خداوند در هر شب از ماه مبارک رمضان هزاران هزار نفر را می بخشد و در شب عید فطر اندازه کل ماه مبارک رمضان می بخشاید
در روایت است اگر کسی درماه رمضان بخشیده نشوند دیگر بخشیده نخواهد شد مگر در #روز_عرفه
امروز روز عرفه است....
دعای عرفه امام حسین(علیه السلام)
حج نا تمام..... کربلا....
هرجا حسین هست بخشایش خاص خداهست.....
امروز را راحت از دست ندهیم، روزه امروز بسیار سفارش شده است ولی بزرگان می گویند اگر روزه به دعای عرفه خلل وارد می کند بهتر است روزه نگیرد و به دعای عرفه با کیفیت بهتری بپردازد
التماس دعا
عرفه روز حسین(ع) است و حسینیشدن
دل بر حسین(ع) سپردن و هم نوا
با حسین خواندن :
مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَکَ
وَ مَا الَّذِی فَقَدَ مَنْ وَجَدَک
خداوندا ، چه دارد آنکه تو را ندارد
و چه ندارد آنکه تو را دارد ...
#روز_عرفه
#شهید_حسین_خرازی
#ما_ملت_امام_حسینیم
#به_رسم_رفاقت_دعایمان_کنید
اگـر شـب قــدر
شبِ نزول قرآن استــ
#روز_عرفه
روز صعــود دعاستــ
#التمـاس_دعــا🍃🙏
حتم دارم
خدا نگاهم میکند
با دعای گرهگشای"حسین"
اللّٰهُمَّ إِنِّى أَرْغَبُ إِلَيْكَ
خداوندا، من مشتاق تواَم ...
#روز_عرفه
#رزقک_شهادة
#شهید_اصغر_محمودیان
#بهرسمرفاقتدعایمانکنید
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
🌷#روز_عرفه ۱۳۹۵ - #سالروز عروج شهید #مدافع_حرم مرتضی عطایی
▫️بتاریخ ۴ اسفند ماه سال ۱۳۵۵ در شهر مقدس مشهد و به عنوان دومین فرزند یک خانواده هشت نفری به دنیا آمد، در همان محل تولدش تحصیلات دوره ابتدایی و متوسطه را سپری کرد و سپس در مغازه پدرش مشغول به کار شد، شغل پدر تاسیسات ساختمان بود و با وجود طاقت فرسا بودن کار مرتضی همیشه به فعالیت های فرهنگی و مذهبی هم توجه کامل داشت.
مرتضی عطایی در ۲۳ سالگی ازدواج کرد و پس از ازدواج هم به همان شغل پدری ادامه داد تا این که توانست با پس انداز درآمد اندک خود یک واحد کوچک آپارتمانی خریداری کند و یک زندگی ساده و پاک را با عشق به ولایت و شهدا سپری کند اما با شروع شدن درگیری ها در سوریه دیگر مرتضی مانند گذشته نبود و برای اعزام به سوریه به هر دری می زد و نمی خواست از کاروان مدافعان حرم جا بماند.
به خاطر دشواری هایی که برای اعزام داوطلبان بسیجی به سوریه وجود داشت مرتضی عطایی با هر مشقتی که بود توانست خود را در کاروان فاطمیون که مدافعان حرم افغانستانی بودند جای دهد و به سوریه برود در حالی که هنوز خانواده اش از این موضوع مطلع نشده بودند.
شهید عطایی خیلی زود توانست با نام ابوعلی با رزمندگان تیپ فاطمیون قرین شود به طوری که بسیاری از دوستان او هم اطلاع نداشتند که مرتضی افغانی نیست و از مشهد خود را به این قافله رسانده است، همچنین ابوعلی یکی از بهترین دوستان شهید مصطفی صدرزاده و شهید مهدی صابری قبل از شهادتشان بود و شهادت این عزیزان خود دلیل بیشتر شدن شوق مرتضی به شهادت بود.
