eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
10.1هزار دنبال‌کننده
19.5هزار عکس
7.2هزار ویدیو
235 فایل
http://eitaa.com/joinchat/235732993Ccf74aef49e گروه مرتبط با کانال http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 بالاتر از نگاه منے آه "ماه مـــن " دستم نمےرسد بہ بلنداے چیدنتـــ اے شہید ... ڪاش باتو همراه شوم دمے ...لحظہ اے «کپی آزاد» @mobham_027
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹بســــــــــم الله الرحــمن الرحیـــــــم🌹
💜مهدی جان رمضان بی تو سپر شد آقا...... عمر ما بود..... که دور از تو هدر شد آقا...... چه شود این رمضان💜 وصل شما پا بدهد؟🤲 بیست و هشت روز ...... که در هجر تو سرشد آقا😭 السلام‌علیک‌یا‌ابا‌صالح‌المهدی ≽ 💜السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، 💜اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ، ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ........ 💜اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💜 "بحق الحجة " @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چہ ڪرده ای تو با دلم ڪہ من صدای توست.. چہ ڪرده ای تو با سرم ڪہ فڪر من هوای توست... 🌷 @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹بیست و یکم فروردین ماه،سالروز شهادت صیاد دلها امیر سپهبد علی صیاد شیرازی، جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح،گرامی باد. 🕊شادی روح بلندش صلوات @mahman11
. ▪️یک روز در یکی از قرارگاه‌ها ، شهید صیاد شیرازی از بهادری پرسید که فلانی میزان شرکت رزمنده‌ها در نماز جماعت به چه صورت است؟ بهادری گفت اکثر رزمنده‌ها در نماز جماعت ظهر و عصر و مغرب و عشاء شرکت می‌کنند ولی تعداد شرکت کنندگان در نماز جماعت صبح کم است. . ▪️در این زمان شهید صیاد به من گفت به همه اعلام کن که فردا قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر باشند و من این کار را کردم. صبح همه در حسینیه حاضر شدند و شهید صیاد بلند شد و گفت: برادران، شما به دستور من که یک سرباز کوچک جبهه اسلام هستم قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر شدید ولی به امر خدا که هر روز صبح با صدای اذان شما را به نماز جماعت می‌خواند، توجه نمی‌کنید! @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 گوینده مرحوم افشار بود. خبر کوتاه بود دردناک ... دل به درد می آورد فراق صیاد، برای آنها که عاشق این نظام و انقلاب بودند... . 📆 شنبه_ ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ @mahman11
شهادت پایان نیست، آغاز است؛ تولدی دیگر است در جهانی فراتر از آن‌که عقلِ زمینی به ساحت قدس آن راه یابد. ⏺تولدِ ستاره‌ای است که پرتو نورش عرصه زمان را در می‌نوردد و زمین را به نور ربّ‌الارباب اشراق می‌بخشد. 🌷سید شهیدان اهل قلم، شهید مرتضی آوینی @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 قرائت دعای فرج توسط سپهبد شهید علی صیاد شیرازی به مناسبت سالروز شهادتش آماده شده و قابل مشاهده است. @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید علی همایونپور در عملیات های «والفجر ۴»، «کربلای ۴»، «کربلای ۵» و «بیت المقدس ۴» حضور داشت؛ همرزمان علی در زمان جنگ از او می‌پرسند: آینده جنگ راچگونه می بینی؟ و علی پاسخ می‌دهد: ما در جنگ امیدواریم که به پیروزی کامل برسیم و همان طور که امام خمینی فرمودند:«ما برای وظیفه می‌جنگیم نه برای پیروزی» اصل آن است که به وظیفه خود عمل کنیم، چه ظاهرا شکست بخوریم و چه پیروز شویم که ان شاءالله پیروز خواهیم شد. رزمنده دلاور گروهان شهید بهشتی گردان مالک اشتر ،لشکر ۲۷ محمدرسول الله(ص) 🌷شهید علی همایونپور🌷 شهادت: ۷ فروردین ۱۳۶۷ عملیات بیت المقدس ۴ ارتفاعات شاخ شمیران @mahman11
🌹مقتل شیرمردان بهبهانی 🌷اینجا مقتل یاران خمینی است. اینجا شهادتگاه مجید آبرومند، خداداد اندامی، عبدالخالق اولادی، عبدالعلی بهروزی، حمدالله شمائلی و سعید موسویون در جزیره مجنون جنوبی است. 🔹ظهر روز دهم فروردین 1363 سفیر شهادت آمد در پای سفره ناهار و تعدادی از دل‌سوختگان را به آن سوی دنیا بُرد. خوب که توجه کنی پوتین‌هایی که دیگر در پای صاحبانش نرفت را می‌بینی. چندتا پوتین است؟! صاحبان آن پوتین‌ها الان کجا هستند؟! 🔹چه کسی می‌دانست که این نقطه، نقطه رهایی از عالم خاکی است؟! چه کسی می‌دانست که در ظهری خونین مقرر شده که مجید، خداداد، عبدالخالق، عبدالعلی، حمداله و سعید از این عالم خاکی می‌پرند و به افلاک می‌رسند؟! چه کسی ‌می‌دانست آن فردی که این عکس را گرفته نیز روزی به همان یاران خواهد رسید؟! 🔸این عکس را سردار شهید حبیب‌الله شمایلی از مقتل برادر و دیگر دوستانش گرفت و دو سال بعد خود نیز به آنان پیوست. 🔹راستی وقتی شهید حبیب‌الله از دریچه دوربین اینجا را نگاه می‌کرد، چه منظره‌ای می‌دید؟! @mahman11
💢 رفیقانمممم دعا کردند و رفتند مرا بیچاره نامیدند و رفتند @mahman11
🌹 از مجموع سیصد و پنجاه نفر افراد گردان فقط بيست نفر آمده بودند احیـا! تعجب كردم. شب دوم هـم همينطور. برايم سـؤال شده بود. چـرا بچه هـا نيـامدند!؟ نكند خبـر نداشتند. 🔸 به سمت صحـرا حركت كـردم. وقتی نزديک شيارها رسيدم، ديدم در بين هرشيار، رزمنده ای رو به قبـله نشسته و قـرآن را روی سـرش گرفته و زمـزمه می كند. چون صدای مراسـم از بلندگو پخش می شد، بچه ها صدا را می شنيدند و در تنهايی و تاريكی حفره ها، راز و نياز می كردند. 🔹 بعدها متوجه شدم آن بيست نفر هم كه برای مراسم عزاداری و احيا آمده بودند، مثل من تازه وارد بودند. 🎙راوی: شهید رضا صادقی یونسی @mahman11
❣️شهید حسین معزغلامی: «جدی گرفته ایم زندگی دنیایی را و شوخی گرفته ایم قیامت را کاش قبل آنکه بیدارمان کنند بیدار شویم» @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥عذرخواهی های دردناک و کنایه آمیز حاج حسین کاجی از شهدا به خاطر کم کاری مسئولین نسبت به وضعیت نابه سامان محله شهید پرور دروازه ری قم حاج حسین کاجی راوی شهدا: شهدا، من از جانب مسئولین قم به خاطر کم کاری ها و بی توجهی آنها از شما عذرخواهی می کنم... 🔻شهدا، به خاطر کم توجهی مسئولین به مردم پایین شهر و خیابان دروازه‌ ری قم که شهدای زیادی تقدیم کرده از اولین شهید انقلاب در ۱۹ دی شهید همراهی که برای اینجاست و آخرین شهید که چهل روز پیش در سوریه شهید شد را تقدیم کرده ولی هنوز یک خیابان درست برای اینجا نکشیدند، عذرخواهی میکنم! 