مداحی_آنلاین_قسم_به_صبر_زینب_مطیعی.mp3
7.26M
🌷 #21_تیر_ماه_سالروز_عفاف_و_حجاب
🍃قسم به صبر زینب
🍃قسم به نام زهرا #چادر خاکی او
🍃صاحب زمان الامان🤲😭😔
🎤 #میثم_مطیعی
👈 خیلی به بحث #حجاب اهمیت میداد...
وقتی چهارشنبه ها از حوزه بیرون میزدیم تا برویم خانه، مصطفی سرش را پایین مینداخت و اخم هایش را در هم میکرد...
میپرسیدم :چی شده باز ؟!
با دلخوری میگفت: این همه شهید ندادیم که ناموس مملکت با این سر و وضع بیرون بیاد😔💔
#الگوی_خودسازی
#شهیدمصطفے_صدرزاده🌹
غاده جابر (همسر دکتر چمران) میگفت: #حجاب درستی نداشتم یکبار دکتر چمران برایم روسری گلدار خرید و با یک لبخند به من گفت بچههای یتیم خانه دوست دارن شما رو با روسری ببینن!
میگفت از همونجا دیگه روسریم نیفتاد...
#ایران_عفیف
#گوهر_ایرانی
🌴 #قسمت_بیست_و_هفتم:دومين حضور🌴
🌸راوی:امير منجر
هشتمين روز مهرماه با بچههاي معاونت عمليات سپاه راهي منطقه شديم. در راه در مقر سپاه همدان توقف كوتاهي کرديم.
موقع اذان ظهر بود. برادر بروجردي، كه به همراه نيروهاي سپاه راهي منطقه بود را در همان مكان ملاقات كرديم.
ابراهيم مشــغول گفتــن اذان بود. بچهها براي نماز آماده میشــدند. حالت معنــوي عجيبي در بچهها ايجاد شــد. محمد بروجردي گفــت: اميرآقا، اين ابراهيم بچه كجاست؟!
گفتم: بچه محل خودمونه، سمت هفده شهريور و ميدان خراسان.
بــرادر بروجردي ادامــه داد: عجب صدايــي داره. يكي دو بــار تو منطقه ديدمش، جوان پر دل وجرأتيه.
بعد ادامه داد: اگه تونستي بيارش پيش خودمون كرمانشاه.
نماز جماعت برگزار شد و حركت كرديم. بار دوم بود كه به سرپل ذهاب میآمديم.
اصغــر وصالي نيروها را آرايش داده بود. بعــد از آن منطقه به يك ثبات و پايداري رسيد.
اصغر از فرماندهان بسيار شجاع و دلاور بود. ابراهيم بسيار به او علاقه داشت.
او هميشه میگفت:
چريكي بــه شــجاعت و دلاوري ومديريــت اصغر نديــدهام. اصغر حتي همسرش را به جبهه آورده و با اتومبيل پيكان خودش كه شبيهه انبار مهماته، به همه جبههها سر ميزنه.
اصغر هم، چنين حالتي نسبت به ابراهيم داشت.
يكبار كه قصد شناسايي و انجام عمليات داشت به ابراهيم گفت: آماده باش برويم شناسايي.
اصغر وقتي از شناسايي برگشت. گفت: من قبل از انقلاب در لبنان جنگيدهام.
كل درگيریهاي سال58 كردســتان را در منطقه بودم، اما اين جوان با اينكه هيچكدام از دورههاي نظامي را نديده، هم بســيار ورزيده اســت هم مســائل نظامي را خيلي خوب میفهمد.
براي همين در طراحي عملياتها از ابراهيم كمك میگرفت.
آنها در يكي از حملات، بدون دادن تلفات هشت دستگاه تانك دشمن را منهدم كردند و تعدادي از نيروهای دشمن را اسير گرفتند.
اصغر وصالي يكي از ساختمانهاي پادگان ابوذر را براي نيروهاي داوطلب و رزمنده آماده كرد و با ثبتنام و مشخصات افراد و تقسيم آنها، نظم خاصي در شهر ايجاد كرد.
وقتي شهر كمي آرامش پيدا كرد، ابراهيم به همراه ديگر رزمندهها ورزش باستاني را بر پا كرد.
هر روز صبح ابراهيم با يك قابلمه ضرب میگرفت و با صدای گرم خودش میخواند.
اصغر هم مياندار ورزش شده بود، اسلحه ژ3 هم شده بود ميل! با پوكه توپ و تعدادي ديگر از سلاحها ، وسايل ورزشي را درست كرده بودند.
