#رمان_محمد_مهدی 157
🔰 حاج اقا عسکری : ای بابا ، وصیت چیه ؟ مگه قراره چیزیت بشه؟ مگه قراره هرکس میره جنگ شهید بشه؟
من میگم باز هم خوب فکر کن ،
✳️ محمد مهدی : من فکر کردم، گفتم که ، خیلی وقته ، حالا صبر می کنیم تا ببینیم صیحه آسمانی هست یا نه ، اگر بود قطعا میرم و چیزی هم نمیتونه مانع کارم بشه
💠 یادتونه وقتی صحنه تصادف ماشین پدرم رو براتون تعریف کردم ، پدرم چی گفته بود؟
قبل تصادف ، پدرم که راننده بود داشت با من درباره سربازی امام زمان (عج) می زد
یه مرتبه یه ماشین خورد به سمت راننده و ...
تو اون لحظات آخر که دستم تو دست پدرم بود دو تا چیز خیلی مهم رو به من گفت
1️⃣ اول گفت همیشه دستت تو دست بهترین رفیقت ساسان باشه، شما دو نفر با هم تکمیل میشین
2️⃣ هیچوقت در هر حالی امام زمان (عج) رو فراموش نکن و همیشه سربازش باش تا آخرین قطره خون
✳️ پدرم این جملات رو گفت و به رحمت خدا رفت ، منم دیگه به خاطر شدت ضربه تصادف چیزی نفهمیدم و وقتی چشم باز کردم تو بیمارستان بودم
الانم فقط مادرم رو دارم و زن و بچه
👈 اما خودتون خوب می دونین که در راه حضرت ، باید از محبت خانواده گذشت
خودتون بارها فرمودین یکی از معانی عبارت " بأبی أنت و أمی " در زیارت ها همین هست
👌 همون خدایی که پشت و پناه فعلی خانواده من هست، مطمئنا بعد شهادت من هم پشت و پناهشون هست...
#رمان_محمد_مهدی 158
✳️ شب 21 ماه مبارک رمضان آمد
👌 دوباره شب قدر و باز هم فرصت عبادت خدا
💠 سر سفره افطار ، #محمد_مهدی و همسرش و بچه کوچک اونها ، منتظر اذان بودن تا افطار کنن
طبق معمول بعد اذان ، اول نماز رو خوندن و بعدش افطار کردند
👈 محمد مهدی تو حال خودش نبود، یک چشمش به شبکه های مجازی و اخبار جنگ های منطقه بود و یک چشمم هم به اخبار تلویزیون ،
باید یک چشم دیگه هم قرض می کرد تا نگاهی به سفره و غذاها بکنه تا خوب بخوره !!!
👈 کاملا معلوم بود که جسمش سر سفره هست و روحش تو مناطق درگیر جنگ و در آرزوی شهادت
❇️ همسرش پرسید : چی شده ؟ چرا تو فکری ؟ چیزی شده ؟
🌀 #محمد_مهدی : تو این فکر هستم که اگر واقعا این حوادث ، حوادث ظهور باشه چی ؟ باید چه کنیم ؟ چه کارهایی کردیم ؟ چه کارهایی باید می کردیم و نکردیم ؟ باید تو این فرصت چه کرد ؟
و هزاران سوال دیگه که آدم رو آروم نمیذاره
فکرش رو بکن ، 1100 و خرده ای سال هست که مردم عالم منتظر ظهور هستند ، و احتمالش هست این افتخار نصیب ما بشه ، این همه آرزو داشتیم که ظهور در زمان ما باشه ، اگر این فرصت در زمان ما رخ بده ، افتخاری هست که تا عمر داریم که هم نمی تونیم شکرش رو به جا بگذاریم
👈 فکر کن امام بعد ظهر بیاد به ما بگه چرا این کارها رو در زمان غیبت برای من نکردین؟
چی جواب داریم بدیم؟
چقدر فرصت جبران داریم؟
ایا فرصت جبران میده حضرت؟
درسته مهربان هست و ما رو مجکوم نمیکنه ، البته اون افرادی که واقعا با نیت درست کار کردن ،
اما قطعا اگر خوب در زمان غیبت کار نکرده باشیم، نمی تونیم جزء یاران اصلی حضرت باشیم در زمان ظهور
ممکنه جزء یاران رده پائین باشیم یا خدای نکرده اصلا از ما استفاده نکنن
👈 این چیزها هست که داره من رو اذیت میکنه خانم ،
باید خوب فکر کرد که در این فرصت که اگر واقعا در زمان ظهور باشیم ، چه کارهایی میشه برای حضرت کرد
ادامه دارد...
