eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
11.2هزار دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
8.2هزار ویدیو
276 فایل
🔮 بالاتر از نگاه منی آه #ماه_من دستم نمی‌رسد به بلندای چیدنت ای #شهید ...🌷کاش باتو همراه شوم دمی...لحظه ای ✔️گروه مرتبط با کانال👇🏻😌 http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 تبلیغات،تبادل 👈🏻 @tablighat_mahman11 خادم الشهدا 👈🏻 @zsn2y00
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مدافعان حرم
💠شهیدی که خرج مزارش را آقا امام زمان (عج) داده اند ، از اهالی داراب بود و از همسایه های خانواده شهید حمید عارف 📎پ ن: متولد داراب ، استان فارس، تاریخ تولد: ۱۳۳۶ مصادف با تولد حضرت امیر المومین علی (ع) . ╔══❖•°♥ °•❖══╗ ✤☫@modafean_14 ✤ ╚══❖•°♥ °•❖══╝
باز شدن سر مزار شهید وسط هفته، سر ظهر وارد گلزار شهدا شدم و مشغول فاتحه خوانی به شهدایی بودم که عکس های شان را می دیدم. وقتی نزدیک پرچم وسط گلزار رسیدم، صدای حاج اکبر را شنیدم که با همان لحن شوخش می گفت: ای بی وفا! نمی آیی یک فاتحه هم برای ما بخوانی؟! فکر کردم یکی از بچه هاست که سر به سرم می گذارد. اعتنا نکردم به حرکتم ادامه دادم. دوباره و سه باره همان صدا را شنیدم. با خودم گفتم: چقدر قشنگ صدای حاج اکبر را تقلید می کند. یک دفعه شهید در من تصرف کرد و مرا کشاند سر قبر خودش. به خودم که آمدم سر مزارش بودم. وحشت کرده بودم و مثل بید می لرزیدم. یک دفعه دیدم قبر باز شد. دیگر ارتباط کاملا قلبی شده بود. شهید به من گفت: می خواهی آن طرف را نشانت دهم؟ گفتم: نه اصلا توانش را ندارم. بدنم دارد از شدت فشار از هم می پاشد. ازش خواهش کردم که دیگر ادامه ندهد. سر قبر دوباره بسته شد و کم کم حالم سر جایش آمد. از آن به بعد هر وقت گذرم به گلزار شهدا بیفتد اول می روم سر قبر حاج اکبر. راوی: سید عبد الحسین یثربی به نقل از راوی محفوظ کتاب امیر دریا دل؛ خاطرات شهید حاج اکبر خرد پیشه شیرازی با ما همراه باشد کافی بر روی اسم کانال👇 بزنی ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🏵️🏵️🏵️ قهرمان من 🏵️🏵️🏵️ ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
زمانی که سید مجتبی تازه شهید شده بود، پدر یکی از شهدا آمده بود و دنبال شهید علمدار می‌گشت. گفت: «من چند وقت پیش در خواب دیدم جنازه‌ای را دارند می‌برند. گفتم: این جنازه کیه؟ یکی از تشییع ‌کنندگان گفت: این شهید علمدار ساری است که یکی از دوازده سرباز آقا امام زمان(عج) بود.امام زمان (عج) دوازده تا سرباز مخلص در مازندران داشت که یکی علمدار بود که شهید شد. یازده تای دیگرش هنوز هستند. گفت: اتفاقاً خود امام زمان هم تشریف آوردند که با دست خودشان شهید را داخل قبر بگذارند.» علاوه بر این چندین بیمار از طریق شهید شفا پیدا کرده‌اند. مثلاً دختر دانشجویی از تبریز خودش می‌گفت: من سرطان داشتم و دکترها ناامید شده بودند و ساعت مرگم را تعیین کردند. یکی از بچه‌های مازندران در خوابگاه دانشگاه تبریز بود. عکس شهید علمدار را داشت. به من گفت: این شهیدی است که جدش خیلی معجزه دارد. اگر توسل به جدش بگیری حتماً شفا می‌گیری. من آن شب و چند مدت بعد هم، پشت سر هم خواب شهید علمدار را دیدم که می‌گفت: من برای تو جور می‌کنم که با دانشجویان بیایی شلمچه. وقتی برگشتی، شفا می‌گیری و همین هم شد. خیلی از این موارد پیش آمد. یکی خانم تهرانی بود که سرطان داشت و دکترها هم جوابش کرده بودند. تعریف می‌کرد که من تازه از تهران به ساری آمده بودم. شوهرم کارمند یکی از ادارات بود. سر قبر شهید آمدم و به جدش توسل کردم. در خواب شهید را دیدم که گفت تو سه روز دیگر شفا می‌گیری و همین هم شد و او هم یکی از مریدهای خاص شهید علمدار شده و الآن هم پس از ۴ سال راحت زندگی می‌کند. 🌷🍃شهید سید مجتبی علمدار @mahman11