رشادت های ابوعلی در درگیری های تل قرین، تدمر، دیرالعدس، بصرالحریر، القراصی و خانطومان به عنوان جانشین تیپ عمار لشکر فاطمیون نام او را به کلمه ای رعب آفرین برای تکفیری ها تبدیل کرده بود.
در نهایت پس از رشادت های فراوان و چند بار مجروحیت های گوناگون، جانباز سرافراز مرتضی عطایی در ۲۱ شهریور ماه سال ۱۳۹۵ و همزمان با روز عرفه در منطقه لاذقیه به مقام رفیع شهادت نائل آمد و به یاران شهیدش پیوست.
#قربانی_حج_در_دوپازا...!!
🌷در گردان بودم، بنده خدایی آمد پیش من و گفت: «من «سیدمهدی قادری»، از بچهمحلهای شهید «امیر وفایی» هستم. من شنیدم هر کس با شما رفیق شود، شهید میشود!» گفتم: «کی گفته حالا؟» گفت: «میگویند دیگر! آمدم باهات رفیق شوم تا شهید بشوم!» گفتم: «برو بابا! مسخره کردی ما را.» البته حق هم داشتند؛ اینقدر رفیقهای نزدیکم شهید شده بودند که من دیگر تابلو شده بودم. چند روزی با او مشکل داشتم که برادر، برو بابا! سر به سرم نگذار. آخر یکی از بچهها آمد و گفت: «چهکارش داری؟ بگذار وارد دستهی ما شود. شما هم کاری به کارش نداشته باش.» بالاخره وارد دسته شده و آنقدر پاپیچم شد تا با هم رفیق شدیم و عقد برادری هم خواندیم.
🌷شب عملیات «نصر ۷» مصادف بود با شب عرفه. پدر و مادر سیدمهدی رفته بودند مکه و اعزامشان مصادف شده بود با سالی که حجاج بیگناه به خاکوخون کشیده شدند. سیدمهدی به من گفت: «داشعباس! نمیدانم پدر و مادرم در این کشتار زنده هستند یا شهید شدند، ولی فردا #روز_عرفه است و پسفردا هم #عید_قربان. از خدا میخواهم که قربانیشان را اینجا قبول کند.» شب برای عملیات اعزام شدیم. ما زودتر از بقیهی بچهها به نقطهی رهایی رسیدیم. دستور آمد بنشینید تا بقیهی گردانها هم در موقعیت خودشان مستقر شوند تا با هم حرکت کنیم.
🌷من آن چند دقیقهای که آنجا ماندم، داشتم از خواب دیوانه میشدم! پای کوه دوپازا، بلندترین کوه مرزی با ۲۷۵۰ متر ارتفاع، خوابی مرا گرفته بود که چشمانم را نمیتوانستم باز کنم. به معاون دسته گفتم: «من تا عملیات شروع شود، چند دقیقهای همینجا دراز میکشم. دیگر نمیتوانم چشمانم را باز نگه دارم.» گفت: «عباس! تو را به خدا بیخیال شو. آدم از خواب که پا میشود، سنگین میشود.» گفتم: «نه! دیگر نمیتوانم.» دراز نکشیده، خوابم برد. خواب دیدم هوا روشن است، همه لباس احرام پوشیدهایم و داریم «#لبیک_اللهم_لبیک» میخوانیم و بالا میرویم. در خواب دیدم تپه را هم فتح کردیم. توی خواب سیزده پیکر کنار هم ردیف بودند که آخریش، سیدمهدی بود. به او لبخندی زدم و گفتم: «سید! خدا قربانی پدر و مادرت را قبول کرد.»
