eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
9.5هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
7.1هزار ویدیو
235 فایل
http://eitaa.com/joinchat/235732993Ccf74aef49e گروه مرتبط با کانال http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 بالاتر از نگاه منے آه "ماه مـــن " دستم نمےرسد بہ بلنداے چیدنتـــ اے شہید ... ڪاش باتو همراه شوم دمے ...لحظہ اے «کپی با صلوات آزاد»
مشاهده در ایتا
دانلود
فعالیت‌های محمد حسین فهمیده❣ پخش اعلامیه‌های امام خمینی (ره) در سال‌های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ در سن حدود ده تا یازده سالگی دیدار با امام خمینی در بازگشت به ایران شرکت در تظاهرات انقلاب اسلامی در زمستان ۱۳۵۷ شرکت در درگیری‌های خوزستان شرکت در جنگ ایران و عراق @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
140 🔰 : گفتم که ، واقعا نمیشه تطبیق صد در صدی داد ، امشب شب قدر هست ، بریم مسجد ، ان شالله حاج اقا صحبت هایی در این باره بکنه. ایکاش... ❇️ زینب خانم : ایکاش چی ؟ 🔰 محمد مهدی : هیچی ، ولش کن ، بعدا بهت میگم. 🌀نگاهش رفت به سمت اخبار و خبری که داشت پخش می شد 🌀 مجری اخبار داشت خبرهای جدیدی از درگیری های امروز می گفت ، نیروهای دشمن در کوفه کشتار زیادی راه انداختن و هم زمان نیروهای اسلام هم با اونها درگیر شدند ، حرم حضرت علی (ع) و حرمین شریف کربلا شدیدا تحت محافظت شیعیان یمن و حزب الله لبنان و نیروهای ایرانی است . رهبر ایران فرمان جهاد داده است ( به دلیل عدم تطبیق علامات ظهور و تعیین وقت ، از مشخص کردن رهبر با اسم خاص اجتناب می کنیم) و گروههای زیادی با عنوان مدافعین حرم وارد عراق شده اند و درگیر جنگ با نیروهای دشمن هستند. 👈 این گروه ها ما را به یاد مدافعین حرم با فرماندهی سردار دلها ، شهید سلیمانی عزیز می اندازد که زمانی برای مقابله با داعشی های وحشی ، وارد سوریه شدند تا از حرم حضرت زینب (س) دفاع کنند ، اما این بار آنها وارد حرم عراق شده اند تا از حرم پدر و برادر حضرت زینب (س) دفاع کنند. 👈 فرمانده دشمن که در شامات و محل خلافتش مانده است و این نیروهایش هستند که در عراق مشغول جنگ و کشتار هستند ، به مردم سوریه و لبنان و فلسطین هم سخت گیری می کند و آنها را آماده اطاعت پذیری و قبول خلافت خود می کند. باید فکری به حال شامات هم کرد دشمن آنجا را تصرف کرده و مردم را تحت فشار قرار داده ، آمریکا و رژیم منحوس صهیونیستی هم به کمک دشمن آمده اند و هم در اشغال شامات به او کمک می کنند و هم برای جنگ های عراف به او کمک مالی و تسلیحاتی می کنند. 🔰 دل تو دل محمد مهدی نبود، میخواست چیزی به خانمش بگه اما نمی تونست، دوست داشت دِین خودش رو به اسلام و امام زمان (عج) ادا کنه ، محمد مهدی تقریبا می دونست که این جنگ ها همون جنگ های موعود هست ، آرزویی که از بچگی داشت که زمینه ساز ظهور باشه ، الان بهترین فرصت برای ادای اون بود اما کارش چی؟ ادامه تحصیلش در مقطع دکتری چی؟ زندگی و بچه خردسالش چی؟ چطور میخواست به خانمش بگه که دوست داره بره عراق و در کنار رزمندگان بجنگه ؟ با خودش گفت حتما امشب بعد نماز با حاج اقا عسکری مشورت می کنم ، ایشون قطعا میتونه راه درستی پیش پای من بگذاره... ادامه دارد... ✍️ احسان عبادی ادامه دارد... @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊 اومدم بگم: نیستیدکه‌ببینیدقایق‌نفس‌ما چطوربه‌گل‌نشسته امایادم‌اومد هستیدومی‌بینید این‌درگل‌ماندن‌را. پس‌به‌رسم‌خلوص‌و‌مردانگی‌تان نجاتمان‌دهیدازدنیازدگی😔 @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶️ ماجرای دستور حضرت زهرا (سلام الله علیها) به در میدان جنگ 🎙حجت الاسلام عالی @mahman11
