eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
9.9هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
7.1هزار ویدیو
235 فایل
http://eitaa.com/joinchat/235732993Ccf74aef49e گروه مرتبط با کانال http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 بالاتر از نگاه منے آه "ماه مـــن " دستم نمےرسد بہ بلنداے چیدنتـــ اے شہید ... ڪاش باتو همراه شوم دمے ...لحظہ اے «کپی با صلوات آزاد»
مشاهده در ایتا
دانلود
مردمان #جبهه حالی دیگرند ساکنان خاکریز و سنگرند سنگر و سجاده و سوز و گداز در #دل_شب حفره ها بود و #نماز 🌷 شبتون #شهدایی 🌷
#لاتی_که_لوتی_شد این پیکر همون جوون لوتی یافت آباده که رو دستش خالکوبی داشت و شب و روز تو قهوه خونه بود بعد سه سال چهار تیکه استخون سوخته ش برگشته.. داستان #مجید رو بسیاری با«مجید سوزوکی»اخراجی‌ها مقایسه کردند. پسر شر و شور و لات مسلکی که پایش رو به #جبهه میذاره و به‌ یک‌باره متحول میشه؛ اما خواهر مجید میگه: مجید قربان‌خانی، مجید سوزوکی نیست: «بااینکه خودش از مجید اخراجی‌ها خوشش می‌اومد؛ اما نمیشه مجید ما رو به مجید اخراجی‌ها نسبت داد؛ برای اینکه مجید سوزوکی به خاطر علاقه به یه دختر به جبهه رفت؛ اما مجید به عشق بی‌بی زینب همه‌ چیز رو کار و ماشین تا محله‌ای که روی حرف مجید حرف نمی‌زد رو رها کرد و رفت... مجید سوزوکی اخراجی‌ها مقبولیت نداشت؛ اما مجید ما خیلی محبوب بود. ماشین مجید همیشه بدون هیچ قفل و دزدگیری دم در پارک بود. هیچ‌کس جرات این رو نداشت که به ماشین او دست بزنه... همه می‌دونستند ماشین مجید هست. برای مجید همه احترام قائل بودند؛ اما او با همه این‌ها همه‌چیز رو رها کرد و رفت.» شهید مجید قربانخانی پس از سه سال به وطن بازگشت... پ.ن: انشالله ما هم مرام و راه و روش لوتی گری #شهدا رو در پیش بگیریم و سرلوحه زندگیمون قرار بدیم... رفقا، جوونا، لوتیا، داش مشتی ها فرمول آقا مجید رو یاد بگیریم: #غیرت #ناموس #وطن #نماز #توبه #عاقبت_بخیری #احترام_به_والدین #شهادت= مجید قربانخانی
★ساقی #جبهه سبو ❣بر لب هر مست نداد ★ #نوبت_ما که رسید ❣میکده را بست نداد😔 ★حال خوش بود، ❣کنار شهدا🌷 آه، دریغ ★بعد #یاران_شهید ❣حال‌خوشی دست نداد😭 #شهید #سید_جلال_حبیب_الله_پور #شهید #میثم_علیجانی #شهید #سید_سجاد_خلیلی #شهید #محمدتقی_سالخورده #شهید #حسین_مشتاقی #شهید #سید_رضا_طاهر #مدافعان_حرم_الله_خانم_زینب شبتون شهدایی🌹
🌷 شناسنامه اش رو دستكاری كرد تا بتونه بره جبهه... وقت رفتن مادرش گفته بود: "تو هنوز كم سن و سالی نرو جبهه" اونم جواب داده بود: "مگه حضرت قاسم چند سال داشت، منم عزیزتر از حضرت قاسم نیستم." پدر تازه از دنیا رفته بود و مادر اجازه نمی داد كه بره جبهه.... محمدحسن تو خواب دیده بود كه پدرش درب بهشت ایستاده و داخل نمیشه، بهش گفته بود: "چرا وارد نمیشی؟!" پدر بهش گفته بود: "پسرم منتظر تو هستم." خوابش رو برای مادر تعریف میكنه و بالأخره رضایت مادر رو میگیره... عكس جدیدی میگیره و به مادرش میده و میگه: "مادر این عكس به زودی روی پوستر و سر كوچه و بازار نصب میشه و زیرش می نویسند " شهید محمد حسن جوكار فرزند شعبان " برای اولین و آخرین بار به جبهه رفت. تو جبهه رو لباس هاش نوشته بود: و وقتی بهش گفته بودن تو كه زنده ای گفته بود: "من زنده ام و به زودی به شهادت میرسم." سرانجام در حالی كه ۱۵ بهار از عمرش نگذشته بود ۱۳۶۱/۲/۱۸ تو عملیات بیت المقدس و تو خرمشهر عزیز بر اثر اصابت گلوله به سر مطهرش به ملكوتیان پیوست. تو وصیتنامه اش نوشته بود: "مادر جان! همیشه به تو گفته بودم شهید می شوم، من امانتی هستم از طرف خدا نزد شما و روزی باید پیش او بروم و امروز همان روز است...."