#ادامه👇👇👇
يكــي از فرماندهــان ميگفت: آن روزها خيلي از مردم كه در شــهر مانده بودند و پرستاران بيمارستان و بچههاي رزمنده، صبحها به محل ورزش باستاني میآمدند.
ابراهيم با آن صداي رسا ميخواند و اصغر هم مياندار ورزش بود.
به ايــن ترتيب آنها روح زندگــي و اميد را ايجاد میكردند. راســتي كه ابراهيم انسان عجيبي بود.
٭٭٭
امام صادق علیهالسلام میفرمايد: هركار نيكي كه بندهاي انجام میدهد در قرآن ثوابی براي آن مشخص است؛ مگر نماز شب!
زيرا آنقدر پر اهميت است كه خداوند ثواب آن را معلوم نكرده و فرموده: «پهلويشان از بسترها جدا ميشود و هيچكس نميداند به پاداش آنچه كرده اند¹چه چيزي براي آنها ذخيره كردهام»
ً يكي دو ســاعت مانده به همان دوران كوتاه ســرپل ذهاب، ابراهيم معمولا
اذان صبح بيدار میشــد و به قصد ســر زدن به بچهها از محل استراحت دور ميشد.
اما من شــك نداشتم كه از بيداري ســحر لذت ميبرد و مشغول نماز شب میشود.
يكبار ابراهيم را ديدم. يك ساعت مانده به اذان صبح، به سختي ظرف آب تهيه كرد و براي غسل و نماز شب از آن استفاده نمود.
_____________
1-- ميزان الحكمه حديث ۳۶۶۵
#سلام_بر_ابراهیم
📚 کتاب سلام بر ابراهیم۱
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊
☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ☀️
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸 🤲
#امام_زمان ❤️
#یـٰاقٰائمآݪٖمُحَمّدْ🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلامامامزمانم❤️ 🤚
ای یار سفر کرده اگر که ز تو دوریم
حس میکنم انگار که نزدیک ظهوریم
ای نور که کعبه شده دل تنگ اذانت
مردان جهادند همه منتظرانت...
#اللهمعجللولیکالفرج🌤🤲
﮼السَّلاَمُعَلَیْکَیَابَقِیَّةَاللَّهِفِیأَرْضِهِ🤚
#امام_زمان ارواحنا له الفداه 💚🌱
┄═🌿🌹🌿═┄
💌 #شھـــــیدانه
- این چه وضعیتی است؟
- چه وضعیتی آقای رجایی؟
- آسفالت کوچه را می گویم!
- ببخشید، بد آسفالت کرده اند؟ می گویم درست کنند.
- نه آقا! هیچ کوچه ای آسفالت نشده آن وقت آمده اید کوچه ما را درست کرده اید.
- آخر شما ...
آخر نداره. این ها اخلاق طاغوتی است ما که با اسم کاری نداشتیم؛ مشکلمان با رسم بود.
#شهید_محمدعلی_رجایی 🌷
الگو برداری از شهداء
🔻گوشه ای از خصوصیات اخلاقی شهید #محسن_حججی به نقل از همسر شهید
آقامحسن برای خدا کار میکرد، از همان نوجوانی در کارهای فرهنگی فعال بود، همیشه در اردوهای جهادی شرکت میکرد. یکی از اعضای فعال موسسه شهید حاج احمد کاظمی بود و کلا فعالیتهای جهادیاش را از همینجا شروع کرد و حالا که نگاه میکنم، میبینم حتی مسیر زندگیاش را هم از همین موسسه پیدا کرد و ادامه داد.
محسن همیشه در پایگاه بسیج فعال بود، این اواخر در فضای مجازی از نظر فرهنگی بسیار فعال بود.
میگفت مقام معظم رهبری وقتی که فرمودهاند: «جواب کار فرهنگی باطل، کار فرهنگی حق است»، تکلیف ما را در انجام کار فرهنگی روشن کردهاند و ما نباید این عرصه فرهنگی را خالی بگذاریم و واقعا دغدغهاش کار فرهنگی بود.
محسن خیلی زیاد کتاب میخواند، هروقت هم جایی به مشکل میخورد و گیر میکرد، میگفت حتما کتاب کم خواندهام که اینجوری شده.
یک بار همین اواخر که سوریه بود و زنگ زد گفتم محسن جان من اینجا کلاس معرفت نفس میروم ، به من گفتهاند که اگر از هر شهیدی بعد از شهادت بپرسند که شما برای چه آمدی و شهید شدی و او بگوید که آمدم از حرم دفاع کنم، این قبول نیست. گفتم محسن تو را به خدا نیتت را فقط برای خدا بکن. فقط و فقط برای خدا بجنگ. بگو خدایا من آمدهام از حرمین دفاع کنم برای رضایت تو… محسن این را که شنید گفت: زهرا ، چقدر دلم را آرامتر کردی…حالا با خیال راحت اینجا هستم.