🌱 ‍ عادت داشتم سرهنگ صداش کنم، یه باربهم گفت اتیکتمو بخون.. چی نوشته؟ گفتم:سیدجلال گفت ازاین به بعدسیدصداکن منو تایادم بیفته پسر حضرت زهرا(س)هستم. 🌷شهید سید‌جلال‌ حبیب‌الله‌پور🌷 @mahman11
📸 شهید جهاد مغنیه در کنار پدرش، شهید عماد مغنیه(حاج رضوان) @mahman11
🔸پادگانی را نماز خوان کرد زماني که به 05 کرمان اعزام شديم هيچ کدام از سر بازان نماز نمي خواندند .روز اول که آقاي رودباري سجاده اش را باز کرد و نماز خواند ،همه با تعجب نگاهش مي کردند ،انگار براي اولين بار بود که کسي را در حال نماز مي ديدند . وقتي بعد از نماز ،قرآن کوچکش را باز کرد و با صداي بلند قرآن تلاوت کرد ،همه کارهايشان را کنار گذاشتند و در سکوت ،سر گرم نگاه به او شدند .آنها کم کم به نماز خواندنش عادت کردند .بعد که رفتار مهربان و مودبانه او را ديدند ،دوستي اش را پذيرفتند و جرات کردند که درباره نماز خواندنش از او سوال کنند. افراد گروهان ما به شدت تحت تاثير صحبتها و رفتار هاي آقاي رودباري قرار گرفته بودند و او هم از اين که بنشيند و ساعتها با آنها بحث کند خسته نمي شد. اين تاثير به قدري شديد بود که پس از مدتي،همه بچه هاي گردان به نماز خواندن روي آوردند .طوري شده بود که گروهان هاي ديگر هم پيش ما مي آمدند تا نماز جماعت بخوانند .گاهي هم از او مي خواستند برايشان قرآن بخواند . @mahman11
🌹 گرمای امروز خانه های ما مرهون مجاهدت‌های آنهاست... و را نکنیم با همه ها از سوی داخل و . @mahman11
وعده دیدار سیدالشهدا علیه السلام به محمدباقر قبل اذان صبح با حالت عجیبی از خواب پرید؛ گفت: خواب دیدم! قاصد امام حسین ع بود. به من گفت: آقا سلام رساندند و فرمودند: بزودی به دیدارت خواهم آمد یه نامه هم از طرف آقا داد که نوشته بود: چرا این روزها کمتر زیارت عاشورا می خوانی؟ همینطور کـه داشت حرف می زد گریه میکرد؛ دیگه تو حال خودش نبود. چند شب بعد هم شهید شد آقـا بـه عهدش وفـا کرد .. شهید 🕊🌹 📙کتاب خط عاشقی @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 جعبه‌ی شیرینی را جلویش گرفتم، یکی برداشت و گفت: می‌تونم یکی دیگه بردارم؟ گفتم: البته سید جون، این چه حرفیه؟ برداشت ولی هیچ کدام را نخورد. کار همیشگی‌اش بود، هر جا که غذای خوشمزه یا شیرینی یا شکلات تعارفش می‌کردند، برمی‌داشت اما نمی‌خورد. می‌گفت: می‌برم با خانم و بچه‌هام می‌خورم. می‌گفت: شما هم این کار رو انجام بدید. اینکه آدم شیرینی‌های زندگیشو با زن و بچه‌ش تقسیم کنه خیلی توی زندگی خانوادگی تاثیر می‌ذاره. به نقل از کتاب ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@mahman11
🌹شهید مهدی زین الدین: هرکس درشب جمعه شهدا را یاد کند، شهدا هم او را نزد اباعبدالله یاد می کنند. 💠شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ. وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️گࢪ دࢪد دل از غم حبیب است مࢪا غم نیست که هم غمش طبیب است مࢪا ساعت ۱:۲۰ به وقت حاج قاسم ❤️ @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"رمان 💞 باقی صفحات خالی بود. زینب سادات می دانست قصه گوی کودکی هایش، خیلی زود از دنیا رفته است اما نمی دانست این قدر تلخ رفته است. نمیدانست، تنهایی عمو یوسفش از هجر محبوب است... چادرش را سر کرد و به طبقه پایین رفت. در زد. محسن در را باز کرد: تو باز اومدی؟ زینب سادات در را به عقب هل داد: نیومدم دنبال ایلیا! برو دنبال کارت. بعد بلند رها را صدا زد: خاله! خاله جونم! خاله رها! رها از اتاق بیرون آمد: باز تو صداتو انداختی پس سرت و داری داد و فریاد میکنی؟ زینب سادات لبخند بزرگی زد و گفت: یک سوال! عمو یوسف بخاطر خاله آمین ازدواج نکرد؟ رها لبخندش رنگ درد گرفت: خاطرات آمین رو خوندی؟ زینب سادات سری به تایید تکان داد: خیلی عاشق حاج یونس بود! مثل مامان من که عاشق بابام بود! رها دست زینب را گرفت و کنار خودنشاند: فقط مادرت بعد از پدرت فرصت زندگی داشت و ارمیا بهترین انتخابش بود اما آمین فرصت زندگی هم نداشت! یوسف خیلی عاشقش بود. بعد آمین، دل به کسی نبست! البته، خیلی هم عمر نکرد! خدا لعنت کنه باعث و بانی خون های به ناحق ریخته رو! زینب سادات پرسید: اون بیماری که خاله آمین رو کشت، خیلی بیماری بدی بود؟ رها آه کشید: دوران بدی بود. هیچ کس نمیدونست چکار کنه! مردم ترسیده بودن. دنیا آشفته شده بود! هیچ امنیتی تو دنیا نبود. باز وضع ما ایرانیها بهتر بود! ما ایمان به خدا داشتیم، ما سختی کشیده بودیم! بلد بودیم به همدیگه کمک کنیم! اما کشورهای مادی گرا، اونهایی که ایمانی به خدا نداشتن و فقط خودشون رو میدیدن و این دنیا رو، روزگار رو به خودشون و هموطن هاشون سخت کرده بودن! کاش هیچ وقت اون دوران برنگرده! زینب سادات گفت: شما ها هم رفتید کمک؟ رها لبخند زد و آن روزها مقابل چشمانش نشست: اون روزها ایلیا و محسن خیلی کوچیک بودن. من و مادرت خونه نشین بودیم بخاطرشون اما عموت و سایه رو چند ماه ندیدیم. همش بیمارستان بودن! بابات هم خیلی کم میومد خونه و همش درگیر بود. کارهاشون چند برابر شده بود. آقا یوسف خدا بیامرز هم که خودش رو وقف کار و خدمت به مردم کرده بود. کار ما هم خیلی زیاد شده بود بخاطر اوضاع مطب ها تعطیل شده بود و فشار روانی این بیماری، اوضاع مراجعینمون رو بدتر کرده بود! روزای سختی از سر گذروندیم! احسان ظرف خرما را در بهشت معصومیه گرداند. گریه های بی صدای زینب سادات، بی قرارش کرده بود. همه سیاه پوش بودند. یک سال از سفر آیه و ارمیا گذشته بود. زینب سادات را بی حال و توان از سر خاک بلند کردند. سیدمحمد و صدرا محکم از دو سمت، دستانش را گرفته بودند تا روی پا شود. مراسم تمام شده بود و دخترک یتیم آیه پر درد تر از لحظه ای که آمده بود، میرفت. ایلیا را مهدی و محسن با خود برده بودند و احسان آخرین ظرف خرما را هم خیرات کرده بود. همه رفتند و احسان کنار قبر نشست و فاتحه ای خواند. بعد رو به ارمیا کرد: سلام حاجی! خوش میگذره اونجا؟ رفتی و نگفتی من بدون تو و راه نمایی هات دوباره گم میشم؟ حاجی راه رو نشونم ندادی و رفتی ها! _انگار براشون رسم شده که یکی رو تشنه کنن و بذارن برن، اما نترس! تنهات نمیذارم! رسم سیدمهدی ودوستاش تک خوری نیست. سیدمحمد بود که کنار احسان نشست: سیدمهدی که رفت، ارمیا عوض شد! دوستی عجیبی داشتن! ازشون بخواه! تنهات نمیذارن! فاتحه ای خواند و سنگ قبر را بوسید: دلم برات تنگ شده داداش بی معرفت دوباره سنگ قبر را بوسید و گفت: من برم که حال زینبت خوب نیست! حال ایلیات خوب نیست! حال هیچ کس خوب نیست ارمیا! به آیه بگو هوای دخترش رو داشته باشه! بلند شد و رفت و احسان اشک چشمانش را خوب دید. بغض کرد: حاجی! دلم برای دخترت رفته! کمک کن به من! دخترت سر سخته و من هنوز اول جاده خدا هستم 🌷نویسنده:سنیه_منصوری ادامه‌ دارد ... ‎‎‌‌‎‎@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹شهید حاج قاسم سلیمانی: 🔰امروز پیچیده‌ترین و حساس‌ترین دوره فلسطین است. فلسطین خط مقدم ما و همه جهان اسلام است. از خداوند سبحان برای مجاهدین صحنه فلسطین موفقیت و پیروزی و اجر الهی را خواستارم @mahman11