🔺شهدا، از شما عذرخواهی میکنم که در امامزاده شاه سیدعلی قبر ۱۵۰ میلیون تومان است و نمی توانیم عزیزان شما را که فوت می کنند اینجا دفن کنیم و در خارج از شهر دفن می کنیم... @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹بسم رب العشق آغاز سخن/السلام ای یوسف بی پیرهن... 🌹من و گریه و غم آه که یاران رفتند... 🌹من و غم گریه آه سبزتباران رفتند... 🎙حاج صادق آهنگران @mahman11
30.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ تو سریال هفت‌ سر اژدها ‎یه "یزدان عبایی" هست که علیه سلطان اعتراف کرده! مانند "عباس یزدان پناه" که سال ٩٢ شهادتش علیه مهدی هاشمی (پسر رفسنجانی، اسوه توسعه و اصلاحات) خیلی مهم بود!!! دبی ربوده شد تا همین الان... فیلم منتشرنشده ای از اعترافات بسیار مهم عباس یزدان پناه درباره "م.ه." - تسنیم @mahman11
داستان«ماه آفتاب سوخته» 🎬: غروب تاسوعاست، امام در خیمه خویش نشسته است، رباب علی اصغر را در آغوش دارد و جلوی خیمه است و چشم به خیمه امام دارد که ناگهان صدایی در دشت می پیچید: خواهر زادگانم، عباس کجایی؟ عبدالله و عثمان ای فرزندان ام البنین ای کسانی که از مادر به بنی کلاب میرسید کجایید؟! همهٔ سرها به سوی خیمه عباس می گردد، اما رباب خیمه حسینش را مینگرد چون خوب میداند که عباس لحظه ای از حسین جدا نمی شود و هم اینک هم در اطراف خیمه میگشت. رباب زیر لب زمزمه میکند: شمر،این ملعون نقشه ها دارد، او رجز خوانی عباس را دیده و خوب فهمیده که هر قدمی عباس به سمت سپاهیان عمرسعد بردارد، دل سپاهیان از هراس به لرزش می افتد،آخر عباس فرزند علی ست ، او شیرمردیست که رسم شمشیر زنی را در محضر مادر که یکی از شمشیر زنان قَدَر بنی کلاب بود آموخته و جنگاوری را زیر دست پدرش علی تعلیم دیده، پس اگر عباس با حسین باشد،یعنی حسین یک لشکری قدر قدرت دارد، اگر عباس با این کاروان باشد، دل کودکان و بزرگان و پیران به او قرص است، پس باید به نحوی او را از حسین جدا کند. باردیگر صدای شمر بلند میشود: کجایی عباس؟! عباس خود را پشت خیمه مولایش پنهان کرده، گویی خوش ندارد بی اذن حسین با کسی هم‌صحبت شود، حسین که خوب اخلاق این دریای ادب را می داند، ندا میدهد: عباسم! درست است که شمر آدم فاسقی ست، اما صدایت میکند، برو ببین از تو چه می خواهد. امام امر می کند و عباس دست بر چشم مینهد، پس می گوید: چه می خواهی شمر؟ شمر قهقه ای مستانه میزند و میگوید: ای عباس! مادر تو از قبیله من است و پس تو خواهرزاده ام محسوب می شوی، ببین که دور و بر حسین کسی نیست و هر کس با او باشد کشته میشود، پس من نخواستم این قامت رشید، این قمر زیبا، اسیر خاک شود، جای تو در افلاک است نه خاک داغ کربلا، برایت امان نامه آورده ام، به سمت ما بیا و از کشته شدن در امان باش... با شنیدن این سخن، قلب کودکان نینوا می گیرد، آخر عباس علمدار آنهاست، عباس سقای کودکان است که اگر نبود این چند شب اخیر کودکان از تشنگی هلاک میشدند، انگار عباس چشم امید اهل حرم است... عباس نگاهی به سپاهیان انبوه شمر میکند و دلش از بی کسی حسین سخت میگیرد و با صدایی که لرزه