•═┄•※☘🌺☘※•┄═•
💌 #شھـــــیدانه
🕌زیـارت با ادب
👞عـادت نـداشـت کـفـشـش را بگذارد توی پلاستیک و دسـت بگـیرد، فـقـط کـفـش داری! حـتـی در زمان های شلوغی که باید تـوی صـف می ایـستـاد. می گفت:
اگه جایی بری مـهمـونـی، با کـفـشات می ری؟! تـو خـونه؟! ادب حُـکم می کنه بذاری دم در.
📚برشی از کتاب سربلند صفحه ی ۸۵
#شهید_محسن_حججی🌷
┄═🌿🌹🌿═┄
💌 #شھـــــیدانه
شهید مهدی باڪری🌷
🌀بعد از عملیات خیبر فرماندهان را بردند زیارت #امام_رضا علیه السلام . وقتی مهدی برگشت توی پد پنج بودیم. برایم سوغاتی جانماز و دو حبه قند و نمک تبرکی آورده بود. نمکش را همان روز زدیم به آبگوشت ناهارمان.
⚡️مهدی حال همیشگی را نداشت. گفتم: «تو از ضامن آهو چه خواستهای که این چنین شدهای؟ نابودی کفار؟ پیروزی رزمندگان؟ سلامتی امام؟» چیزی نمیگفت. به جان امام که قسمش دادم، گفت: فقط یک چیز. گفتم: چه؟ گفت: «مصطفی! دیگر نمیتوانم بمانم. باور کن. همین را به امام رضا (ع) گفتم. گفتم واسطه شو این عملیات، آخرین عملیات مهدی باشد».
💥عجیب بود. قبلا هر وقت حرف از شهادت میشد، میگفت برای چه شهید شویم؟ شهادت خوب است اما دعا کنید پیروز شویم. صرف اینکه دعا کنیم تا شهید شویم یعنی چه؟
اما دیگر انقطاعی شده بود. امام رضا (ع) هم خیلی معطلش نکرد و بدر شد آخرین عملیاتش.
#همه_خادم_الرضاییم
┄═🌿🌹🌿═┄
💌 #شھـــــیدانه
🔹اگر دو چیز را رعایت بکنی،
خدا #شهادت را نصیبت می کند.
یکی پر تلاش باش و دوم مخلص!
این دو تا را درست انجام بدی
خدا شهادت را هم نصیبت می کند.
#شهید_حسن_باقری🌷
#شھیدانہ 🇮🇷
گفتـم:عـاشقۍࢪاازکھآمـوختۍ؟!
گفـت:ازآטּشھیـدگمنـٰامۍکھمعشـوق
ࢪاحتۍبھقیمتِازدسـتدادטּهویتش
خࢪیـداࢪبود...!💔
┄═🌿🌹🌿═┄
💌 #شھـــــیدانه
🔹 رفته بود خوزستان ؛ جلسه تا ساعت یک نیمه شب طول کشیده بود. گفته بودند منزل ، هتل ...
خوابیده بود؛ همانجا در فرمانداری ، با عمامه زیر سر و رو انداز عبا ...
🔹غذای زندانش نان و آب بود. به شوخی و تمسخر می گفتند : خوش مزه است !
گفت: اگه بیرون هم از اینا خورده باشی بله ، خوش مزه است. بعد ها شد رئیس دیوان عالی کشور ، اغلب روزها غذایش نان و ماست بود !
🔹به قاضی دادگاه نامه زده بود که:
شنیدم وقتی به مأموریت میروی ساک خود را به همراهت میدهی. این نشانه تکبر است که حاضری دیگران را خفیف کنی... قاضی رو توبیخ کرده بود. حساس بود، مخصوصاً به رفتار قضات!
#شهید_بهشتی🌷
💌#شھیدانہ
#شهیدمدافعحرم_حاجاحمداسماعیلی
🍃حاج احمد دغدغه دار بود،
همیشه در حال جمع کردن خاطرات از خانواده شهدا بود.
( احمد بعد از اینکه از #پهلو #تیر میخوره ، خودشو یک کیلومتر میکشه عقب ،۱۰ روز تو بیمارستان حلب بستری میشه...
و کلیه هاشو از دست میده شب آخر میگفت قربون #حضرت_زهرا برم چی کشیدی ؛ تا لحظه آخر داشت #زیارت_عاشورا میخوند)
🌸#نقل_از_فرمانده_شهید
🍃روزی که احمد داشت میرفت گفتم:
مادر کجا داری میری؟
با خنده گفت معلومه دیگه
گفتم میدونم ولی تو #چهارتا بچه صغیر داری اینا تکلیفشان چی میشه؟
گفت: از شما بعیده ،
خدایی که *ساره و اسماعیل* وسط بیابان نگهداشت یه فکری به حال بچه های منم میکنه.
🌸#نقل_از_مادرشهید
#احمد و #برادر شهیدش امیر به فاصله ۳۰سال هر دو شب شهادت حضرت زهرا شهید شدن.
🌹🍃🌹🍃
💌#شھیدانہ
🦋بعضی از روزهای #جمعه تلفن همراهش خاموش📴 بود.
وقتی دلیلش رو میپرسیدممیگفت:
ارتباطم را با #دنیا کمتر میکنم تا
کمی زمانم را برای #امام_زمانم اختصاص بدم...
اینکه چطوری میتونم برای ایشان مفید باشم؟!
👤نقلاز همسر شھید
🌹#شهید_محسن_حججی
┄═🌿🌹🌿═┄
💌 #شھـــــیدانه
- این چه وضعیتی است؟
- چه وضعیتی آقای رجایی؟
- آسفالت کوچه را می گویم!
- ببخشید، بد آسفالت کرده اند؟ می گویم درست کنند.
- نه آقا! هیچ کوچه ای آسفالت نشده آن وقت آمده اید کوچه ما را درست کرده اید.
- آخر شما ...
آخر نداره. این ها اخلاق طاغوتی است ما که با اسم کاری نداشتیم؛ مشکلمان با رسم بود.
#شهید_محمدعلی_رجایی 🌷
┄═🌿🌹🌿═┄
💌 #شھـــــیدانه
🔸قبل از انقلاب بود که باید برای ادامه خدمت، میرفت منزل جناب سرهنگ. همان اول، وضع زننده همسر او را که دید فرار کرد و برگشت پادگان. ۱۸ توالت بود که هر نوبت ۴ نفر باید تمیزشان میکردند. عبدالحسین برای تنبیه، باید جور همه را میکشید.
📆 یک هفته بعد، سرهنگ رو کرد به او و گفت: دوست داری برگردی همانجا، مگر نه؟ تاثیری روی او نداشت! گفت: «اگر تا آخر خدمت مجبور باشم همه کثافتهای توالت را در بشکه خالی کرده و به بیابان بریزم، باز هم آنجا پا نمیگذارم!» ۲۰ روز دیگر به همان کار ادامه داد. مسئولان پادگان، خودشان خسته شدند و رهایش کردند.
#شهید_عبدالحسین_برونسی🌷
📚کتاب بوستان حجاب
#شھیدانہ 🖇🍀
عاشقے بہ سن و سال نیست!
••دلت که عاشق باشد♡
آسمان آغوش میگشاید🍃