هر کلاهی را سری بوده است...
هر پوتینی را ، پایی ...
و هر کولهای را، پشتی...
سری از ما، پایی از ما ...
و پشتی از ما...
به یادشان خواهیم بود و به راهشان وفادار
نه با کلمات فانتزی و ...🕶
شرمنده ایم و ...😔
که با عمل مؤمنانه و جهادی خالصانه.
فرقی ندارد کجائیم و چه میکنیم
خانه ، مزرعه ، اداره ، شهر و روستا...
در استودیو، دانشگاه
با کت و شلوار و عبا و عمامه ...
یا لباس کارگری ...
مهم آنست که در هر قدم و هرلحظه و هرکار
👌راهشان و مرامشان چراغ راه ما باشد
فارغ از تمام بالا و پائین شدنهای سیاسی
و آمدنها و رفتنهای دولتهای مختلف
فارغ از همه بازیهای پیچیدهای که تلاش دارند ما را خسته کنند، اما بی خبر از آنکه
عشق به شهدا خستگی ناپذیر است...
@mahman11
🥀 حاج قاسم عیب پوش بود. در جلسه ای با حضور مسئولین نظارتی لشکر، طرح دو فقره پروندهی بینظمی درخصوص دو نفر از نیروها مطرح شد، به شدت موضع گرفت و گفت: مگه نعوذ بالله شما خدایید؟!
🥀 دیدم بحث دارد شدید میشود، پا در میانی کردم و گفتم: ما و دوستان شنیدیم کسالت دارین، برای احوال پرسی خدمت رسیدیم.
🥀 همه زدند زیر خنده و ماجرا ختم به خیر شد، حاج قاسم بیست و یک سال در تهران حکم اخراج حتی یک نفر را امضا نکرد و میگفت: زن و بچه ی ایشون چه گناهی کردن؟ به همین خاطر پیشنهاد بازنشستگی یا جابجایی برای او میداد ...
نقل از :
محمدرضاحسنی دوست و همرزم شهید حاج قاسم سلیمانی
#حاج_قاسم
@mahman11
🥀 چند استکان هم به نیت من بشوی!
🥀 سالهای پُرتبوتاب دفاع مقدس است... سالهای خون و آتش و دود...
🥀 شهید بابایی، خلبان شجاع، پاکباخته و فدایی اسلام و انقلاب به دیدار حضرت امام میرود و در حالی که جاذبهٔ ملکوتی امام روح و روانش را تسخیر کرده است خطاب به حضرت ایشان میگوید:
- امام عزیز! میخواهم به گونهای که در کار جنگ خللی پیش نیاید چند روزی به مرخصی بروم. اجازه میفرمایيد؟
+ در بحبوحهٔ جنگ کجا میخواهید بروید؟
- من در دههٔ اول محرم برای شستن استکان چای عزاداران به هیئتهای جنوب شهر که مرا نمیشناسند میروم. مرخصی را برای آن میخواهم و گوش به زنگم که بلافاصله بعد از اعلام نیاز به جنگ بازگردم.
+ به یک شرط اجازه مرخصی میدهم.
- هر چه بفرمایید با جان و دل میپذیرم.
+ به این شرط که هنگام شستن استکانها به نیت من هم چند استکان بشویی.
#شهید_عباس_بابایی
@mahman11
🥀 توی کوچه پیرمردی دیدم که روی زمین سرد خوابیده بود ...سن و سالم کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم؛ اون شب رخت و خواب آزارم می داد! و خوابم نمیبرد از فکر پیرمرد ...
🥀 رخت و خوابم را جمع کردم و روی زمین سرد خوابیدم می خواستم توی رنج پیرمرد شریک باشم اون شب سرما توی بدنم نفوذ کرد و مریض شدم ...اما روحم شفا پیدا کرد.
#شهید_دکتر_مصطفی_چمران
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاجقاسم سلیمانی:
🥀 دوست دارم در عراق شهید بشوم!
