eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
9.3هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
7هزار ویدیو
235 فایل
http://eitaa.com/joinchat/235732993Ccf74aef49e گروه مرتبط با کانال http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 بالاتر از نگاه منے آه "ماه مـــن " دستم نمےرسد بہ بلنداے چیدنتـــ اے شہید ... ڪاش باتو همراه شوم دمے ...لحظہ اے «کپی با صلوات آزاد»
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚یاس بی نشان علـــــــے💚 🎤حاج سید مجید بنی فاطمه 🎼دنيا وقتي مادر نباشه، دنيا نميشه" ‌ @mahman11
💠حضور حضرت زهرا سلام الله علیها در عروسی شهید پور طلبه شهید مصطفی ردانی پور برای عروسی اش علاوه بر میهمانان ، یک کارت دعوت نیز برای حضرت زهرا سلام الله علیها می نویسد و به ضریح حضرت معصومه سلام الله علیها می اندازد ، شب حضرت زهرا سلام الله علیها را در خواب می بیند که به عروسی اش آمده ، شهید ردانی پور به ایشان می گوید: خانم ! قصد مزاحمت نداشتم ، فقط می خواستم احترام کنم. حضرت زهرا سلام الله علیها پاسخ می دهند: «اقا مصطفی ! ما اگر به مجالس شما نیائیم به کجا برویم؟❣️ @mahman11
عجیب با حضرت زهرا(س) 🌴به مناسبت شهادت 👈سید کاظم حسینی میگه من معاون بودم، اصلا بچه ها نمی تونستن سرشونو بلند کنن، یه دفه دیدم شهید برونسی بیسیم چی و پیک و همه رو ول کرد و رفت یه جاافتاد به سجده، رفتم دیدم آروم آروم داره گریه می کنه، میگه یا زهرا مدد، مادر جان مدد... 🌷بهش گفتم حالا وقت این حرفا نیس ، پاشو فرماندهی کن بچه های مردم دارن شهید میشن، میگفت شهید برونسی انگار مرده بود و اصلا" توجهی به این خمپاره ها و حرفهای من نداشت. گفت بعد از لحظاتی بلند شد و گفت: سید کاظم گفتم بله، گفت سیدکاظم اینجا که من ایستادم قدم کن، 25 قدم بشمار بچه های گردان رو ببر سمت چپ، بعد 40 قدم ببر جلو.🌴 گفتم بچه ها اصلا" نمیتونن سرشونو بلند کنن عراقی ها تیربارو گرفتن تو بچه ها. چی میگی؟ گفت خون همه بچه ها گردن من، من میگم همین. گفت وقتی این دستورو داد آتیش دشمنم خاموش شد، 25 قدم رفتم به چپ، 40 قدم رفتم جلو، بعد یه پیرمردی بود توی گردان ما خوب آرپیچی می زد، یه دفه شهید برونسی گفت فلانی آرپیچی بزن، گفت آقای برونسی من که تو این تاریکی چیزی نمی بینم گفت بگو یا زهرا و شلیک کن. می گفت : یا زهرا گفت و شلیک کرد و خورد به یه تانک و منفجر شد.🔥 🌴 تمام فضا اتیش گرفت و روشن شدفضا، گفت اون شب 80 تانک دشمن رو زدیم و بعد عقب نشینی کردیم. چند روز بعد که پیش روی شد و رفتیم شهدا رو بیاریم، رفتم اونجا که شهید برونسی به سجده افتاده بود و می گفت یا زهرا مدد، نگا کردم دیدم جلومون میدون مین هست.🌹 قدم شماری کردم 25 قدم به چپ دیدم معبریه که دشمن توش تردد می کرده 🌷 اگر من 30 قدم می رفتم اونورتر توی مین ها بودم 40 قدم رفتم جلو دیدم میدان مین دشمن تموم میشه رفتم دیدم اولین تانک دشمن رو که زدن فرمانده های دشمن با درجه های بالا افتادن بیرون و کشته شدن. 