فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 هرکس #عید_غدیر را گرامی بدارد، شهید از دنیا میرود !👌👆
🌱#استاد_پناهیان
#نماز_در_سیره_شهدا
💠 دو ماه صبح ها تا ظهر آب نمیخورد تا خودش را جریمه کند برای قضا شدن یک نماز
#شهید_حسن_باقری
#هنگامه_مناجات_با_خالق_نزدیک_است...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 برای اطعام #عید_غدیر برنامهریزی کردید؟
❤️ اون غذا،غذای محبته،به هر کسی بدی از صد تا سخنرانی اثرش بیشتره چون با محبت علی بن ابی طالب علیه السلام این غذا رو درست کردی
#اطعام_غدیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧐هیچ زنی اجازه نمیده که شوهرش نودو هشت درصد اونو دوست داشته باشه،دو درصدم یه خانوم دیگه رو دوست داشته باشه🙄🤭
مسأله #حجاب به زبان فطری
پیشنهاد دانلود 👌😍
#ایران_عفیف
┄═🌿🌹🌿═┄
💌 #شھـــــیدانه
🔸قبل از انقلاب بود که باید برای ادامه خدمت، میرفت منزل جناب سرهنگ. همان اول، وضع زننده همسر او را که دید فرار کرد و برگشت پادگان. ۱۸ توالت بود که هر نوبت ۴ نفر باید تمیزشان میکردند. عبدالحسین برای تنبیه، باید جور همه را میکشید.
📆 یک هفته بعد، سرهنگ رو کرد به او و گفت: دوست داری برگردی همانجا، مگر نه؟ تاثیری روی او نداشت! گفت: «اگر تا آخر خدمت مجبور باشم همه کثافتهای توالت را در بشکه خالی کرده و به بیابان بریزم، باز هم آنجا پا نمیگذارم!» ۲۰ روز دیگر به همان کار ادامه داد. مسئولان پادگان، خودشان خسته شدند و رهایش کردند.
#شهید_عبدالحسین_برونسی🌷
📚کتاب بوستان حجاب
#عملیات_رمضان
تجلی مردان کربلایی بود؛
روایت قمقمههای خالی
و لبهای تشنه ..!😔🥀🥀
پ.ن : تصویری از لحظه ی کشف شهدا در
منطقه کوشک که در ادامه منجر به تفحص
شهدای جاده شهید شاه حسینی گردید که
اکنون به پاسگاه زید معروف است.
دو شهید و انباشت قمقمهها در کنارشان!!
۲۳ تیر ۱۳٦۱ (۲۱رمضان۱۴۰۲ه.ق)
#سالروز_عملیات_رمضان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🌷🕊🌷🕊🌷
#عملیات_رمضان
اگر قرار بود ناامید شویم ...
نقل رهبر معظم انقلاب از عملیات رمضان
🥀🕊🌷🥀🕊🌷
🗓 ۲۳ تیرماه #سالروزعملیاترمضان گرامی باد
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
🌴 #قسمت_بیست_و_نهم :شهرك المهدي🌴
🌸راویان: علي مقدم، حسين جهانبخش
از شروع جنگ يك ماه گذشــت. ابراهيم به همراه حاج حسين و تعدادي از رفقا به شــهرك المهدي در اطراف ســرپل ذهاب رفتند. آنجا سنگرهاي پدافندي را در مقابل دشمن راهاندازي كردند.
نماز جماعت صبح تمام شد. ديدم بچهها دنبال ابراهيم ميگردند! با تعجب پرسيدم: چي شده؟!
گفتند: از نيمه شــب تا حالا خبري از ابراهيم نيست! من هم به همراه بچهها سنگرها و مواضع ديدهباني را جستجو كرديم ولي خبري از ابراهيم نبود!
ساعتي بعد يكي از بچههاي ديدهبان گفت: از داخل شيار مقابل، چند نفر به اين سمت ميان!
اين شيار درست رو به سمت دشمن بود. بلافاصله به سنگر ديدهباني رفتم و با بچهها نگاه كرديم.
ســيزده عراقي پشت ســر هم در حالي كه دستانشان بســته بود به سمت ما
میآمدند!
پشت سر آنها ابراهيم و يكي ديگر از بچهها قرار داشت! در حالي كه تعداد زيادي اسلحه و نارنجك و خشاب همراهشان بود.
هيچكس باور نميكرد كه ابراهيم به همراه يك نفر ديگر چنين حماسهاي آفريده باشد!
آن هم در شــرايطي كه در شهرك المهدي مهمات و سلاح كم بود. حتي تعدادي از رزمندهها اسلحه نداشتند.
يكــي از بچهها خيلي ذوق زده شــده بود، جلو آمد و كشــيدهی محكمي به صورت اولين اسير عراقي زد و گفت: «عراقي مزدور!»
