eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
9.4هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
7هزار ویدیو
235 فایل
http://eitaa.com/joinchat/235732993Ccf74aef49e گروه مرتبط با کانال http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 بالاتر از نگاه منے آه "ماه مـــن " دستم نمےرسد بہ بلنداے چیدنتـــ اے شہید ... ڪاش باتو همراه شوم دمے ...لحظہ اے «کپی با صلوات آزاد»
مشاهده در ایتا
دانلود
هر ڪـــہ از روی ارادت پا نهد در راه عشق . . . عالمی پیش آیدش ڪـز هر دو عالم بگذرد . . . 🌷 @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نصفه شب چشم چشم رو نمی‌دید... سوار تانک، وسط دشت... کنار بُرجک نشسته بودم، دیدم یکی داره پیاده میاد... به تانک‌ها نزدیک می‌شد، دور می‌شد. سمتِ ما هم آمد، دستش رو دورِ پام حلقه کرد، پام رو بوسید!! گفت: به خدا سپردم‌تون... گفتم: حاج حسین؟ گفت: هیس! اسم نیار..... 🌷 @mahman11
🌹...لحظات حساسی بود؛ به هر حال می بایست جلو می رفتیم. روبه روی ما خاکریزی قرار داشت که باید به سرعت از آن می گذشتیم؛ هر کس تعلـل میکرد جانـش را می باخت. 🌷 نفر جلویی من، تنها کمی مکث کرد و بی درنگ تیر دوشکا شکمش را شکافت. دوشکای دشمن درست به سمت ستون هدف گیری شده بود. در این خاکریز شوم، بچه های زیادی با اصابت تیر به سرشان افتادند؛ اما ستون کـاملاً اسـتوار به راه خویش ادامه میداد. 🌹 گــردان درست مثل باغچـه ای معـطر بود که «دوشـکا» گلـهای آن را یکی یکی میچید. @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹خاطره شنیدنی مداح اهل بیت(ع) حاج رضا نبوی از شهدا در حرم مطهر حضرت امام رضا(ع) @mahman11
🌹وصیت شهیدان: 🔸ان شاءالله با توفیق خداوند متعال در ادای وظیفه موفق باشیم و بتوانیم شکرگزار این نعمت گرانقدر الهی، یعنی انقلاب که دستاورد خون هزاران شهید به خون خفته و با پرداخت بهای گران، یتیم‌ها، معلولیت‌ها، مظلومیت‌های مردم دلاور و شهیدپرور ایران است باشیم. شکرگزاری این نعمت فقط با عمل میسر است و تنها با شعار نمی‌توان پاسدار این خون‌های گرانقدر شد. هر کس به حد توان خود، یکی با شرکت در نماز جمعه و دیگری با کمک مالی و آن یکی با شرکت در جبهه، خلاصه هر کس به حد توان خود و الحمد ا... ملت ما عامل بوده و ان شاءالله تلاش بیشتری را در این جهت پیشه خود خواهد کرد. عزیزان شما با سربلندی و افتخار در جبهه‌های نبرد مشغول حفاظت از این خون‌های گران‌بها می باشند و امیدوارند که با توفیقات الهی بتوانند تا آخرین قطرة خون خود همچون رهبرشان حسین (ع) پاسدار مکتب سرخ و خونین اسلام که امام حسین (ع) جان خود را فدای آن کرد، باشند. مادر، پدر، برادر و خواهرم، شما نیز وظیفه‌ای بس سنگین در رابطه با پشت جبهه دارید. با حضور خود در صحنه‌، پاسدار حرمت این خون‌های مظلوم باشید. 🌷فرازی از وصیتنامه شهید محمد ناصر اشتری 🌷برای شادی روحش صلوات... @mahman11
