#خاطرات_شهید
●روز آخر به من گفت :«زيباترين كاري كه در شهادت من مي تواني بكني، اين است كه مثل حضرت زينب (س) صبور باشي تا من از شهادتم نهايت لذت را ببرم.»
○پسرم اباالفضل كه دو ساله بود بعد از شهادت پدرش مرتب مريض مي شد و دائماً سراغ بابا را از من مي گرفت. هر روز غروب موقع اذان كه مي شد، مي گفت: «عكس بابامو بدين.»
●عكس را بغل مي كرد و مي بوسيد و روي پاهايش مي گذاشت و به خيال خودش لالا،لالا مي گفت تا بابا بخوابد. گاهي هم دستهاي كوچكش را رو به آسمان بلند مي كرد و مي گفت: «خدا ! مگه تو بابا نداري؟ چرا باباي منو گرفتي؟» بي قراري هاي اين بچه همه را منقلب كرده بود.....
✍به روایت همسربزرگوارشهید
📎جانشین گردان یارسول لشگر ۲۵ کربلا
#سردارشهید_محمدحسین_باقرزاده🌷
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
●خود را سیراب کنید از معرفت به آنچه که گذشته است در تاریخ انقلاب و دفاع مقدس. (امام خامنه ای ۱۳۸۷/۰۲/۱۴)
●فرمانده دلاور گردان عمار لشکر ۲۷ حضرت محمد رسول الله(ص)، بهمن ۱۳۶۲، بهمنشیر، روستای ابوشانک
📎پ ن : سخنرانی قبل ازآغاز عملیات تاریخی والفجر۸
#سردار_شهید_ابراهیم_اصفهانی🌷
@mahman11
💢 #شهادت_دو_برادر_بفاصله_هفده_روز
.
سید ابراهیم جعفرنژاد هم رزم شهید:
🌅 محمدجواد و مهدی برادر بودند اهل بهشهر و بعنوان بسیجی از لشکر ویژه ۲۵ کربلا عازم جبهه ها شدند.مهدی هفده ساله بود و محمد جواد پانزده ساله ....
غروب پنجم بهمن ۱۳۶۴ ؛ محمدمهدی یک بیست لیتری گرفت تا آب بیاورد من هم از پشت سرش رفتیم. آمبولانسی که شهیدمحمدجواد (برادر محمدمهدی) را آورده بود به گردان برای لو نرفتن عملیات روی تابوت نوشته شده بود منطقه شهادت چنگله! محمدمهدی که برای آب آوردن می رفت نمی دانست برادرش در آمبولانس است یکی از آمبولانس بیرون آمد و گفت: آقا مهدی! می دانی برادرت شهید شد؟ گفت: نه! گفت: الان در آمبولانس است. من به او گفتم: «آقا مهدی! محمدجواد شهید شد.» گفت: «کی؟» بعد گفت: اِنالله و انا الیه راجعون! گفتم باید به تشییع جنازه بروی گفت: نه! من باید باشم و راهش را ادامه دهم.موند و هفده روز بعد در تاریخ ۲۲ بهمن ۱۳۶۴ تو فاو بشهادت رسید.
.
🌷شادی روح شهیدان #نسیمی صلوات...
@mahman11
📌 ماجرای جالب شناسایی تک دشمن توسط حاج قاسم
🔷️ تصویر مربوط به فروردین ۹۶ و بازدید حاج قاسم از خطوط عملیاتی حماه است. ابوباقر در خاطرهای آن روزها را چنین تعریف میکند:
◇ روز دوم عید و حاج قاسم در قنات ملک به دیدن پدر خود رفته بود. حاج قاسم با فرماندهان میدانی در سوریه تماس گرفت، گفتند، اوضاع جبهه خوب نیست و «احتمال فروپاشی در بخش عمدهای از سوریه وجود دارد».
◇ حاج قاسم گفت: «بیایم؟»
◇ گفتیم «نه با توکل بر خدا خودمان جمع میکنیم»، اما حاجی دلش طاقت نیاورد، همان روز بلند شد آمد سوریه!به حماه آمد و به بلندای جبل زین العابدین، دوربین را دست گرفت. گفت «تک اصلی کجاست؟»
◇ جواب داده شد: از دو طرف جدی میآیند،
◇ حاجی گفت: «یک طرف تک اصلی است»، دقت کرد و گفت: «تک اصلی غرب رودخانه عاصی است»
◇ گفتیم: به چه دلیل میگویید؟
◇ گفت: «دشمن از آنجا با چشم غیر مسلح حماه را می بیند، تیر تیربارش از آن نقطه به اینجا میرسد، لذا اشتیاق دارد حماه را بگیرد، مثل زمانی که ما دیوارها و نخلستانهای خرمشهر را میدیدیم و برای رسیدن به آن اشتیاق داشتیم! این را چطور تشخیص نمیدهید؟»
◇ به شوخی گفتیم: این طوری اگر ما هم تشخیص میدادیم که میشدیم «حاج قاسم»!
