eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
9.5هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
7.1هزار ویدیو
235 فایل
http://eitaa.com/joinchat/235732993Ccf74aef49e گروه مرتبط با کانال http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 بالاتر از نگاه منے آه "ماه مـــن " دستم نمےرسد بہ بلنداے چیدنتـــ اے شہید ... ڪاش باتو همراه شوم دمے ...لحظہ اے «کپی با صلوات آزاد»
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴:نماز اول وقت🌴 🌸راوی:جمعی از دوستان شهيد محور همه فعاليت‌هايش نماز بود. ابراهيم در ســخت‌ترين شرايط نمازش را اول وقت می‌خواند. بيشــتر هم به جماعت و در مســجد. ديگران را هم به نمازجماعت دعوت می‌کرد. مصداق اين حديث بود كه اميرالمؤمنين می‌فرمايند: هر که به مسجد رفــت و آمد کند از مــوارد زير بهره می‌گيرد: «برادری کــه در راه خدا با او رفاقت کند، علمی تــازه، رحمتی که در انتظارش بوده، پندی که از هلاکت نجاتش دهد، سخني که موجب هدايتش شود و ترک گناه»1 ابراهيــم حتــی قبل از انقلاب، نمازهای صبح را در مســجد و به جماعت می‌خواند. رفتار او ما را به ياد جمله معروف شهيد رجائي می‌انداخت «به نماز نگوئيد کار دارم ، به کار بگوئيد وقت نماز است.» بهتريــن مثال آن، نمازجماعت در گود زورخانــه بود. وقتی كار ورزش به اذان می‌رسيد، ورزش را قطع می‌کرد و نماز جماعت را بر پا می‌نمود. بارها در مسير سفر، يا در جبهه، وقتي موقع اذان ميشد، ابراهيم اذان ميگفت و با توقف خودرو، همه را تشويق به نماز جماعت ميکرد. صدای رسای ابراهيم و اذان زيبای او همه را مجذوب خود می‌کرد.¹ ‾‾‾‾‾‾‾‾‾‾‾‾‾ - مواعظ العدديه ص ۲۸۱ *** او مصداق اين کلام نوراني پيامبــر اعظم بود که می‌فرمايند: «خداوند وعده فرمــوده؛ مؤذن و فردي که وضو می‌گيرد و در نماز جماعت مســجد شرکت ميکند، بدون حساب به بهشت¹ ببرد» ابراهيم در همان دوران با بيشتر بچه‌هاي مساجد محل رفيق شده بود. او از دوران جواني يک عبا براي خودش تهيه کرده بود و بيشــتر اوقات با عبا نماز می‌خواند. ٭٭٭ سال 1359 بود. برنامه بسيج تا نيمه شب ادامه يافت. دو ساعت مانده به اذان صبح کار بچه‌ها تمام شد. ابراهيم بچه‌ها را جمع کرد. از خاطرات كردستان تعريف می‌کرد. خاطراتش هم جالب بود هم خنده‌دار. بچه‌هــا را تــا اذان بيدار نگه داشــت. بچه‌ها بعد از نمــاز جماعت صبح به خانه‌هايشان رفتند. ابراهيم به مسئول بسيج گفت: اگر اين بچه‌ها، همان ساعت ميرفتند معلوم نبود براي نماز بيدار ميشدند يا نه، شما يا کار بسيج را زود تمام کنيد يا بچه‌ها را تا اذان صبح نگه‌داريد كه نمازشان قضا نشود. ٭٭٭ ابراهيم روزها بسيار انسان شوخ و بذله گويي بود. خيلي هم عوامانه صحبت ميکرد. ً قبل از سحر بيدار بود و مشغول نماز شب ميشد. اما شبها معمولا تلاش می‌کرد اين کار مخفيانه صورت بگيرد. ابراهيم هر چه به اين اواخر نزديک میشد. بيداري سحرهايش طولانی‌تر بود. گويی ميدانست در احاديث نشانه شيعه بودن را بيداري سحر و نماز شب معرفي کرده‌اند. -------------------------------- 1-مستدرک الوسائل ج 6 ص 448
🦋🕸🕷🦋🕸🕷🦋🕸🕷 امروز نزدیک شش روز است که در چنگ ابلیس گرفتاریم,دراین شش روز چیزهایی دیدم وشنیدم که هرکدامش برای خراب کردن روح وروان ادم به تنهایی کافیست,چندین بار مچ لیلا را سربزنگاه گرفتم,خواهرک بیچاره ام تاب وتحمل اینهمه سختی راندارد چندبارمیخواست ازحب سمی که پدر بیچاره مان برای اخرین حربه به ماداده بود,استفاده کند که هربار رسیدم ونگذاشتم کاری که دلش,میخواست راانجام دهد. هرروز تعداد زنانی که اسیر میکنند وبه اینجا میاورند بیشتروبیشترمیشود,دیروز یک دختر را اوردند که بعد متوجه شدند شیعه است,ده نفری به سرش ریختند وهرکدام ضربه های وحشتناکی به سروبدن دخترک مظلوم میزدند,انگار مسابقه ای بود که هرکس,ضربه اش کاری تربود جایزه اش بیشتر,اخرین نفری که ضربه رازد ونفس این شیعه ی مظلوم رابرید,بردوششان نشاندند ودورتادور سوله ها میچرخاندند وبرایش,کف وهلهله سرمیدادند وبه اوتبریک میگفتند که با ضربه اش بهشت را ارزانی خودکرده, سوله کنارما رابه اتاقهای مجزا تقسیم کردند ومن شاهدم هرشب دختران بیچاره رابه زور به ان سوله میبرندوصدای گریه والتماسشان دل ادم را میشکند. چندروز پیش با دختری اشنا شدم نامش حلما بودکه هم سن وسال لیلا بود دختری دوست داشتنی وبی پناه اوهم درپی راهی بود تا خودش راازاین زندگی نکبت بار راحت کند,نصیحتش کردم وحرفهایی زدم تاامیدوارشود اما خودم دردلم میدانستم که کوچکترین امیدی نیست مگربه خدا ,اوهم قربانی شدن خانواده اش را به چشم خود دیده بود,دیشب آن داعشی کثیفی که حلما راکنیز خود مینامید به زور ,او را به خوابگاهش برد...خیلی نگرانش هستم از صبح هرچه که میگردم اثری از اونمیبینم... ادامه دارد... @mahman11