★ساقی #جبهه سبو ❣بر لب هر مست نداد ★ #نوبت_ما که رسید ❣میکده را بست نداد😔 ★حال خوش بود، ❣کنار شهدا🌷 آه، دریغ ★بعد #یاران_شهید ❣حال‌خوشی دست نداد😭 #شهید #سید_جلال_حبیب_الله_پور #شهید #میثم_علیجانی #شهید #سید_سجاد_خلیلی #شهید #محمدتقی_سالخورده #شهید #حسین_مشتاقی #شهید #سید_رضا_طاهر #مدافعان_حرم_الله_خانم_زینب شهدارا یاد کنید با ذکر #صلوات صبح تون شهدایی 🌸🍃
🕊 گفتم: سلام حاجے.. چجوری شد کہ توی شیمیایے شدی؟! سرفہ امانش نمی‌داد..! لبخندی زد و با صدایِ ضعیفے گفت: هیچی داداش، سہ نفر بودیم با دو تا ماسڪ.. :) 💔
دل ڪه شود، است ڪه آسمانیت می ڪند و اگر بال داشته باشی دیگر آسمــان، طعم می گیرد دلها را راهے ڪربلای ها میکند
🌾سیزده به در جبهه🌾 🍀 تازه از صبحگاه برگشته بودیم که بچه‌ها دوره‌ام کردند که برویم سیزده بدر! هر چه گفتم: چه سیزده بدری؟ این حرفها چیه؟ ول کنید بابا! که اصرار و التماس کردند که الا و بالله باید برویم. 🌿 از تدارکات ناهار گرفتیم و رفتیم لب رود کرخه. جای باصفایی پیدا کردیم. بچه‌ها تاب درست کردند و آخر سر، ما را هم که قیافه گرفته بودیم که مثلا مسئول دسته‌ایم به وسوسه انداختند. موقعی به خودم آمدم که دیدم تاب می‌خورم و می‌خندم. 🌿ناهار را میان گل و چمن، لا به‌لای دار و درختها فرستادیم به خندق بلا. بچه‌ها به شوخی سبزه گره می‌زدند و آه می‌کشیدند. کلی خندیدیم و عصر برگشتیم اردوگاه. 🌱 یک هفته نشد که تو عملیات «کربلای هشت» خیلی از آنان به شهادت رسیدند. 🍃 با سر و صدای بچه‌ها به خودم می‌آیم. بچه‌های تبلیغات در حال پخش عیدی هستند. اسکناس‌ها تبرک شده حضرت امام که مثل طلا و جواهر در دست می‌چرخند و چشمها را به نمی‌ اشک مهمان می‌کند. ☘ بچه‌ها دم می‌گیرند که : فصل گل و صنوبره/عیدی ما یادت نره!فرمانده می‌خندد و با تکان دادن دست، بچه‌ها را ساکت می کند و می‌گوید: «باشد، باشد، اما عیدی شما این است که دو تا سه روز دیگر می‌رویم عملیات» بچه‌ها صلوات می‌فرستند و چند نفر سوت بلبلی می‌زنند. همه می‌خندیم. صلوات پشت صلوات. 🌿 می‌روم وضو بگیریم که باز چشمم می‌افتد به ستون رو به رو که رویش نوشته: «برای شادی روح شهدای آینده صلوات.» راوی: داود امیریان
و یاد سپار این فرمایش کوتاه ولی بلند امیرالمومنین را که عدد درجات بهشت به عدد آیات قران است و روز قیامت به قاری قرآن گفته شود که بخوان و بالا برو: اقرا و ارق.🌴 رمضان 🌈 🌿 دوران