امسال به مناسبت روز مرد، یک انگشتر دُر نجف برای محسن هدیه خریدم ، روی این انگشتر «یازهرا» حکاکی شده بود. وقتی محسن میخواست برای بار دوم اعزام شود، همه انگشترهایش را درآورد، الا این یکی .گفت من این یکی را با خودم میبرم، من از اینها بهخاطر حضرت زهرا(س) کینه دارم، من تا لحظه آخر باید نشان بدهم که شیعه امیرالمومنین (ع) هستم.
بعد من در این تصاویری که بعد از شهادت محسن از پیکر بیسرش منتشر شده،دقت کردم دیدم این انگشتر دستش نبود. مطمئتنم که داعشیها انگشتر او را از دستش درآوردهاند چون اسم حضرت زهرا(س) رویش حک شده بود.
#شهید_محسن_حججی🌹
سَر کلاسِ درس مردانگیشان
باید فهمید ؛
که چطور میشود
سختیهای راه خدا را
از هر رفاهی شیرینتر دانست..!
#مجروحین
#مردان_بی_ادعا
#دفاع_مقدس
از خواهران گرامی خواهشمندم که
#حجاب خود را حفظ کنند، زیرا که
🌿حجاب خون بهای شهیدان است
🌷#شهید_علیروحینجفی
🕊♥️ 🕊
✍ فرزندانم میگفتند :
حسین دوست دارد شهید شود
ولی دعاهای شما مانع از شهادت اوست ؛
دستها را بلند کردم
برایش #شهادت طلب نمودم
15 روز بعد شهید شد.
راوی مادر
#شهید_حسین_بادپا
#دعای_مادر🤲🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙تنها کسانی مردانه می میرند
که مردانه زیسته باشند ...
🌹🍃#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🌹🍃#شهید_آوینی
۲۲ تیرماه ، #سالروز_شهادت دو برادر رزمنده #مدافعان_حرم #شهید_مصطفی_بختی و #شهید_مجتبی_بختی گرامی باد . 🥀
برادران مشهدی «بختی» در دفاع از حرم حضرت زینب کبری سلاماللهعلیها و طی نبرد با داعش در یک روز به فوز عظیم شهادت نائل آمدند.
اواخر تیرماه بود که در اتفاقی بیسابقه و در یک روز در دفاع از حرم حضرت زینب سلامالله علیها دو برادر بنامهای «مصطفی» و «مجتبی» بختی به شهادت رسیدند.
این دو برادر مشهدی طی نبرد با پرچمداران اسلام آمریکایی در منطقه عملیاتی «تدمر» در «سوریه»، بال در بال ملائک گشودند.
و....
شاید این وسط، تاریخ بغض 1400شیعه را هم مرور کرده بودند و به هم میگفتند دیگر نخواهیم گذاشت، دربی آتش گیرد و پهلوی مادری بشکند و فرق پدری بشکافد و جگر برادری در تشت بریزد و سر برادر دیگری روی نیزه رود و خواهری به اسارت دربیاید .
💢🔰حکایت عجیب مادران شهدا
🍃مادری که هویتش را عوض کرد تا فرزندانش به سوریه بروند.
✍مادر #شهیدان مصطفی و مجتبی بختی
مصطفی و مجتبی که مدت ها تلاش کردند تا خود را برای دفاع از حرم حضرت زینب س به سوریه برسانند هر بار به دلیلی دچار مشکل می شدند عاقبت تصمیم می گیرند هویت ایرانی خود را تغییر دهند و از طریق تیپ فاطمیون به آرزوی سخت خود دست پیدا کنند اما حکایت که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها برای این دو برادر رقم خورد. . . .
مادر شهیدان می گوید : آنها برای اینکه بتوانند خود را افغانستانی معرفی کنند از مهاجرین پرسیده بودند چه اسم هایی بگذارند که طبیعی تر باشد.
خودشان را پسرخاله معرفی کرده بودند یعنی من با نام سکینه نوری خاله مصطفی بشیرزمانی و مادر مجتبی جوادرضایی بودم. اسم پدرشان را هم گذاشته بودند جمعه خان. بچه ها چون منو افغانستانی معرفی کرده بودند اگر تماس می گرفتند باید با لهجه افغانستانی حرف می زدم با من تمرین کرده بودند.
یک روز زنگ زدند و گفتند : خانم شما جواد رضایی می شناسید. گفتم :بله مادرش هستم. با کمک الهی تونستم با لهجه افغانستانی صحبت کنم. آنقدر نقشم را خوب بازی کردم که متوجه نشدند.
من آگاهانه راضی به رفتنشان شدم. می دانستم ممکن است شهید شوند، سرشان را ببرند و بدنشان را تکه تکه کنند. اینها همه را می دانستم بعد گفتم راضی به رضای خدا
پسرانم فدای بی بی زینب( س )
و هردو با هم فدای حضرت زینب شدند.
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
#زندگينامه
#شهید_مصطفی_بختی
تولد: ۱۳۶۱/۰۵/۰۵
شهادت: ۱۳۹۴/۰۴/۲۲
محل شهادت: تدمر، سوریه
مزارشهید: مشهد
وضعیت تأهل: متأهل
تعداد فرزندان:۲دختر
مصطفی بختی،۵مرداد سال ۶۱ در مشهد به دنیا آمد.
شهید بختی با ورودبه دوره تحصیلی راهنمایی، به عضویت بسیج درآمد و نیرویی فعالی در این حوزه شد. او بعد از گرفتن دیپلم علوم انسانی، وارد حوزه علمیه شد و به مدت چهار سال به تحصیل در علوم دینی پرداخت و همزمان با آن، برای امرارمعاش به شغل آزاد مشغول شد.
مصطفی باپایان خدمت سربازی در ارتش دوباره راه تحصیل را درپیش گرفت وبا دادن کنکور در رشته حقوق پذیرفته شد، اما درنهایت موفق به رفتن نشد.
او در سال ۱۳۷۸ازدواج کرد وحاصل ۱۶سال زندگی مشترکش،تولد دو دختر رادرپی داشت
او از زمانی که آمریکا درسالهای ابتدایی دهه ۸۰ به عراق حمله کرد، به فکردفاع ازحرم اهلبیت (ع)بود. به همین خاطر درهمان سالها با راضی کردن همسر و خانوادهاش، بهمراه پدر راهی شهرنجف شدتا اگر بیحرمتی به حرمین را مشاهده کرد،برای دفاع به سایر گروهها بپیوندد. او بعدازگذشت یک ماه و راحت شدن خیالش از بابت حفظ حرمت حرم اهلبیت (ع)، به مشهد بازگشت.
با آغازجنگ درسوریه،مصطفی اینبارتصمیم به رفتن ودفاع از زینبیه گرفت.برای این کاراقدام کرد، امابخاطر مسائل قانونی،مانع رفتن اوشدند تا اینکه سال ۹۴باپیوستن به تیپ فاطمیون، امکان رفتنش میسر شد.
مصطفی بختی،۷اردیبهشت باداشتن دودختر، برای جنگ باداعش،راهی کشورعراق شد.
او پس از ۷۵روز دفاع از زینبیه دربرابرعناصر تکفیری داعش، ۲۲تیر ۹۴بااصابت ترکش به شهادت رسید.
#زندگينامه
#شهید_مجتبی_بختی
🌷تاریخ تولد : ۶۷
🌷تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۰۴/۲۲
🌷محل شهادت: تدمر، سوریه
🌷مزارشهید: مشهد
🌷وضعیت تاهل: مجرد
شهید مجتبی بختی از اهالی مشهد همراه برادر بزرگ ترش با هویت جعلی افغانستانی بعد از چند بار تلاش توانسته بودند به سوریه اعزام شوند. آن ها در گروهان تک تیر انداز ها جهاد می کردند. آنها در جبهه ها علاوه بر شرکت در عملیات های نظامی، کارهای دیگری هم انجام می دادند، از آماده کردن سفره افطار و سحر برای همرزمان تا واکس زدن شبانه کفش هایشان.
مجتبی رتبه اول دانشگاه پیام نور در رشته حقوق بود.
این دو برادر سر انجام در حلب سوریه حین مبارزه با تروریست های تکفیری به شهادت رسید و به شهدای مدافع حرم پیوست.
آنها در جبهه ها علاوه بر شرکت در عملیات های نظامی، کارهای دیگری هم انجام می دادند، از آماده کردن سفره افطار و سحر برای همرزمان تا واکس زدن شبانه کفش هایشان. با اینکه موعد مرخصی شون رسیده بود به خاطر عملیات داوطلبانه در منطقه باقی موندند و مبارزات مردانه ای در هجوم و دفاع مقابل داعش انجام دادند
پیکر مطهر این شهید به همراه برادرش روز ۵ شنبه ۲۸ تیر ۹۴ در حرم امام رضا (ع) تشییع و در گلزار شهدای بهشت رضا دفن شدند.