🌷بعد، از خواب بیدار شدم و آن را برای بچهها تعریف کردم. ما یک دسته بودیم که قرار بود از پشت تپه به دشمن بزنیم. در واقع ما وظیفه داشتیم دشمن را بهسمت خود بکشیم، تا آتش دشمن روی گردان متمرکز نشود و آتش پخش بشود تا گردان بتواند بالا برود و تپه را بگیرد. تخریبچیها که معبر را باز کردند، تا خود کانال بالا رفتیم و حتی یک تیر هم به سمت ما شلیک نشد! صحنهها باورکردنی نبود. ریختیم درون کانال و بچهها تقسیم شدند. تیم یک، از یک سمت و تیم دو، از سمت دیگر و من و چند نفر دیگر هم قرار شد برویم بالای تپه و درگیر شویم. باید بلند بلند شعار میدادیم که اگر در آنطرف تپه به هم رسیدیم، یکدیگر را نزنیم.
🌷نارنجکی درون سنگری انداختیم و با ندای یاحسین(ع) و اللهاکبر، درگیری شروع شد. وسط درگیری بودیم که یکدفعه متوجه شدم بچهها بهصورت خودجوش فریاد میزنند، «لبیک اللهم لبیک» و تیراندازی میکردند و جلو میرفتند. ما فکر میکردیم قرار بود دشمن ما را تکهتکه کند و گردان عملیات کند و بیاید بالا، اما به لطف الهی تا گردان برسد بالا، ما تپهی دوپازا را فتح کرده بودیم. «سیروس صابری»، فرمانده گروهان نخستین کسی بود که از سمت گردان به کانال رسید. من دستم را دراز کردم و دستش را گرفتم و کشیدمش توی کانال. یک مشت محکم زد به بازویم و گفت: «بیات! اصلاً نفهمیدیم این عملیات چه بود. آنها حتی یک تیر هم شلیک نکردند.»
🌷کمی گذشت. داشتم روی تپه راه میرفتم که دیدم چند جنازه وسط کانال افتاده است. از بچهها پرسیدم، عراقی هستند؟ گفتند: «نه! ایرانیاند.» گفتم: «پس چرا اینجوری؟ ببریدشان داخل سنگر. مجروح هم هست؟» گفتند: «بله! این یکی مجروح است!» دستش را گرفتم؛ مثل اینکه دو نفر میخواهند دست بدهند و به بچهها گفتم تا زیر کتفش را بگیرند. همین که دستش را گرفتم، احساس کردم آشناست. دلم هوری ریخت. از تاریکی که بیرون آمدیم، دیدم سیدمهدی است. بردیمش داخل سنگر و هرچه تلاش کردیم، نماند و شهید شد.
🌹خاطره ای به یاد شهیدانِ معزز سیدمهدی قادری و امیر وفایی
راوی: رزمنده دلاور عباسعلی بیات
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
در باز کن عبد نگران آمده است 💔
جا مانده ی ماه رمضان آمده است ...
🌹 #روز_عرفه 🌹 #دعای_عرفه
@mahman11
✨ #رهبر_انقلاب :
از ظهر عرفه تا غروب عرفه ساعات مهمی است؛ لحظه لحظهی اين ساعات مثل اكسير حائز اهميت است.
💖 #روز_عرفه 💖 #دعای_عرفه
@mahman11
14.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ #رهبر_انقلاب :
از ظهر عرفه تا غروب عرفه ساعات مهمی است؛ لحظه لحظهی اين ساعات مثل اكسير حائز اهميت است.
💖 #روز_عرفه 💖 #دعای_عرفه
@mahman11
628.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به مناسبت روز #عرفه؛
🔴 باید عاشق خدا بشوید تا شما را پیش خودش بطلبد
🔰شهید چراغچی :
باید که خدا را طلب بکنید
باید که بروی خدا را بشناسی
باید که خدا را دوست بداری
باید که خدا را عاشق بشوی
تا خدا هم عاشق تو بشود
و تو را پیش خودش بطلبد.
#روز_عرفه #دعای_عرفه 🤲🌷
@mahman11