درسی که نباید فراموش بشه... 🌹 قبل از عملیات خیبر دوستان مربی واحد آموزش نظامی لشکر همه به نوعی در تلاش بودند تا در گردانهای عملیاتی برای خودشان جا باز کنند و با گردانهای عمل کننده در عملیات شرکت کنند. 🎍سه چهار روز مانده به عملیات که تمام آموزشهای نظامی گردان ها تمام شده بود، کم کم آماده می‌شدیم تا ما هم با یکی از گردانهای عمل کننده در عملیات شرکت کنیم. 🌹 آقامهدی دستور دادند مربیان برای آموزش نیروهای تازه اعزام شده در قالب کاروان محمد رسول الله(ص) که احتیاط لشکر عاشورا بودند آماده شوند خدمت آن مرد خدا رسیدم که: آقا مهدی ما شبانه روز آموزش گردانها را تمام کردیم تا در عملیات شرکت کنیم الان باید بازم بمانیم که این عزیزان تازه اعزام شده را آموزش بدهیم؟!.... 🌹 آقا مهدی سرشان را انداختند پائین و کمی مکث کردند بعد فرمودند: دچار هوای نفس هستیم و این خیلی خطرناک است( قارداش ) خط مقدم و آشپزخانه و آموزش برای الله معیار رزمندگی نیست، معیار برای الله بندگی است، یعنی تسلیم ذات اقدس اله شدن است و چشم گفتن. ای بسا دژبان دم در لشکر از من باکری پیش خدا رزمنده تر است. ✍ بازمانده @mahman11
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹صحنه ای خاطره برانگیز از دوران دفاع مقدس و حال و هوای رزمندگان اسلام در جبهه های حق علیه باطل با نوحه ای شنیدنی از حماسه خوان جبهه ها 🎙بین بیرق جانبازان حسین از هر طرفی گردیده به پا در جبهه ایمان گشته مقیم با حال رضا با قلب سلیم حق داده با آنان اجر عظیم شرمنده کجا، رزمنده کجا کن عزم سفر ای مرد خدا با رهسپران کرببلا کن عزم سفر ای مرد خدا... @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨بسم رب الشهدا والصدیقین ✨ 🌷# معرفی شهید 🍃نام : دانشگر 🍃تاریخ تولد: ۱۳۷۲/۲/۲۰ 🍃محل تولد: سمنان 🍃 تاریخ شهادت: ۱۳۹۵/۳/۲۰ 🍃محل شهادت: حومه جنوبی حلب_سوریه 🥀محل مزار:امامزاده علی اشرف سمنان 🍃روحشان شاد ویاد ونامشان گرامی🕊✨🌹 《 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم 》 @mahman11
🍀خصوصيات اخلاقی ✅یکی از خصیصه های بارز شهید دانشگرشجاع ونترس بودن در دوران کودکی ونوجوانی اش بوده ✅او همیشه خنده ای برلب خود داشت ودر ارتباط با دیگران روابط عمومی بالایی داشت او در اولین برخورد گرم وصمیمی می شد که رابطه ای صمیمی وعاطفی با اطرافیان بر قرار می کرد😊 ✅شهید عباس هیچ وقت از کارها وکلاس هاش به خانواده چیزی نمي گفت بعد از شهادتش فهمیدند که در دانشگاه سطح۱ بینش مطهر را تدریس می‌کرد 🌹 ✅در کلاس های استاد پناهیان ودکتر عباسی هم شرکت میکردند @mahman11
✍از زمانی که عباس شهید شده بود با خودم می‌گفتم یعنی می‌شود عباس را در خواب ببینم🤔واز او بپرسم چطور به این مقام رسیدی؟ این تصور دائما در ذهنم خطور می‌کرد بعد از مدتی او را در خواب دیدم😊 🍃خوشحال بود ومثل همیشه خندان😊از عباس پرسیدم من باید چه کار کنم تا رحمت ولطف شامل حالم شود❓عباس سه بار گفت: 《کار کنید، کار کنید، کار کنید》وبعد گفت: اگه میخواید لذت معنوی کار کردن رو تجربه کنید ، نماز شب بخوان🌹 { به نقل از هم رزم ، ابولفضل موقر} @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🥀 وصیت‌نامه شهید دانشگر 🌹دوست دارم ساکن شوم 🌹 ✍آخر من کجا ، شهدا کجا خجالت می‌کشم بخواهم مثل شهدا وصیت کنم 😔من ریزه خوار سفره ی آنان هم نیستم .شهید را به چنگ می‌آورد راه درازی راطی می‌کند تا به آن مقام می‌رسد اما من چه😔سیاهی گناه چهره ام را پوشانده وتنم را لخت وکسل کرده ، حرکت جوهره ی اصلی انسان است وگناه زنجیر من سکون را دوست ندارم🥺 سکونم من را بیچاره کرددر این حرکت عالم به سمت معبود حقیقی دست وپایم را اسیر خودکرده وای به حالمان😔 @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 شهیدی که سرباز (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بود... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🇮🇷شادی ارواح طیبه شهدا صلوات @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 لحظاتی از حضور آیت‌الله رئیسی در ضریح شهدا و زیارت ۳۷ شهید تازه تفحص شده دانلود فایل با کیفیت @mahman11