@mahman11
مبتکر و معلم اخلاق شهید ماشاءالله شیرعلی سام🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
تاریخ ولادت: ۱۳۳۹
محل ولادت: دزفول
تاریخ شهادت ۱۳۶۴/۱۱/۲۴
مزار: شهید آباد دزفول
@mahman11
🔰 شهید ماشاءالله شیرعلی سام؛
1)متولد 1339 شهرستان دزفول
2)دیپلم برق
3)آغاز سربازی اوایل 1359
4)مجروح شدن در مهر 1359 در بمباران هوایی
5) اتمام دوره سربازی در اواخر 1360
6) شرکت در عملیات فتح المبین در فروردین 1361 به عنوان نیروی بسیجی
7) شرکت در عملیات رمضان در تیر ماه 1361 بعنوان نیروی جهادگر
8)قبولی در امتحانات تربیت معلم در سال تحصیلی62-1361 و حضور در مرکز تربیت معلم شهید مفتح در شهرری
9) شرکت در عملیات خیبر در اسفند 1362 به همراه دوستان دانشجو
🔹توانایی ها:🔹
*الف* ساخت یک عدد سوله وتحویل به لشکر 7 حضرت ولی عصر(عج)
*ب*- تسلط به دو زبان عربی و انگلیسی
*ج*- ساخت مین یاب الکترونیکی
*د*- ساخت یک فرستنده رادیویی با موج MW و برد 5 کیلومتر در سال 57 برای پخش سخنرانی و سرودهای انقلابی
*ه*- ساخت بی سیم دستی از نوع فرستنده – گیرنده
*ر*- ساخت دستگاه مرکز تلفن 40 شماره ای
*ز*- ساخت دستگاه کنورتور برق مستقیم برای بی سیم ها
*د*- برگزاری اردوهای علمی، تربیتی-نظامی برای دانش آموزان در سال 64-1363
🥀حضور در عملیات والفجر 8 و شهادت در تاریخ 1364/11/24 حوالی ظهر
@mahman11
🔷خاطره از یکی از همرزمان🔷
🌹شهید شیرعلی سام در تیپ ۷ دزفول مسئول گروهان بودند. ولی در هنگام شهادت معاون تیپ عاشورا بودند.من دوتا آدم شجاع به ذات دیدم یکی شهید ابوالفضل نمکی که تیپ ۳۱۳ جزء نیروهایی بود که خودمان آموزش دادیم و آنجا شهید شد. و یکی شهید ماشاءالله شیرعلی سام بود.
🍃من با ایشان در منطقه آشنا شدم وقتی رسیدیم به منطقه شلمچه و خط را تحویل گرفتیم ایشان به ما پیوست همان لحظه اول که آمد شزوع کرد به آموزش دادن آرپیجی به من.منم بچه تهرونی بودم و گفتم بلدم. گفت بگو ببینم سرعت تانک را چطور میفهمی که چقدر جلوتر بگیری؟
چون وقتی هدف متحرک داری باید جلوتر بزنی. باصبر و حوصله تک به تک به من آموزش داد و همان شب من را به جلو برد تا باهم کمین بزنیم و اولین کاری که کرد جان پناه مطمئن تر را برای من انتخاب کرد و درهمان موقعیت شروع کرد به آموزش دادن، ایشان تمام کارهای من را انجام داد و بعد به خودش رسید هرلحظه ممکن بود که او را ببیند و بزنند.
🌱دومین کاری که شهید شیرعلی سام داشت دائم الذکر بودن بود. لحظه هایی که صحبت نمی کرد درحال ذکرکردن بود تا لحظه ای که می خوابید ذکر می گفت. دائم الوضو بود. خیلی برایش مهم بود.
هیکل چهارشانه و قوی و ورزیده داشت. رفتارش مانند شهید ابراهیم هادی بود لباس های گشاد وشلوار کردی.ما از ایشان ادعا نمی دیدیم. نیروهای ما لر بودند و لرها هم یکی از خصوصیات بارزشان کشتی های محلی خودشان بود و شهید شیرعلی سام هم یک رگش به لرها میخورد. یک نفر نبود که بتواند شیرعلی سام را تکان بدهدو همه را می زد. شجاعتش ذاتی بود.
#شهید_ماشاءالله_شیرعلیسام🕊
@mahman11
🔸فرازی از وصیت نامه ی شهید شیرعلی سام؛
🌷فرصت کافی برای نوشتن وصیتنامه ندارم، چون تا یکی دو ساعت دیگر عازم محور می شویم.
برادران، برای انجام امر خدا همیشه آماده باشید. در زندگی سعی کنید خدا پسندانه کار کنید. دنبال علم بروید که اسلام دین علم و آگاهی است. در کسب مطالب عملی قناعت نکنید وخود را مقید به حد و مرز مشخص ننمایید.
🌷از خداوند بخواهید که پرده های وهم و جهل و نادانی را از جلوی دیدگانتان بردارد و درهای رحمتش را بر شما باز کند و گنجینه های دانشش را بر شما عرضه دارد. برادرانی که بطریقی با تخصص، ابتکار و اختراع سرکار دارید همیشه این باور را داشته باشید که ما می توانیم از نظر علم و تخصص و تکنیک حتی از غربی ها هم بالاتر باشیم.
🌷مطالب علمی در رشته های مختلف پیچیده هستند، اما یادگیری آنها برای یک مغز پاک، متقی و مومن خیلی آسان تر است از یک غربی لاابال بدون عقیده.
برادران در زندگی به این مطلب برسید که هیچگاه از قیامت غافل نباشید، چون چنانچه مسئله معاد برای یک فرد کاملا و بخوبی روشن شود و درک گردد، زندگی درنظر او مفهوم و معنی دیگری پیدا می کند.
🌷به سوره شریفه الرحمن و والفجر خیلی علاقه مند بودم، از برادران می خواهم که این دو سوره را برایم بخوانند
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فیلم پخش شده از تلویزون عراق در زمان جنگ از عملیات کربلای چهار
🖇لحظه لحظه فیلم را باید دید
اینها جوانان این مملکت هستند
غریبه نیستند
نه برای هوس و نه برای دل رفتند
📌ای مدعیان:
اینها فقط بفرمان امام خویش رفتند و اینجور پرپر شدند
آیا ما امروز بفرمان هستیم؟؟
امروز مامدیون خون تک تک این شهیدانیم
ما وارث این خونهای ریخته شده هستیم
چه کردهایم
و چه میخواهیم بکنیم
نکند شرمنده شهدا شویم
در روزی که باید پاسخگو باشیم
شهدا خودتان کمک کنید
بدجوری در این چهار روز دنیا گیر کردهایم
الهی الحقنا بالشهدا والصالحین
التماس دعا 🌹
@mahman11
🔰 #رمان_محمد_مهدی 172
❇️ اما واقعا نیروی کمکی نیاز بود
هم سلاح و مهمات
هم تجهیزات برای زندگی موقت مردم
لشکر سفیانی ، یاد داعش رو برای مردم عراق زنده کرده بود اما این لشکر ، شدیدا وحشی تر بود از لشکر داعش
خیلی وحشی تر
⬅️ آمریکا و سران جنایتکار غرب ، از قضیه داعش درس گرفته بودن
نقاط ضعفی که در ایجاد داعش داشتند رو بررسی کرده بودند
و حالا اون ایرادات رو برطرف کرده بودند و با قوای کاملا بیشتر و طرح ها و برنامه های پشت پرده خطرناک تر وارد میدان و دفاع از #سفیانی شده بودند
👈 مردم بی پناه شدیدا به غذا و سرپناه موقت نیاز داشتند
مشکل اینجا بود که برخی افراد خود فروخته در لباس شیعه و سنی ، برای ایجاد تفرقه هر چه بیشتر ، برخی افراد رو لو می دادند و امنیت اونها و خانواده هاشون رو به خطر می انداختند
👌 مثلا سعی می کردند افرادی که درگیر جنگ با سفیانی هستند یا جزء فرماندهان رده بالا هستند رو لو بدن تا لشکر سفیانی با تخریب خانه های اونها یا گروگان گرفتن خانواده هاشون ، اون فرمانده ها رو تحت فشار بگذارن
👈👈 هواپیمای نظامی ای که #محمد_مهدی و ساسان و چند نیروی دیگه به همراه مهمات و آذوقه غذایی داخلش بودند آرام آرام به نجف نزدیک میشد و به همین خاطر ارتفاع خودش رو کم کرد تا از دید رادارها پنهان بمونه
✅ #محمد_مهدی از پنجره نگاهی به بیرون کرد...