🥀 خاطره شنیده نشده از آخرین دیدار با حاج قاسم سلیمانی چند روز قبل از شهادت؛ برای اولین بار از زبان حجتالاسلام حسینی رییس اتحادیه رادیو و تلویزیونهای عراق.
#شهید_حاجقاسم_سلیمانی
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دکتر رحیمپور:
اربعین سیاسیترین راهپیماییِ جهان است.
اگر سیاسی نبود بایکوت نمیشد.
@mahman11
#زندگی_نامه_
زندگی نامه شهید محمد معماریان
#قسمت_سیزدهم
شب شد. اهل خانه، همه خوابيدند؛ جز مادر و محمد. محمد، مادر را توي اتاق خودش برد. كمي به وسايلش نگاه كرد. مادر منتظر بود. محمد نفس عميقي كشيد. رويش نميشد توي چشمان منتظر و پرمحبت مادر نگاه كند. آرامآرام شروع كرد: ميداني مادرجان، اين دفعة آخر و لحظات آخر است كه ما همديگر را ميبينيم. من اينبار كه بروم ديگر برنميگردم. مادر خنديد و گفت: هر خوني لياقت شهادت ندارد مادرجان. محمد مكثي كرد و گفت: اما من اين دفعه صددرصد شهيد ميشوم. شما از خدا بخواه كه در نبود من صبر كني. اين وسايلم را هم بين ديگران قسمت كن. چرخ خياطيام براي خودتان. دوتا شلوار را بده به فلان فاميل كه وضع چندان خوبي ندارند. بگو محمد گفته يادگاري از من داشته باشيد. بقية وسايلم را بفروشيد و خرج مراسم عزايم كنيد. نميخواهم زحمت پدر باشد. . .
ادامه دارد...
#شهادت_زحمت_داره
#مقاومت_رمز_پیروزی
#یا_حسن_ع
ادامه دارد..
@mahman11
1⃣
📌 در میان فرشتگان
🔹خاطره ای زیبا از شهید مجتبی قطبی در عملیات خیبر، که حال و هوای او را در زمان مجروحیتش، بیان می کند:
◇ در عملیات خیبر از ناحیه دست به شدت مجروح شده بود، تا حدی که هم رزمانش یقین پیدا کردند که مجتبی هم از میانشان پر کشیده است
◇ خبر شهادتش دهان به دهان در لشکر پیچیده بود و یک لشکر غم بر انگیخته بود. بعدها خودش جریان مجروحیت را این گونه تعریف می کرد:
◇ "وقتی ترکش به دستم خورد، چیزی متوجه نشدم. اما بعد از مدتی احساس سبکی و همچون #پَر از آسمان بالا رفتم
◇ در آسمان تمام دوستان شهیدم با لباسهای سفید، همچون فرشتگان من را احاطه کرده بودند. از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم اما شادی ام خیلی دوام نیاورد.
◇ ناگهان مثل اینکه از ارتفاع سقوط کنم به زمین افتادم و خود را روی تخت بیمارستان دیدم"
🩸″#سردار_شهید_مجتبی_قطبی″
در ۱۵ شهریور ماه ۱۳۴۰ در شیراز و در جوار بارگاه ملکوتی احمد بن موسی شاهچراغ (ع) چشم به جهان گشود.
◇ او از سن شش سالگی با امادگی کامل و با شور و شوقی کودکانه ، قدم به مدرسه گذاشت و پس از سالها تلاش و کوشش، با اخذ مدرک دیپلم به تحصیلات خود پایان داد.
◇ وی پس از پیروزی انقلاب به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شیراز در آمد. و از اولین روزهای جنگ به عنوان مسئول طرح و عملیات سپاه در چندین عملیات از جمله عملیات سرنوشت ساز «خیبر» که به مجروحیت شدید وی از ناحیه دست انجامید شرکت کرد
◇ وی سرانجام در ۱۸ شهریور ۱۳۶۴ در حالی که فرماندهی گردان حضرت زهرا (س) را به عهده داشت در منطقه حاج عمران به شهادت رسید
@mahman11
2⃣
📌 رسم خوبان
🔹 اگر چند روزی از جبهه به مرخصی می آمد،
به محل کارش باز میگشت.