💐 شهدا رو که جمع کردیم برگشتیم تو سنگر نشستم، گفتم آقای برونسی من بچه ی فاطمه ام ، من سیدم، به جده ام قسم از پیشت تکون نمی خورم تا سِرّ اون شب رو بهم بگی، تو اون شب تو سجده افتادی فقط گفتی یا زهرا مدد، چی شد یه دفه بلند شدی گفتی 25 قدم به چپ؟ 40 قدم جلو، بعد به آرپیچی زن گفتی شلیک کن؟ شلیک کرد به یه تانک خورد که فرماندهان دشمن تو اون تانک بودن ؟ قصه چیه؟ 🌴گفت سید کاظم دست از سرم بردار گفتم نه تا این سِرّ رو نگی رهات نمیکنم، گفت میگم ولی قول بده تا زنده ام به کسی نگی گفتم باشه گفت تو سجده بودم همینطور که گفتم یا زهرا مدد، (توعالم مکاشفه) یه خانومی رو دیدم به من گفت چی شده؟ 🌴گفتم بی بی جان موندم؛ اینا زائرین کربلای حسین تو هستند، اینجا موندن چه کنم؟ گفت آقای برونسی جلوت میدون مینه، حرکت نکن، 25 قدم برو به سمت چپ، اونجا معبر دشمنه، از اونجا بچه ها رو 40 قدم ببر جلو میدون مین تموم میشه فرمانده های دشمن یه جا جمع شدن تو تانک جلسه دارن آرپیچی رو شلیک کن ان شاء ا... تانک منفجر میشه و شما ان شاء ا... پیروز میشی... 🌴 @mahman11
🌹هنوز هیچ مسئولی را ، مثل تو خاکی ندیده‌ام ... . @mahman11
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 🌹تصویری خاطره برانگیز از دوران دفاع مقدس و حال و هوای رزمندگان اسلام در جبهه های حق علیه باطل با نوحه ای شنیدنی از حماسه خوان جبهه ها 🎙هر رمز پیروزی بود با نام زهرا ، قربان زهرا رزمنده شو آماده در ایام زهرا ، قربان زهرا جان ها فدای نام نیک دل نشینش قربان گفتار حماسه آفرینش ختم رسل بوسیده دست نازنینش زیرا لسان حق  بود در کام زهرا نامی که هر رزمنده را ورد زبان است نیروی اطمینان قلب عاشقان است نور و صفای سنگر نام آوران است سرباز قرآن جرعه نوش جام زهرا در جبهه ها فریاد یا زهرا بلند است هر نیمه شب این نغمه ی شیوا بلند است یا فاطمه در سنگر و صحرا بلند است دل ها بسوزد آه شب هنگام زهرا اولاد زهرایند سربازان اسلام تا گاه پیروزی نمی گردند آرام از مادر والای خود بگرفته الهام در یاری قرآن شده هم گام زهرا آرند یاد از سینه ی مجروح مادر ریزند خون دیده بر دامان سنگر دست عزا کوبند این ایام بر سر شام و سحر گریند بر آلام زهرا در سوگ بانوی دو عالم سوگوارند این روزها از داغ مادر اشک بارند سوی حسین این جان نثاران ره سپارند یا هم نوا گردند با ایتام زهرا قربان زهرا... @mahman11
آقا جواد یه اخلاقی داشت که از روح بزرگش نشأت می گرفت. جاهایی که باهاش بودم گه گاه می دیدم کسی دست نیاز به سمتش دراز می کنه، دست خالی بر نمی گشت. یک بار در بازار کربلا غذا خوردیم که شخصی آمد و گفت: من گشنه هستم او همه ی آنچه برای خودمان سفارش داده بود بدون کاستی برایش سفارش داد. بهش گفتم: آخه تو از کجا میدونی یارو فیلم بازی نمی کنه؟ گفت: من به فیلمش کاری ندارم، مگه وقتی ما از خدا چیزی می خواهیم او نگاه می کنه که ما لیاقتش را داریم یا نه؟ خدا کریمه و به کرمش می بخشه نه لیاقت ما. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@mahman11