عرض سلام و ادب و احترام 🌹✋🏻 ✓ عزاداری های خالصانه شما مقبول درگاه الهی ان‌شاءالله،رسیدیم به هفتمین روز از چله شهدایی ، ان شاءالله به دست شهدای والامقام و امضای آقا صاحب الزمان حاجت روا شوید 🤲 💐 بزرگوارانی که با توسل به شهدای والامقام حاجت گرفتند و یا خاطره یا رویای صادقه ای داشتند و دارند به ادمین کانال ارسال کنند تا در کانال به اشتراک گذاشته شود😌 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 @mahman11
زمان: حجم: 1.78M
❤️شهید آوینی: «ما همه افق های معنوی انسانیت را در شهدا تجربه کردیم. ما ایثار را دیدیم که چگونه تمثل می یابد. عزت را هم؛ شوق را هم... و همه آنچه را که دیگران جز در مقام لفظ نشنیدند، ما به چشم دیدیم. ما دیدیم که چگونه کرامات انسانی در عرصه مبارزه به فعلیت می رسند.» (۱) @mahman11
⭕ شفا یافتن فرزند یک راننده نیسان 👇 در سال 93 که یک راننده نیسان برای مرکز ما بار آهن آورد وقتی وارد اتاق کار من برای گرفتن فاکتور شد، عکس ابراهیم هادی را که دید گفت: خدا رحمتت کنه آقا ابراهیم. 🌷🌷🌷 من گفتم با آقا ابراهیم جبهه بودید یا بچه محلتون بود⁉️ راننده گفت: هیچکدوم. ماجراش طولانیه و باورش هم سخت. من پرسیدم جریان چیه⁉️ گفت من ساکن ورامینم و حدود 15 سال قبل بار زده بودم برای خیابان 17 شهریور تهران. وقتی آمدم خانه با صدای همسایه ها متوجه شدم دخترم افتاده داخل استخر کشاورزی که در زمین مجاور ما بود. 🤕🤕🤕 بلافاصله او را به بیمارستان رساندیم. حال دخترم اصلاً خوب نبود. دکتر گفت: ما تلاش خودمان را انجام می دهیم اما از ریه اش که عکس گرفتند گفتند: آبهای آلوده وارد ریه اش شده و بعید است این مشکل حل شود 🥺 خیلی ناراحت شدم و برای رساندن بار مشتری به خیابان 17 شهریور تهران رفتم و در حوالی پل اتوبان شهید محلاتی که در حال تخلیه بار بودم نگاهم به چهره یک شهید افتاد. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 چهره جذاب و ملکوتی داشت. به تصویر شهید نگاه کردم و گفتم یقین دارم شما پیش خدا مقام دارید از شما می خواهم برای دخترم دعا کنی و از خدا بخواهی او را به ما برگرداند. 🥺🤲🥺 از پایین عکس نام شهید را دیدم نوشته بود شهید ابراهیم هادی. آن شب در بیمارستان بودیم و در نمازخانه از فرط خستگی لحظاتی خوابم برد که جوانی خوش سیما وارد شد و گفت: دختر شما حالش خوب شده پیش دخترت برو. 😴😴😴 بیدار شدم و با عجله به طرف بخش مراقبت های ویژه رفتم، همه در تکاپو بودند دخترم هوش آمده بود و گریه می کرد پرستارها بودند، دکتر بخش هم آمد. دوباره از ریه اش عکس گرفتند و گفتند آب داخل ریه جذب بدن شده و از بین رفته. 😳🥺😳 اما من می دانستم آن جوانی که در خواب دیدم همان ابراهیم هادی بود فقط چهره اش نورانی بود و شلوار کردی پایش بود. 🌺🌺🌺 و از دعا و کرامت او دخترم شفا گرفت. خانه ما پر از تصاویر این شهید است و تا الان عکس های ریه دخترم را نگه داشتم. 🌷🌷🌷 @mahman11