براي لحظهاي همه ســاكت شــدند. ابراهيم از كنار ســتون اسرا جلو آمد.
روبــروي جــوان ايســتاد و يكييكي اســلحهها را از روي دوشــش به زمين گذاشت. بعد فرياد زد: برا چي زدي تو صورتش؟!
جوان كه خيلي تعجب كرده بود گفت: مگه چي شده؟ اون دشمنه.
ً او دشمن بوده، اما الان
ابراهيم خيرهخيره به صورتش نگاه كرد و گفت: اولا اســيره، در ثاني اينها اصلا نميدونند براي چي با ما ميجنگند. حالا تو بايد
اين طوري برخورد كني؟!
جوان رزمنده بعد از چند لحظه ســكوت گفت: ببخشيد، من كمي هيجاني شدم.
بعد برگشت و پيشاني اسير عراقي را بوسيد و معذرتخواهي كرد.
اســير عراقي كه با تعجب حركات ما را نگاه ميكرد، به ابراهيم خيره شد.
نگاه متعجب اسير عراقي حرفهاي زيادي داشت!
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
دو ماه پس از شــروع جنگ، ابراهيم به مرخصي آمد. با دوستان به ديدن او رفتيم.
درآن ديــدار ابراهيم از خاطرات و اتفاقــات جنگ صحبت ميكرد. اما از خــودش چيزي نميگفت. تا اينكه صحبت از نماز وعبادت رزمندگان شــد.
يكدفعه ابراهيم خنديد وگفت:
درمنطقه المهدي در همان روزهاي اول، پنج جوان به گروه ما ملحق شدند.
آنها از يك روستا باهم به جبهه آمده بودند.
چند روزي گذشت. ديدم اينها اهل نماز نيستند!
تا اينكه يك روز با آنها صحبت كردم. بندگان خدا آدمهاي خيلي سادهاي بودند. آنها نه سواد داشتند نه نماز بلد بودند. فقط به خاطر علاقه به امام آمده بودند جبهه.
از طرفي خودشــان هم دوست داشتند كه نماز را ياد بگيرند. من هم بعد از ياد دادن وضو، يكي از بچهها را صدا زدم و گفتم: اين آقا پيشنماز شما، هر كاري كرد شما هم انجام بديد.
من هم كنار شــما میايستم و بلندبلند ذكرهاي نماز را تكرار ميكنم تا ياد بگيريد.
ابراهيم به اينجا كه رسيد ديگر نميتوانست جلوي خندهاش را بگيرد. چند دقيقه بعد ادامه داد:
در ركعت اول، وســط خواندن حمد، امام جماعت شــروع كرد سرش را خاراندن، يكدفعه ديدم آن پنج نفر شروع كردند به خاراندن سر!!
خيلــي خندهام گرفت امــا خودم را كنترل كردم. اما درســجده، وقتي امام مُهر به پيشانيش چسبيده بود و افتاد.
جماعت بلند شد،
پيش نماز به ســمت چپ خم شــد كه مهرش را بردارد. يكدفعه ديدم همه آنها به سمت چپ خم شدند و دستشان را دراز كردند!
اينجا بود كه ديگر نتوانستم تحمل كنم و زدم زير خنده!
#سلام_بر_ابراهیم
📚 کتاب سلام بر ابراهیم۱
#مولایمن
🍂دوست دارم به توّلای تو بنویسم عشق
آه خورشید به پهنای تو بنویسم عشق
🍂دوست دارم که شبی روی فرج نامهی تان
با همه مردم دنیای تو بنویسم عشق
🍂دَر و دیوار دلم پُر شده از یا مهدی
چقدر از غم شب های تو بنویسم عشق؟
#العجلمولایغریبم
#شبتونمهدوی🌙
#امام_زمان ❤️🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 این بغض، این درد ، این دوری همچنان در وجودم سنگینی میکند. یاد تو هستم همیشه.....💔🥀
برای روز ظهور و رجعت دوباره تو و یارانت لحظه شماری میکنم..🌿
💖✨#حاج_قاسم
#سلام_امام_زمانم 💚 🤚
چہ دلنشین است
صبح را با نام شما آغاز ڪردن
و با سلام بر شما جان گرفتن
و با یاد شما پرواز ڪردن...
چہ روح انگیز است
با آفتاب محبت شما روییدن
و با عطر آشناے حضورتان
دل بہ دریا زدن
و در سایہ سار لبخند زیبایتان
امید یافتن...
شڪر خدا ڪہ در پناه شمائیم
#اللّٰھُمَعجِّلْلِّوَلیڪَالفࢪَج 🤲🌿
#امام_زمان (عج)❤️🌱
خورشید ،
سرک میکشد و میداند
از دست تـو چـایِ صبـــح ،
خوردن دارد ..
#صبحتون_متبرک_به_نگاه_شهدا 🤲✨