🕸🕷🦋🕸🕷🦋🕸🕷 کنارپسر بچه نشستم وگفتم:چی شده عزیزم؟چرا گریه میکنی؟اسمت چیه عزیزم؟؟ پسرک:ف ف فیصل هستم....خرگوشم رامیخوام,مادرم رامیخوام... بغلش کردم وگفتم:خوب گریه نکن الان باهم میگردیم وخرگوش ومادرت راباهم پیدا میکنیم. فیصل کوچک انگار که من معجزه گر قهاری هستم ,محکم گردنم راچسپید وگفت:باشه گریه نمیکنم حالا بریم پیداشون کنیم من:خوب حالا بگو خونه تان کدوم طرفه؟ فیصل:نمیدونم.... من:خوب بگو از کدوم طرف اومدی؟ فیصل قسمت بالای خیابان را نشان داد وما حرکت کردیم. هرکوچه ای که رد میشدیم ,میبردمش سرکوچه وخوب همه جا رانشانش میدادم ومیگفتم :هیچ کدام خونه شما نیست؟؟ وهمه اش جواب فیصل نه ...بود. کم کم سروکله ماشینها ومغازه دارها هم پیدا میشد ومن مجبور میشدم بااحتیاط بیشتری حرکت کنم,همینجور که میرفتم گردن فیصل روی شانه ام افتاد ,متوجه شدم بچه خواب افتاده. حیران وسرگردان ماندم که چه کنم که ناگهان یک تویوتای دوکابین که پشتش یک تیر بار بود جلوی من به شدددت ترمز کرد...فهمیدم ماشین مجاهدان داعشی هست. رنگ از رخم پرید ومحکم فیصل راچسپیدم.. که ناگهان راننده تویوتا... ادامه دارد.... @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁بســــــــــم الله الرحــمن الرحیـــــــم🍁
🌼سلام‌امام‌زمانم‌مولای‌من سیدی‌صاحب‌الزمان مےنویسم ز تو ڪہ دار و ندارم شده‌ای بی‌قرارٺ شدم و صبر و قرارم شده‌ای من ڪہ بی‌تاب توأم اۍ همہ تاب وتبم تو همہ دلخوشے لیل و نهارم شده‌ای @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹رفتی و دل رُبودی یک شهر مبتلا را تا کی کنیم بی تو ، صبری که نیست ما را ... @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹نقطه اشتراک سکولارهای مذهبی با سکولارهای ضد مذهب در این است که به هنگام مواقع مهم و حساس جامعه، با بی‌خیالی به گوشه‌ای می‌خزند... سلبریتی اهل ..... یا مداح اهل هیئت، فرقی با هم ندارند زمانی که به نفع دشمن حرف می‌زنند و موضع می‌گیرند. اینکه خودتان را پشت امام حسین علیه السلام قایم می‌کنید و در عمل با ایشان دشمنی می‌کنید، گناهی بس نابخشودنیست! مردم عمل باشد. از طلبه‌های جهادی یاد بگیرید. این‌ها سربازان حقیقی حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف هستند؛ نه شما.. @mahman11
🌹می‏بینمت، پلاک بر گردن و چفیه بر شانه، جاده‏های صلابت را پشت سر می‏گذاری و خاک را لبخند می‏کاری...🌹 @mahman11
🌹آنگاه‌ که در يَوْمَ‌ الْحَشْر ؛ مُنادی ندایِ أینَ الرَّجبیُّون سر می‌دهد...مجاهدان راه خدا لبیک گویانند ... مکان:خوزستان،جبهه دارخوین ۱۳۶۰ عکاس: مهدی جانی پور @mahman11
