💠 شهیدی که در زمان جنگ دشمن برای سرش جایزه ای بیشتر از فرمانده اش تعیین کرده بود!
💠 در لحظه شهادت قرآن را بوسید و زیر لب امام زمان (عج) را صدا میزد.
💠 در عملیات حصر آبادان توانست با اسلحهٔ خالی چند عراقی را اسیر کند.
💠 قبل از انقلاب، عکس شاه را از سر در مدرسه پایین آورد و به جایش عکس الاغ گذاشت!
💠 حاج قاسم درمورد ایشان گفتند: حاج مهدی کازرونی کلید لشکر بود و قسم میخورم در وجودش ذره ای ترس وجود نداشت!
#سردارشهید_محمدمهدی_کازرونی🌷
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴سید هاشم الحیدری: اگر ایران نبود مقاومتی هم نبود
♦️دبیرکل جنبش اسلامی عهدالله عراق در دوازدهمین همایش «غزه؛ نماد مقاومت»:جبهه مقاومت در حمایت از قدس و اقصی و مقاومت اسلامی به پا خاسته است که نماد آن غزه است ولی خیمه و ستون جبهه مقاومت، جمهوری اسلامی است چون اگر جمهوری اسلامی نبود مقاومتی هم وجود نداشت.
♦️امروز غزه نماد مقاومت است.
@mahman11
"رمان #اسطورهام_باش_مادر💞
#قسمت_بیست_وسوم
زهرا خانم: این بار چندمه که میگی زینب نفهمه!
ایلیا: بفهمه چی میشه؟ اصلا براش مهمه؟ اون هیچی جز درسش براش مهم نیست.
زهرا خانم: فعلا اون بزرگتر توئه!
ایلیا لجاجت کرد: شما بزرگتر ما هستی!
زینب سادات وارد آشپزخانه شد: چی شده اول صبحی سروصدا راه انداختید؟
زهرا خانم: ببخش مادر! نذاشتیم بخوابی. بیا یک لقمه صبحونه بخور بعد برو بخواب که ضعف نکنی!
زینب سادات نشست: خب آقا ایلیا! تعریف کن.
ایلیا خودش را روی صندلی انداخت، تکه ای نان با یک دست کند و درون دهانش گذاشت: مدرسه والدین منو خواسته!
زینب سادات: اون وقت علتش چیه؟
ایلیا: الکی!
زینب سادات:یعنی چی الکی؟مگه میشه؟
ایلیا به چشمان زینب سادات زل زد: چون پدر مادر ندارم.
زینب سادات: درست حرف بزن ایلیا!
ایلیا: این رو به اونها بگو!
از خانه خارج شد. زینب سادات سرش را میان دستانش گرفت.
زهرا خانم: برو بخواب. خودم میرم مدرسه.
زینب سادات: چرا به من نگفتید؟
زهرا خانم مقابلش نشست: قسمم داد به خاک حاجی! گفتم درست میشه اما خب این سومین باره!
زینب سادات بلند شد: برم حاضر بشم.
زهرا خانم: خسته ای! بذار من برم.
زینب سادات لبخند غمگینی زد: اینقدر نگران ما نباش! از پسش بر میایم!
ایلیا کنار محسن ایستاد بود که زینب سادات وارد حیاط شد.
زینب سادات: سلام آقا محسن! شما هم با والدین قرار داری؟
محسن: سلام. منتظر مامان زهرا هستیم.
زینب سادات: من جای مامان زهرا میام.
محسن اخم کرد: پس کی با من میاد؟
زینب سادات: مگه به خاله و عمونگفتی؟
محسن شانه ای بالا انداخت.
زینب سادات صدایش بالا رفت: شما چی با خودتون فکر کردید؟
محسن: داد و بیداد نکن زینب. مامان زهرا مادربزرگمون هستش دیگه، میومد و حل میشد!
پنجره طبقه بالا باز شد. صدایی از بالا آمد: چه خبره اول صبح؟
نگاه سه نفر از پایین به بالا شد و احسان با دیدن زینب سادات کمی هوشیار تر شد: چی شده؟ شما مگه نباید خواب باشید الان؟ کجا دارید میرید؟
ایلیا غیرتی شد: از کجا میدونه شما باید الان خواب باشی؟
زینب سادات: چون تو بیمارستان ماهستن و دیشب هم شیفت بودن و
صبح با هم رسیدیم خونه!
ایلیا: تو مگه ماشین نداری خودت؟
زینب سادات زیر لب گفت: ساکت باش. نگفتم با هم اومدیم که! با هم رسیدیم!
ایلیا آهانی گفت و محسن ریز ریز خندید و زینب رو به احسان گفت: با بچه ها میرم مدرسه! دردسر درست کردن.
احسان گفت: صبر کنید الان میام پایین
🌷نویسنده:سنیه_منصوری
ادامه دارد ...
@mahman11
🥀در محضر شهدا
شهیدی که به مادرش میگفت:
«دعا کن مثل امام حسین علیه السلام شهید بشم....»
وقتی پیکرش برگشت، مادر برای بوسیدن صورتش قد، خم نمود اما پسرش سر در بدن نداشت!
#شهید_حسن_کاملی
#شبتون_شهدایی_
@mahman11
#سلام_امام_زمانم
🌹سلام مولای ما ، مهدی جان
چه دلنشین است صبح را با نام شما آغاز کردن و با سلام بر شما جان گرفتن و با یاد شما پرواز کردن ...
چه روح انگیز است با آفتاب محبت شما روییدن و با عطر آشنای حضورتان دل به دریا زدن و در سایه سار لبخند زیبایتان امید یافتن ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_
@mahman11
🌹شرطِ ورود در جمعِ شهدا
اخلاص است!
و اگر این شرط را داری ،
چه تفاوتی می کند
نامت چیست و شغلت؟!
#شهید_سید_مرتضی_آوینی_
#صبحتون_شهدایی_
@mahman11
🌹 چرا کسی در این ۳۷ سالی که علی شهید شد برایش چیزی ننوشت و هشتگی نزد و عکسش را در فضای مجازی منتشر نکرد...میبینید چطور اسطوره هایمان را به فراموشی سپردند...!
.
🌹چطور از یک دختر کرد که ( مهسا امینی) نام داشت و به مرگ طبیعی از دنیا رفت قهرمان ساختند و آن هم آشوب برانگیختند ، اما کسی نیامد که بگوید علی بلورچی رتبه ۵ کنکور سراسری سال ۱۳۶۳؛ دانشجوی رشته الکترونیک دانشگاه صنعتی شریف در سال ۱۳۶۵ در شلمچه چگونه پر پر شد....!!!!
.
🌹ادرش بهایی بود ، در سن هجده سالگی مسلمان شد.پسرش که بدنیا آمد اسمش را مهران نهادند اما مدتی بعد خودش نامش را به علی تغییر داد، و سرنوشت طوری رقم خورد که تنها پسرش شهید شود و او شود مادر شهید...
.
📩تو وصیت نامه ش نوشت :
مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا هم خود آنان را از یادشان برد.
تلاش کنید قلب تان را روز به روز و لحظه به لحظه جلا داده به آنجا برسانید که جز خدا و محبت او در آن چیزی نباشد.مطمئن باشید که آسان است، اما کمی همت و مردانگی می خواهد.به خانواده های شهدا خیلی احترام کنیدعلی الخصوص فرزندان شهدای جنگ تحمیلی خود را غلام اینان بدانید »
.🌹شادی روح این قهرمان وطن صلوات...
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 بسیار مهم/ روایت حاج قاسم از توصیه مقام معظم رهبری به قرائت دعای جوشن صغیر در جنگ۳۳روزه با اسراییل
🔸اَلدُعا سِلاحُ المُومن/ دعا را بخوانید.
👈 جهت قرائت هرچه بیشتر مومنین برای یاری رزمندگان جبهه مقاومت منتشر کنید.
@mahman11
30.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥این نغمه آزادگان هرجای این دنیاست
آماده باش فاتحان مسجد الاقصی است...
الله اکبر...خامنه ای رهبر....
🔰حاج میثم مطیعی
@mahman11
یاد و نام شهداء 🌹
✍معلم شهید سید رضا مهدوی و شفای دخترش زینب طبق روایت بی بی صدیقه مهدوی همسر شهید...
🔹دخترم زینب نُه ماهه بود که پدرش به شهادت رسید هنوز چهلمش از راه نرسیده بود که زینب به سختی مریض شد او را نزد دکتر بردم دکتر گفت: باید بچه را بستری کنید تا حالش خوب شود.
🔸وقتی که می خواستم او را برای بستری کردن به بیمارستان ببرم پسرم مهدی گریه می کرد و می گفت: اگر امشب زینب را به بیمارستان ببری من هم می آیم.
🔹هر چه کردم آرام نشد آنها را به خانه بردم با خودم گفتم: آخرِ شب که مهدی خوابید زینب را به بیمارستان می برم.
🔸خوابیدم بچه ها هم کنارم خوابیدند زینب مثل یک مُرده افتاده بود و تکان نمی خورد به شدت نگرانش بودم دلم شکست و چشمة اشکم جاری شد.
🔹خطاب به سید گفتم: تو همیشه می گفتی شهدا زنده اند الان که داری وضعیت مرا می بینی خودت نظری کن و به فریادم برس.
🔸در حال گریه کردن و حرف زدن با او بودم که ناباورانه دیدم به اتاق آمد و روبروی زینب ایستاد زبانم بند آمده بود بدنم سنگین شده بود و نمی توانستم تکان بخورم اشک چشمانم بی وقفه جاری بود.
🔹سید زیرِ لب دعا می خواند و توی صورت زینب فوت می کرد بعد از چند لحظه زینب تکانی خورد و بنای گریه را گذاشت به سمت او برگشتم که شیرش بدهم در همین حین سید از نظرم ناپدید شد فریاد زدم: بچه ها! باباتون رفت بلند شوید و دنبال سرش بروید.
🔸آنها با فریادِ من سراسیمه از خواب پریدند و با شنیدن کلمة بابا بنای گریه را گذاشتند حال زینب خوب شد و دیگر نیازی به بستری شدن نداشت.
شهید والا مقام
🌷سید رضا مهدوی 🌷
@mahman11
#خاطرات_شهید
همیشه سفارش می کرد که این انقلاب با سختی و دادن خون مردم عزیز(شهدا) به دست آمد. شما هم باید رهرو امام و شهدا باشید و نگذارید این انقلاب به دست بیگانگان بیفتد و برای کوری چشم دشمنان در نماز جمعه و جماعت شرکت کنید. با دوستانش به نرمی صحبت می کرد و آن ها را به وحدت و همدلی تشویق می کرد و به ما سفارش می کرد که در گرفتن دوست خوب دقت داشته باشید و دوستی را انتخاب کنید که شما را به دین و ایمان دعوت کند.»
✍به روایت خواهر شهید
#شهید_عبدالله_حقشناس🌷
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷بازنشر/نغمه های ماندگار
🌹حمله ای یاران زنو برپا کنید...رو به سوی مرقد مولا کنید...
🔸حاج غلامعلی کویتی پور
🔹مکان:حسینیه جماران
@mahman11
🌹"شهیدی بر بالین شهیدی دیگر"
🌹تصویر شهید محمد کیهانی بر پیکر شهید علی محمد قربانی در شهر حلب سوریه
🕊شادی روح بلندشان صلوات
@mahman11
🔴سیم خاردار....
یک نفر باید داوطلب میشد که روی سیم خاردار دراز بکشید تا بقیه از روی آن رد شوند. یک جوان فورا با شکم روی سیم خاردار خوابید، همه رد شدند جز یک پیرمرد ...
گفتند: «بیا!» گفت:« نه! شما برید! من باید وایسم بدن پسرم رو ببرم برای مادرش! مادرش منتظره!»
چسبیدن به سیم خاردار کجا و چسبیدن به میز ریاست کجا....
@mahman11
#مشخصات_شهیدمحمدرضادهقان_امیری💔🌷🌷
*نام و نام خانوادگی: محمد رضا دهقان امیری
*نام پدر : علی
*محل تولد : تهران
*تاریخ ولادت: ۱۳۷۴/۰۴/۰۹
*تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۰۸/۲۱
*محل شهادت: سوریه – حلب
*نحوه شهادت: تروریست های تکفیری
*مدت عمر: ۲۰ سال
*محل مزار : گلزار شهدای علی اکبر چیذر
#نام_یادشان_گرامی🌹
@mahman11
#زندگی_نامه_شهیدمحمدرضادهقان_امیری: در خانواده ای مذهبی در سال 1374 در #تهران به دنیا آمد. حضوردر خانواده ای متدین و معتقد باعث شد تعصب و غیرت خاصی نسبت به #اهل_بیت_ع_و_سیدالشهدا(ع) پیدا کند. نمی توانست ببیند خواهر و مادرش در امنیت زندگی کنند اما حرم خواهر #سیدالشهدا (ع) مورد حمله ی دشمنان و متجاوزان قرار بگیرد و به همین خاطر راهی #سوریه شد. او از پایان دوره ابتدایی وارد بسیج شد و با پدر خود در مجالس مذهبی و هیئت های عزاداری و اردوهای راهیان نور شرکت می کرد. علاقه به معارف و تحصیلات خوزوی باعث شد رشته معارف را انتخاب کرده و در دانشگاه عالی شهید مطهری ادامه تحصیل دهد و دانشجوی سال سوم #فقه و #حقوق دانشگاه بود که عازم #سوریه شد.
#محمدرضا _وصیت کرده بود او را در #امامزاده_علی_اکبر (ع) چیذر دفن کند. از #صفات بارز اخلاقی او می توان به #خوش_خلقی و #خلوص_نیت در انجام وظایف دینی و امور خیر اشاره کرد.
ایشان در بیست ویکم آبان ماه ۹۴به عنوان #بسیجی تکاورراهی #سوریه شد وهمزمان با آخرین روزهای ماه محرم در نبرد با تروریست های تکفیری در #حومه_حلب طی عملیات محرم به #شهادت رسید.😢💔🌷
#روحشان_شاد🕊
#نام_یادشان_گرامی🌹
@mahman11