◇ بعضی وقت ها،
حتی در روزهای تعطیل و مرخصی کاری
هم به سر کار می رفت.
وقتی علت را جویا می شدیم،
◇ می گفت: "فلان روز و فلان موقع
دیر به سر کار رسیدم، حالا می روم
تا جبران آن چند دقیقه را بکنم."
◇ دوست نداشت حتی چند دقیقه
مدیون کسی باشد.
✍ فرازی ازوصیت نامه شهید:
◇ «امام برکتی است از سوی خدا،
بر امت مسلمان ایران و مسلمان
باید قدر برکت وجود امام را به خوبی بدانند.
◇ از جوانان می خواهم،
که بیشتر مطالعه کنند
و فریب سازمانها
و گروهک های معاند
و ضد انقلاب را نخورند.
◇ و با مطالعه آثار و کتاب های
استاد مرتضی مطهری،
بیش از پیش بر غنای فکری خود بیفزایند.
#شهید_مجتبی_قطبی
#شهادت: ۱۳۶۴/۰۶/۱۸
#شهدای_فارس
#سالروزشهادت
@mahman11
3⃣
📌 #ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
«هدیهی سند ازدواجش، را بخشید.»
🔹 یک روز بارانی دور تا دور یکدیگر
در خانه نشسته بودیم که مجتبی هم از راه رسید.
رو به من کرد،
◇ و گفت: بابا، از روی سند ازدواج
به من یک فرش دادهاند،
برویم آن را بیاوریم.
گفتم: امروز که بارانی است، باشد برای فردا.
◇ گفت: نه، امروز حتماً باید آن را بیاوریم.
همه با هم رفتیم و فرش را آوردیم.
وقتی فرش را در خانه پهن کردیم،
◇ گفتم مبارکت باشد.
گفت: مبارک صاحبش باشد.
◇ من که سر درنیاوردم، خنده نمکینی کرد
و به سراغ تلفن رفت.
با یکی از بسیجیهای گردانش تماس گرفت.
◇ به او گفت: من قالیات را گرفته ام،
بیا و آن را ببر.
بسیجی گفته بود: امروز بارانی است،
باشد برای فردا.
◇ مجتبی گفت: نه! همین امروز
باید بیایی و آن را ببری.
نیم ساعت بعد، آن بنده خدا آمد و فرش را برد،
بی آنکه مجتبی پولی از آن بسیجی بگیرد.
◇ بعد از آن با لبخند رضایت،
روی فرش کهنه اتاقش کنار همسرش نشست.
#شهید_مجتبی_قطبی
#فرمانده_گردان_حضرت_فاطمه(س)
#سالروز_شهادت
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 نوحه سرایی شهید محمدابراهیم همت برای سالار شهيدان در جبهه های دفاع مقدس
🔹 شعری که هرگز از یاد شهید همت نرفت.
◇ بر مشامم میرسد، هر لحظه بوی کربلا
@mahman11
روی یک تابلو
بزرگ نوشته بود
"من از روزی که اینجا پا نهادم، ترک سر کردم."
تا هرکسی نسبتش را با این جمله
و افرادی که دورش جمع شده اند
و تکلیفش را روشن کند...
این پرچم مدافعانی میخواهد
که با تمام وجود
از هرچه دارند
برای حفظ آن گذر کنند
آن جملات و آن شعار ها،
پس از ۴۰ سال دوره ی عجیب و غریبی
که به جدایی ۷ نقطه از ایران منجر شد
یک دست آورد داشت:
حفظ ایران
باز پس گیری خرمشهر
ندادنِ یک وجب خاک...