داستان«ماه آفتاب سوخته» قسمت پنجم🎬: رباب برای چندمین بار نگاهی به بیرون اتاق انداخت، در دلش شور و غوغایی به پا بود، نمی دانست این غوغا برای چیست؟ اما دلشوره ای آشنا بود، از همان نوع که زمان شهادت مولایش علی علیه السلام و مولایش حسن علیه السلام بر جانش افتاده بود. بیرون را نگاهی انداخت و از آمدن مولایش حسین علیه السلام ،ناامید شده بود که صدای سکینه بلند شد: مادر، بچه بیدارشده و گمانم بی قرار شماست و شیر می خواهد. رباب آخرین نگاه را کرد و پردهٔ ضخیم و خاکی رنگ جلوی در را پایین انداخت و به سمت سکینه که کنار گهوارهٔ کودک دو ماهه اش نشسته بود رفت. سکینه با آمدن مادرش ، کودک را از گهواره برداشت و به محض نشستن رباب ، او را در آغوش مادر قرار داد. مادر عبدالله را در آغوش گرفت و کودک که انگار منتظر بوییدن عطر تن مادر بود،شروع به دست و پا زدن کرد. رباب دست کوچک او را در دست گرفت و گفت: چه دلبری هم می کنی عبدالله...بیا و شیر بخور و زودتر بزرگ شو، تو باید سربازی باشی که در جوار پدرت مشق دین کنی و برای اسلام شمشیر بزنی... سکینه که بردار دو ماهه اش را بسیار دوست میداشت، بوسه ای از دست او‌گرفت و گفت: من دوست دارم مانند پدر که گاهی عبدالله را علی صدا می کند ، او را علی صدا کنم... لبخند رباب پررنگ تر شد، مشت سکینه که دست عبدالله را در دست داشت، در دست گرفت و بوسه ای از دستان فرزندانش چید و گفت: پدرت حسین از فرط علاقه به مولایمان علی علیه السلام، تمام پسرانش را علی می خواند... بغضی گلوی رباب را گرفت و ادامه داد: آخر علی بسیار مظلوم است، ما در روزگاری هستیم که معاویه خدعه ها می کند و حکم کرده که مولایم علی را در منبرها سب و لعن کنند و هر کس نام علی را بر روی فرزندانش بنهد، بی درنگ سر پدر و فرزند را قطع می کند...آخر مظلومیت تا کجا؟ ولیّ بلا فصل پیامبر باشی و عالم و آدم و تمام دنیا به حقانیتت شهادت بدهند و اینچنین بردن نامت مجازات داشته باشد؟! براستی که اینان از اسلام نامش را به عاریت گرفته اند تا دنیایشان را با آن بسازند، اما تا کی و کجا؟! بالاخره پیک مرگ در خانهٔ آنها را میزند، این دنیا خدعه کردند، آن دنیا را چه میکنند؟! هعی دخترم...بله اگر پدرت هزاران پسر هم داشت نام همه را علی میگذاشت...نام علی از نام خدا گرفته شده و هرکس در صدد حذف نام علی برآید همانا در صدد حذف نام خدا از زندگی و دنیاست.... در این هنگام همهمه ای از بیرون بلند شد، سکینه که خوب میدانست مادرش دلباختهٔ پدر هست و امشب بیشتر از قبل دلتنگ اوست ،به سرعت از جا بلند شد و به سمت در اتاق رفت و چند لحظه بیرون رفت و بعد با هیجانی در صدایش داخل اتاق شد و گفت: مادر....پدر گویا از مسجد النبی آمده است و دوباره عزم رفتن جایی دارد و مردان قبیله را هم به حضور خوانده... قلب رباب به شدت شروع به تپیدن کرد ، نگاهی به چهرهٔ همچون ماه علی اصغر کرد و گفت: زودتر بخور پارهٔ تنم...می خواهم بدانم پدرت چه می کند و کودک که انگار حرف مادر را خوب میفهمید، سینهٔ پر از شیر را رها کرد و شروع به دست و پا زدن و خندیدن نمود.. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا