق هق میکنم
از تو هم دیگر جوابی نشنوم، دق میکنم
آسمان خانهی من، ماه را گم کرده است
چشم کمسویت دوباره راه را گم کرده است
پُشت چادر چهرهی خورشید را مخفی مکن
ردِّ دستِ زیر پلکت را بیا مخفی مکن
ای وضوح روشن شادیِ من! مُبهم شدی
چند وقتی میشود که آب رفتی، کم شدی
مثل سابق چند گامی با همان شوکت، بیا
لااقل پیش حسن راحت برو، راحت بیا
درس سختی را علی از رنج تو آموخته
طاقت گرما ندارد صورتی که سوخته
دیدهام خود را درون آینه، این مرد کیست؟!
فاطمه ! این مرتضی آن مرتضای قبل نیست
صحنهای که پشت در دیدم..، علی را پیر کرد
چادر تو زیر پای چل حرامی گیر کرد
از بلورم دودهی آتش، تَبَلور را گرفت
دومی وقتی لگد زد..، از صدف دُر را گرفت
گیر افتادی میان همهمه! من را ببخش
کاری از من برنیامد فاطمه! من را ببخش
باغ خود را نذر بهبودیِ یاست میکنم
میشود قدری بمانی؟! التماست میکنم
زود از پیش علیجانت نرو، جان حسین
رحم کن بر خشکی لبهای عطشان حسین
دور این بیکس به غیر از لشکر ابلیس نیست
پیکر پاشیدهی او قابل تشخیص نیست
راهِ مــادر گفتنش را نیزهای سد میکند
سمِّ مرکب روی جسمش رفت و آمد میکند
✍🏻 #بردیا_محمدی
🌱 @mahjur_1390