بر اندام لشکریان و لرزه بر زمین کربلا می اندازد می گوید: نفرین خدا برتو و بر امان نامه ات، ما در امان باشیم و فرزند پیامبر در ناامنی باشد؟! دستانت بریده باد ای شمر! تو می خواهی ما برادر خود را رها کنیم؟! هرگز... شمر که رجز خوانی عباس را میبیند و خوب میفهمد که وفای این جماعت رنگ و روی عهد الست را دارد، خجل به سمت لشکرش برمی گردد و عباس به سمت حسین می رود و حسین عباس را در آغوش می گیرد و او را می بوسد، گویی به او می گوید ممنونم ای تمام لشکرم...ممنونم ای پناهگاه امن حسین و براستی که عباس به آغوش حسین و حسین به آغوش عباس پناه می آورد. شب شده و همه مشغول عبادتند،انگار از رخصت حسین مبنی برعبادت، متوجه شده اند که امشب آخرین شبی ست که در زمین خاکی می توانند با خدای خویش خلوت کنند و فردا شب همه در آغوش آرام خدا جای دارند. فریاد هلهله و جشن و پایکوبی ازسمت لشکرعمرسعد بلند است و گویی که لشکر شیطان است که قهقه میزند، زیرا فردا قرار است خون خدا را روی زمین داغ کربلا بریزند و این طرف صدای راز و نیاز امام و یارانش بلند است و انگار ملائک آسمان هم با آنها همنوا شده اند، چرا که زیباترین و خالص ترین عبادت ها را به عینه می بینند. رقیه در خیمه رباب است و مشغول بازی با علی اصغر، رباب که کاملا متوجه شده فردا قرار است چه شود، نگاهی به این دو کودک می کند و زیر لب می گوید: فرداشب شما دوتا با درد یتیمی چه میکنید؟! اشکش جاری می شود و ناگهان قلبش مانند گنجشککی بی قرار خود را به قفس تن می کوبد و باز دلتنگ حسین است. رباب رو به رقیه می گوید: رقیه جان، عزیزکم بیا باهم برویم و پدرت را ببینیم، رقیه خوشحال از جا برمیخیزد و میگوید، برویم...علی اصغر هم ببریم، سکینه که شاهد ماجرا ست و گویا او هم دلتنگ پدر است از جا برمیخیزد و همراه آنها میشود. از خیمه بیرون می آیند که در نور مشعل های روبه رو قامت حسین را میبینند، انگار قصد دارد به خیمه سجاد برود و احوال فرزندش را که در تب شدید میسوزد بگیرد. رباب نگاهی به بچه ها می کند و میگوید ما هم به خیمه سجاد میرویم، او در دل می گوید: انگار بیماری سجاد حکمتی دارد، خدا می خواهد که زمین خالی از حجت خدا نباشد و امامی از نسل فاطمه، بعد از حسین بر روی زمین باقی بماند. وارد خیمه میشوند و رقیه با خوشحالی جلو میرود خود را در آغوش پدر که در حال احوالپرسی از سجاد است می اندازد و میگوید: خدا را شکر، عمه ام زینب هم همین جاست...
رباب به مولایش و سجاد و زینب سلام می کند و مودب گوشه خیمه می نشیند، زینب مشغول پاشویه برادر زاده است، رباب اشک در چشمانش حلقه میزند و زیر لب می گویید: تو کیستی زینب؟! بی شک مقامی عظیم نزد پروردگار داری...زمانی در عین کودکی پرستار مادر پهلو شکسته بودی و بعد پرستار پدری با فرق خونین و سپس تقدیرت بود، پرستار برادر با تشت خونین در پیش رویش باشی و اینک در هیاهوی جنگ باید پرستار علی بن حسین باشی...خدا چه چیز دیگر در تقدیر تو نوشته بانو؟!...کاش من هم لیاقت ان داشتم که مویی اندر سرت میبودم. امام از خیمه بیرون می آید و امر می کند که تمام سپاه در خیمه ای جمع شوند... ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی @mahman11