#شهید_امیر_صالحی_زاده
تولد : ۱۳۴۴ درماه صفر
نام پدر :محمدعلی
شهادت : در دومين روز سال 1361 و در عمليات «فتحالمبين» با رمز یازهرا (س) در منطقه تپه چشمه در سن ۱۷ سالگی هنگامي که مشغول پاکسازی يک ميدان مين بود، آسمانی شد و به ملکوت اعلی پرکشيد.
مزار: معراج شهدای شهید آباد دزفول
#خـاطـــره_شـهــیــد
جای بوسه
مادر اصرار دارد برای غسل و تکفین امیر حضور داشته باشد. اما مگر پیکری تکه پاره و سوخته را می شود غسل داد؟ پیکری که از هر روضه ی کربلا نقشی دارد. هر دو دست امیر قطع شده اند. سر شکافته است و صورت سوخته و متلاشی. نه چشمی مانده است و نه ابرویی. نه لب و دهانی.
مادر زانو می زند کنار تابوت و سرتاپای امیرش را جستجوگرانه می کاود. هر کس یک بار هم پای روضه ی زینب نشسته باشد، می داند که مادر دارد دنبال جای بوسه می گردد. جایی که بشود لبهایش را بگذارد آنجا و برای آخرین بار شیرینی بوسیدن پسرش را بچشد. پسری که قرار بود دامادش کند و حالا فرشتگان دارند در آسمان عروسی اش را جشن می گیرند.
مادر خم می شود و سینه ی امیرش را بوسه باران می کند. همان جایی را که قبل از او ترکش را بوسه باران کرده اند.
چقدر روایت امیر روضه است. اینجا هم باز باید بگویم:«صلی الله علیک یا اباعبدالله»
#وصیت_نامه
پيام من به مردم دزفول اين است که استقامت کنند و از ولايت فقيه پيروی نمايند که امروز، روز استقامت است.
🌱هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا
و #شهید_امیر_صالحی_زاده_صلوات🌱
@mahman11
#شهید_تفحص_علی_محمودوند
🌹#خاطره_شهید؛
✍️ _داخل خاک عراق مشغول جستجو بودیم؛ یکی از افسران عراقی خبر آورد که در منطقهای جلوتر از اینجا یک گورستان دسته جمعی از شهدای ایرانی است؛اما عراقیها اجازه عبور نمیدادند؛ با تلاش بسیار و پس از مدتها پیگیری به آن منطقه رفتیم؛ آن روز تلخترین روز دوران تفحص بود
۴۶شهدای غواص آنجا بودند، دست و پا و چشمهای همگی آنها بسته شده بود؛ آنچه میدیدم باور کردنی نبود؛ بعثیها اینها را زنده به گور کرده بودند پلاک همه آنها را هم جدا کرده بودند تا شناسایی نشوند.
در کنار همه پیکرها که سالم و کامل بود یک دست قطع شده قرار داشت؛ این دست متعلق به هیچ کدام از پیکرها نبود؛ انگشتر فیروزه زیبایی هم بر دست داشت؛ این دست مدتهای طولانی مونس من شده بود؛هر وقت کار ما گره میخورد به سراغ این دست میآمدیم؛ گویی این دست آمده بود تا دستگیر همه ما باشد...
@mahman11
#خاطره_شهید 📝♥️
یک دفتر خاص برای دانشگاه آماده کرده بود و در تمام صفحات آن تصاویر امام خامنه ای مد ظله العالی و شهدا را چسبانده بود به دفترش...
دفترش را که دیدم به او گفتم اگر میخواهی به مدرسه بروی این چه کاری است؟
جواب داد :" عکس شهداست! چه اشکال دارد ؟ خیلی هم خوب است😁!"
گفتم : "فکرش را کرده ای اگر کسی ببیند چه می گوید؟!"
گفتم:"مهم نیست هر کس هر چه می خواهد بگوید من کاری را که دوست دارم انجام میدهم!"
واقعاً عاشق شهدا بود هر بار که تصاویر شهدا و دفاع مقدس از تلویزیون پخش می شد، مصطفے ضجه می زد💔
فردا که از دانشگاه برگشت با خوشحالی گفت :"دیدی بد نشد!"
تا دفتر را باز کردم یکی از دوستان پرسید این عکس شهید هنری اینجا چه می کند؟ و هم ادامه داد لباسی که هنگام شهادت تنش بود و منشور عملیات را به او دادم.
مصطفے هم که عاشق دفاع مقدس بود ، حسابی سوال پیچش کرده و کلی اطلاعات از او گرفته بود...
مصطفے متوجه شده بود که این شهید و دوستانش بچه های گردان عمار لشکر ۲۷ محمدرسولالله هستند
همان کسانی که در فکر محاصره شده و قتل عام شدند.
مصطفی به این گردان و رزمندگان و شهدای علاقهمند شد و در مورد آنها تحقیق زیادی کرد.✨
#شهید_مصطفے_صدرزاده 🤍
راوی همسر شهید
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#عید
#رمضان
@mahman11
#خاطره_شهید 🎤♥️
یکی از مهم ترین دغدغه هایش ورود بچه حزب اللهی ها به دانشگاه بود و به کوچک تر ها میگفت: تعداد بچه حزب اللهی ها در دانشگاه ها کم است...
خوب درس بخونید که کرسی استادی بگیرید و خوراک فکری خوب برای بچه ها درست کنید. باید در دانشگاه کار فرهنگی شود...!🚶🏻♂
#شهید_مصطفی_صدرزاده
┄@mahman11