از بالا اوضاع واقعا آشفته بود
دود های سیاه و غلیظ نشان از جنگ های سخت داشت
جنازه هایی که افتاده بودند...
زن ها و بچه هایی که در حال فرار بودند
👈واقعا دیدن این منظره ها دل هر انسان آزاده ای رو به درد می آورد
هواپیما نشست
ادامه دارد...
✍️ احسان عبادی
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فیلم پخش شده از تلویزون عراق در زمان جنگ از عملیات کربلای چهار
🖇لحظه لحظه فیلم را باید دید
اینها جوانان این مملکت هستند
غریبه نیستند
نه برای هوس و نه برای دل رفتند
📌ای مدعیان:
اینها فقط بفرمان امام خویش رفتند و اینجور پرپر شدند
آیا ما امروز بفرمان هستیم؟؟
امروز مامدیون خون تک تک این شهیدانیم
ما وارث این خونهای ریخته شده هستیم
چه کردهایم
و چه میخواهیم بکنیم
نکند شرمنده شهدا شویم
در روزی که باید پاسخگو باشیم
شهدا خودتان کمک کنید
بدجوری در این چهار روز دنیا گیر کردهایم
الهی الحقنا بالشهدا والصالحین
التماس دعا 🌹
@mahman11
💢 #گمنام_واحد_اطلاعات_و_عملیات_لشکر_ویژه_۲۵_کربلا (( #شهید احمد محمدزاده _#شهادت : ۲۲ #بهمن ۱۳۶۴_#فاو))
.
▪️مداح مسجد صاحب الزمان بابل بود.جاذبه ی فوق العاده ای داشت ، طوری که حتی مخالفان نظام هم دوستش داشتند ...به او انتقاد می کردند که چرا با بچه های محل که وابستگی گروهی دارند، ارتباط برقرار می کند. اما او هدفی خوب داشت و آن هم هدایت و راهنمایی آن ها به سمت خدا و مسجد بود.
.
▪️سال ۱۳۶۱ عازم جبهه شد.مرخصی نمی آمد و اکثرا ماه رمضان برای مرخصی می آمد تا روزه هایش را کامل بگیرد.عضو اصلي گروه شناسايي و اطلاعات عمليات سپاه و پاسداران اهواز بوده و همراه با 17 نفر از برادران ديگر عضو همين دسته فعاليت داشتند به گفته بچههاي اطلاعات عمليات شهيد در 8 عمليات شركت كرده بود.۲۹ دی ۱۳۶۴ سردار شهید مهدی نصیرایی اومد دنبالش و باهم به جبهه برگشتند.یه قرآن داشت رو جلدش نوشت :
خدايا بپذير از من آرزوي دلم را دعوت حق را لبيك گفتند و به شهادت رسيدند.و چند روز بعد به آرزویش رسید و آسمانی شد...🌷
@mahman11
💢 #رزمنده_شجاع_واحد_تخریب_لشکر_ویژه_۲۵_کربلا (( #شهید یداله گوران اوریمی_#شهادت ۲۴ بهمن ۱۳۶۴ #فاو))
.
▪️دوست شهید- تقی گوران : من با برادر شهید در روستای نبی آباد سکونت داشتیم. تعدادی نهال نارنگی، لیمو و پرتقال آوردم که در باغ بکارم چون دست تنها بودم با موتور از روستای نبی آباد به منزل پدرم آمدم تا کسی را برای کمک ببرم این نهال ها را بکاریم .دیدم یدالله خونه ست.اصرار کرد من به شما کمک می کنم من و او با هم با موتور رفتیم. در مسیر راه می گفت: این روستا ما هیچ وقت آباد نمی شود مگر این که شهیدی از محل برخیزد. یادت باشه من اولین شهید این محل هستم طی این حرف ها به منزل رسیدیم و شروع به کاشتن درخت کردیم.
.
یکی مانده بود درخت ها تمام شود گفت: این درخت را من خودم خاکش را می ریزم با دست خودم می کارم از من به عنوان یادگاری نگه داشته باش همین هم شد آن درخت برکتی است برای ما و یادگار روزی که آن عزیز این را کاشت.
@mahman11
چه تصویر زیبایی
از تو در ذهنها شکل میگیرد
فرمانده لشکر حسین (ع) باشی
آن هم بدون دست...
#علمدار_لشکر_امامحسین
#شهید_حاج_حسین_خرازی
@mahman11