✍️ احسان عبادی
@mahman11
🌹بسیاری از دوستان محمود اعتقاد دارند اگر او به درجات بالایی از معرفت و معنویت رسید، به دلیل راز و نیاز و بیداری در سحرها بود. اتاق کوچک پشت دفتر فرماندهی رازدار شب های محمود است. معمولا بیشتر ساعات شب را به مطالعه و نماز شب و تلاوت قرآن می گذراند. بعد از خواندن نماز شب تا اذان صبح بدون وقفه قرآن تلاوت می کرد. طوری شده بود که اعضای جوان تر سپاه، با قرائت او مأنوس شده بودند. بعضی از بچه های سپاه، قبل از اذان صبح به پشت دیوار اتاق محمود می رفتند و یواشکی به صدای تلاوت او گوش می کردند! واقعا لحن شیوا و نوای گرمی داشت.
#شهید_محمود_شهبازی
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹بازنشر/ مدح و ستایش حضرت روح الله از رزمندگان مخلص دوران دفاع مقدس
🌴 به یاد امام و شهدا
🌷 شهدایی که می بینید :
شهید علیرضا نوری
شهید حجت ملا آقایی
شهید احمد کاظمی
شهید مهدی محمد باقری
شهید مهدی باکری
شهید سعید سلیمانی
شهید سید محمد حسینی
شهید محمد حسین ساعدی
شهید سید محمد رضا دستواره
شهید مهدی زین الدین
شهید غلامرضا یزدانی
شهید سعید امینی
شهید مهرداد رحیمی
شهید حبیب غنی پور
شهیدحسینِپورجعفـری
شهیدحاجقاسمسلیـمـٰانی
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ببینید؛
🔰این کلیپ برای شناخت سید روحالله خمینی کافی است
🔹واکنش امام خمینی(ره) به تعابیر تمجید آمیز آیت الله مشکینی(ره) در مورد ایشان
@mahman11
شهدا رایاد کنیم باذکر صلوات🌹🌹🌹
از جان شیرین خود گذشتند
تامادر آسایش وامنیت زندگی کنیم
شهداشرمنده ایم😞
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظه دیدنی از تذکر محافظ به حاج قاسم بابت تک تیرانداز مقابل و پاسخ شهید سلیمانی
"ابومهدی ایستاده تیر به من نخوره"
#امام_زمان
#ماه_رجب
#انتخابات
@mahman11
🌹شهادت یکی از مستشاران سپاه در حمله بامداد امروز رژیم صهیونیستی
🔹️در حمله بامداد امروز جنگنده های رژیم صهیونیستی به حاشیه جنوبی شهر دمشق یکی از مستشاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به شهادت رسیده است.
🔹️رزمنده مجاهد سپاه اسلام سعید علیدادی در حمله جنگنده های رژیم صهیونیستی به جنوب دمشق به شهادت رسید.
@mahman11
🔴 اطلاعیه وزارت اطلاعات درباره شناسایی تعداد قابل توجهی از جاسوسهای موساد در ۲۸ کشور جهان
♦️وزارت اطلاعات:دهها جاسوس و عناصر تروریست وابسته به رژیم نژادپرست صهیونیست در ۲۸ کشور جهان و در سه قارهی آسیا، آفریقا و اروپا شناسایی شد.