🥀 در خون شدند تا خاک ندهند ✨ تان از آنجا شـد که آرزوهایـتان را پشتِ جا گذاشتید ... شهادت آرزومه🌷🕊
بعدشما بہ اختلاس رفت! ایمانمان رنگ باخت! محبت هاو بردبارے هاتمام شد! صفاوسادگے در رنگ دنیا رنگ باخت! وقتی از رنگ فاصلہ گرفتیم! حنایمان رنگے ندارد @mahman11
‍ ❃↫✨«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»✨↬❃ عکس متعلق به آخرین اعزام پسرم بود موقع اعزام، عکاس ازش خواست تا از ماشین بیاد پایین، تا با من عکس بگیره انگار عکاس هم متوجه آسمانی شدنش شده بود... قبل جبهه هم کمتر خونه بود، راستش همیشه بود بگم شب و روز؛ بی راه نگفتم... آره فقط خدا خواست اینجوری تربیت بشه... موقع رفتنش بهش گفتم هر جا میخواهی برو، خدا به همرات من سه تا از بچه هام رو، هم زمان به جبهه های حق علیه باطل فرستادم افتخار میکنم، خدا ان شاالله این هدیه ناقابل من رو قبول کنه پسرم فدای علی اکبر امام حسین(ع)... چند سالی بود بارون که می بارید، وقتی باد می وزید و صدایی می شنیدم می رفتم دم در همش می ترسیدم بچه ام بیاد و پشت در بمونه خدا هیچ مادری رو چشم انتظار نذاره... راوی: 🌷 یاد امام و شهدا با صلوات🌷 @mahman11
الهی ب امید تو صبح بخیر بفرمایید چای با طعم و : @mahman11
بعدشما بہ اختلاس رفت! ایمانمان رنگ باخت! محبت هاو بردبارے هاتمام شد! صفاوسادگے در رنگ دنیا رنگ باخت! وقتی از رنگ فاصلہ گرفتیم! حنایمان رنگے ندارد @mahman11
عکس متعلق به آخرین اعزام پسرم بود موقع اعزام، عکاس ازش خواست تا از ماشین بیاد پایین، تا با من عکس بگیره انگار عکاس هم متوجه آسمانی شدنش شده بود... قبل جبهه هم کمتر خونه بود، راستش همیشه بود بگم شب و روز؛ بی راه نگفتم... آره فقط خدا خواست اینجوری تربیت بشه... موقع رفتنش بهش گفتم هر جا میخواهی برو، خدا به همرات من سه تا از بچه هام رو، هم زمان به جبهه های حق علیه باطل فرستادم افتخار میکنم، خدا ان شاالله این هدیه ناقابل من رو قبول کنه پسرم فدای علی اکبر امام حسین(ع)... چند سالی بود بارون که می بارید، وقتی باد می وزید و صدایی می شنیدم می رفتم دم در همش می ترسیدم بچه ام بیاد و پشت در بمونه خدا هیچ مادری رو چشم انتظار نذاره... راوی: . یاد امام و شهدا با صلوات. @mahman11
بعدشما بہ اختلاس رفت! ایمانمان رنگ باخت! محبت هاو بردبارے هاتمام شد! صفاوسادگے در رنگ دنیا رنگ باخت! وقتی از رنگ فاصلہ گرفتیم! حنایمان رنگے ندارد @mahman11