🌹آرزویم را شهادت می‌نویسم تا نکند یک وقت ؛ طعمِ شهد احلی من العسل را در عالم آرزوها نچشیده باشم ... @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 هرگز اجازه‌نده اسلحه‌ من بر زمین بیفتد همه‌ی آینده‌ی دنیا امروز به ما و آنچه كه می‌كنیم وابسته است.. @mahman11
🌹لحظه به اسارت در آمدن قهرمان ... 🍂، در ادامه عملیات چزابه شش شبانه روز در مقابل و پشت جبهه دشمن بدون وقفه برای نجات تیپ ۷۷خراسان از محاصره، با دشمنان جنگید و آنقدر از مهمات ذخیره و دپو شده دشمن استفاده کرد تا مهمات آن محدوده به پایان رسید، آنگاه با لب تشنه و بدن خسته و گرسنه، و چشم ترکش خورده ای که ۶ شبانه روز نخوابیده بود، در محاصره دشمن قرار گرفت و تنهایی به اسارت دشمن در آمد . اين قهرمان ناشناخته و گمنام به تنهایی دو شبانه روز گردان‌های زرهی و پیاده دشمن را زمین گیر کرد تا تیپ مشهد از محاصره، رهایی یابد. دشمنان شکست خورده، خشم خود را، با شکنجه‌های متعدد، از جمله بریدن دو دست توانمندش از بازو و بیرون آوردن دو چشم او، و شکستن دندان هایش و کندن پوست سر و جمجمه اش و همچنین محاسن شریفش با پوست و گوشت صورتش و با نشاندن صد‌ها گلوله در پیکر پاکش، اینگونه از او انتقام گرفتند  و چه عاشقانه به ديدار حق شتافت🌹  اللٰهُمَ‌عَجِّلْ‌لِوَلیِکَ‌الفَرَجْ‌ @mahman11
🌹 «آواکس دشت‌عباس» لقب چه کسی بود؟ 🔹 شهید حسن باقری، را همه خوب می شناسند. چون به کرار تلویزیون از او عکس، فیلم، مصاحبه پخش کرده است. اما آیا تا به حال از نامی شنیده اید؟ ◇ آری... اندک افرادی هستند که این شهید عزیز را بشناسند. ◇ گناه توکل چیست که در تهران کسی را نداشت برای او پرچمداری کند؟ ◇ گناه توکل چیست که این گونه در پس پرده های ایهام و ابهام بعد از سی و اندی سال مانده است؟ ◇ گناه او چه بود که در سریال آخرین زمستان حتی اشاره ای هم به او نشد و یک مرد هم اعتراضی نکرد. 🔹 «سردار شهید توکل قلاوند»  جانشین اطلاعات و عملیات قرارگاه نجف اشرف معروف به آواکس دشت عباس، روستا زاده ای مخلص و جسور و باهوش بود. با جنگ‌های چریکی دشمن را در دشت عباس به وحشت انداخته بود. ◇ ایشان به دلیل این که بچه کوهستان بود و به راحتی می توانست در مناطق کوهستانی حرکت کند، کار شناسایی و عملیات را بهتر از هر کس دیگر انجام می‌داد. ◇ کار او اغلب شبانه بود و تا عمق نیروهای دشمن نفوذ می کرد و اطلاعات لازم را از دشمن و تعداد ادوات و محل استقرار آنها به دست می آورد. ◇ همین امر باعث شد که بین بچه ها به «آواکس دشت عباس» مشهور شود. ◇ شهید توکل قلاوند در سال ۱۳۴۰ در منطقه مهرزیل از توابع بخش الوار گرمسیری شهرستان اندیمشک متولد شد. ◇ و در تاریخ ۶۱/۱۱/۹ به همراه سرداران شهید باقری، بقایی، رضوانی و مومنیان به آسمان سبز عشق نقب نور می زند و به شهادت، این آرزوی دیرین خویش دست می یابد. 🌷 @mahman11