♦️تعدادی جاسوس در تهران و چند استان کشور نیز شناسایی و مورد برخورد قانونی واقع شده یا تحت مراقبتهای امنیتی قرار گرفتند.
♦️مشخصات جاسوسهای بیگانهی فعال در کشورهایی که با جمهوری اسلامی ایران روابطِ تبادل اطلاعات مؤثر و کاربردی دارند، به آن کشورها ارائه شده و سرویسهای امنیتی ذیربط، متناسب با راهبردهای ضداطلاعاتی مورد نظر خویش، جاسوسهای مورد بحث را بازداشت یا مورد بهرهبرداری مضاعف اطلاعاتی قرار دادهاند.
@mahman11
رخسار تـو سپید
در پیش زینب (س) است
جانـا ؛ شفاعتـی
بہ رُخ تیـره و تـار ما ...
ولادت : ۶۴/۰۳/۱۵ مینودشت
شهادت: ۹۵/۱۱/۱۳ حمصسوریه
#پاسدار_مدافـع_حـرم
#شهید_جواد_سنجه_ولی
#سالروز_شـهادت🌷
@mahman11
نمی رسد ،
بہ خداحافظی
زبان از بغــض
خوشـا بہ حال تـو
ڪہ مسافـر بهشتـی ...
ولادت : ۱۳۶۳/۰۱/۰۱ گرگان
شهادت: ١٣٩۳/١١/١۳ حلب
#پاسدار_مدافـع_حــرم
#شهید_سیداحسان_حاجی_حتملو
#سالروز_شهـادت 🌷
@mahman11
ای که مرا خـوانـده ای
راه نـشـانـم بـده !
در شـب ظـلـمـانی ام ،
مـاه نـشـانـم بـده ...
ولادت : ۶۴/۰۷/۰۱ دزفول
شهادت: ۹۴/۱۱/۱۳ شمال حلب
#بسیجی_دیدهبان_مدافع_حـرم
#شهید_علیرضا_حاجیوند_قیاسی
#سالـروز_شهـادت🌷
@mahman11
47.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌨 برف بارید به روستامون علی اکبر،
کجایی مادر؟
کاش سَردَت نَشَود
دل نگرانم برگرد ..!
.
❄️ #مازندران_#سوادکوه_روستای #لاجیم
#جمعه ۱۳ #بهمن ۱۴۰۲ .( #والدین #غواص #شهید علی اکبر ولی نژاد 🌷)
#والدین_شهدا
@mahman11
🌹 مأمور پلیس فارس به شهادت رسید
♦️سومین مأمور پلیس فارس که طی روزهای گذشته در درگیری با قاچاقچیان مسلح در نیریز زخمی شده بود، به شهادت رسید.
♦️پیش از این نیز دو نفر از مأموران پلیس شهیدان علی و رضا شاهسونی، در این درگیری به شهادت رسیدند.
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
همان کسی بود که از حاج قاسم خواهش
میکرد در جبهه پیشروی نکند چون ممکن است جان حاجی به خطر بیافتد...
و دقیقا" یک ماه پس از شهادت حاجقاسم سلیمانی به سیدالشهدای مقاومت پیوست.
📎شهيد پاشاپور برادر همسر شهید مدافع حرم #محمد_پورهنگ بودند.
#سالروز_شهادت
@mahman11
"رمان #اسطورهام_باش_مادر💞
#قسمت_سیو_ششم
زینب سادات مشغول مرتب کردن پرونده ها بود که سرپرستار پرسید: امروز دکتر زند دیر کرده! نگفته کی میاد؟
زینب سادات متعجب به او نگاه کرد.بعد با دست خودش را نشان داد و پرسید: به من؟
سرپرستار: آره دیگه. یک زنگ بهش بزن بپرس.خوشش نمیاد بهش زنگ بزنیم هی.من یک بار زنگ زدم جواب نداد.
زینب سادات:خب چرا من زنگ بزنم.
پوزخند سرپرستار برایش عجیب بود اما حرفی که زد، عجیب تر.
سرپرستار: آقای دکتر گفتن که پسرخاله دختر خاله هستین. حالا بهش زنگ بزن.
زینب سادات لب گزید و کمی بعد گفت: شماره ایشونو ندارم.
نگاه سرپرستار عجیب شد و بعد از داخل موبایلش شماره را خواند و زینب سادات با تلفن همراهش شماره گرفت و به بوق هایش گوش داد.
احسان که عصبی از دفتر امیر بیرون زده بود، با اوقات تلخی، تلفن را از جیب کتش بیرون آورد و شماره ناشناس را نگاه کرد. اول خواست جواب ندهد اما بعد تصمیمش عوض شد و عصبانیتش را سر کسی که نمیدانست کیست، خالی کرد: بله؟چیه هی زنگ میزنی؟
زینب سادات ترسید.لبش لرزید.صدایش آرام بود وقتی حرف زد: سلام آقای دکتر. ببخشید مزاحم شدم، کی بیمارستان تشریف میارید؟
اشک زینب سادات پشت پلکش بود. تمنای بارش داشت، اما جلوی همکارانش که نگاهشان میخ او بود، حفظ ظاهر کرد.
احسان با شنیدن صدای پشت خط،ایستاد. صدایی که حال خرابش
مرهم بود.
با شَک گفت: زینب؟ یعنی زینب خانم شمایید؟
زینب سادات: بله.
احسان لبخندی به پهنای صورت زد.پا تند کرد سمت اتومبیلش: ببخشید بد حرف زدم. دارم میام بیمارستان. به ترافیک نخورم، نیم ساعته میرسم.
زینب سادات نفس عمیقی کشید: باشه. ممنون. خدانگهدار
احسان ناراحتی زینب را حس میکرد. نمیخواست ناراحتش کند.پس تماس را ادامه داد: زینب خانم.
زینب سادات: بله؟
احسان:ببخشید.
زینب سادات سکوت کرد. احسان میدانست دل نازدانه ارمیا به سادگی صاف نمیشود. وای به حالش درخواستگاری امشب.
احسان: دارم میام.خداحافظ
تماس قطع شد. هر چند که دل زینب سادات گرفت، اما دل احسان آرام شده بود.
آنقدر آرام که با شیدا تماس بگیرد.
شیدا: سلام آقای دکتر! گوشیت راه گم کرده؟
احسان: سلام.وقت داری برای صحبت با پسرت؟
شیدا با همان لحن بی خیال همیشگی اش گفت: اگه درباره خواستگاری امشب هست که امیر گفت، نه وقت ندارم! امشب هم مهمونی دعوتم.
چند روز اومدم ایران خانواده و دوستام رو ببینم و برم. با این ازدواج هم مخالفم!
احسان: من جزء خانوادت هستم؟
شیدا: مسخره بازی در نیار!باید برم. خداحافظ.
احسان به تلفن نگاه کرد. حتی منتظر شنیدن جواب خداحافظی اش نبود. این هم از مادری به سبک شیدا!
احسان وارد بخش شد. نگاهش پی یافتن زینب سادات رفت، اما او را ندید. تا پایان ویزیت هایش هم ندید.
آنقدر واضح کلافه شده بود و نگاه می چرخاند که پرستاری که حتی اسمش را بخاطر نداشت،
گفت: دنبال خانم علوی می گردید؟
ادامه دارد...
"🌷نویسنده:سنیه_منصوری "
ادامه دارد....
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔دامن کشان رفتی دلم زیر و شد.
چشم حرامی با حرم روبرو شد..
بیا برگرد خیمه ای کسو کارم..
منو تنها نگذاز علمدارم علمدارم..
#شهید_اصغر_پاشاپور_
#شبتون_شهدایی_
@mahman11