امروز ماجرا متفاوت است
هرکسی تَرکِ سر نکرده با ما نیست
ما برای توسعه دادن دایره ی جغرافیایی
محور مقاومت به سربازانی نیاز داریم
که دنیا را شوهر داده باشند.
اگر چنینی ، توان دفاع از
این پرچم را خواهی داشت
اگر چنین نیستی ، چنین شو....
@mahman11
💌 #کــلامشهـــید
🌱آنچه تلخ و اسفبار است این است که شیعه چه بد با غیبت مولایش خو کرده است ؛ چه ناجوانمردانه بریدن از مولا برایش عادت شده است. چه بیمعرفتیم ما که اصل کل خیر برایمان فرعی شده است.
#شهید_حجتالله_رحیمی
@mahman11
📌 پیام شهید کریمی به مسئولین: اگر لایق کاری نباشی و بپذیری خیانت کرده ای
🔹️ یکی از شاگردان سردار شهید حاج داود کریمی تعریف میکند، روزی از او پرسیدم:
▫️حاجی، آدم بزرگا چه کسانی هستند؟
▪️حاج داود با حوصله جوابش را میدهد: "من خیلی از آنها را میشناختم؛ اما همهشان شهید شدند. اگر میخواهی آدمهای بزرگ را ببینی باید بروی به بهشت زهرا و از قطعه شهدا دیدن کنی. خودشان را که نه، عکسشان را میبینی!"
▫️راست میگویند که شما فرمانده آنها بودید؟!
▪️حاج داود برای چند لحظه کارش را رها میکند؛ و میگوید: چه فایده، فرماندهای که از گردان و لشگرش جا بماند که دیگر فرمانده نیست؛ ای کاش من هم یک نیروی عادی و بینام و نشان بودم.
وقتی این کلمات از دهانش خارج میشود، اشک در چشمانش حلقه میبندد.
▫️شما چرا بعد از جنگ مسئولیتی نگرفتید؟!
▪️میگوید: مسئولیتی که گرفتنی باشد، واویلاست. فکر میکنم اگر کسی در کاری وارد نباشد و یا از او لایقتر باشد و مسئولیتی را قبول کند، خیانت کرده است.
@mahman11
#خاطرات_شهید
●حسیـن ایرلو بچه تهران بود از آن داش مشتی هــا...
شده بود فرمانده تحریب لشکر المهدی(عج)...
●می گفت دوست دارم جوری شهید بشم که یک وجـبم از من هم نمـونه... گلوله مستقیم تانک خورد به سینه اش، تکه تکه شد....
●بعد از حسیــن، کاکا علے شـد فرمانده تخریـب...
دیدم همیشــه یک لباس منـدرس و کهنه به تن دارد.
گفتـم کاکا علے این چـیه پوشیدے زشتـه!
گفـت: لباس شهیـد ایرلوِ!
گفتم: حسین هیکلش دو برابر تو بود؟
گفت:دادم خیاط بـرام اندازش کـرده.
روی آسـتین جاے یک پارگے بود.
گفـتم: این چـیه، چرا این را ندوختـی؟
گفت: جاےترکـشیه که به بازوے ایرلو رفته.
هر وقت خسـته میشـم. دلم مےگـیره سرم رو مےگذارم رو این پارگےآروم میشم!
#شهید_علی_ناظمپور(کاکاعلی)
📎سمت: فرمانده گردان تخریب لشکر 33 المهدی(ﻋﺞ)🌷
@mahman11
آری!
تفاوت نمے ڪند که تو دانشجو هستے یا ڪارمند،
ڪارگر هستے یا ڪشاورز،
طلبہ هستے یا ڪاسب بازار...
آنچہ از همہ این ها فراتر مے رود #انسانیت توست
و انسان، اگر انسان باشد
و بہ وجدان خویش رجوع ڪند،
ندای «هل من ناصر» سیدالشهدا را
خواهد شنید
ڪہ #میثاق_فطرتش را بہ او گوشزد مے ڪند....
#شهید_آوینی🌷
@mahman11
#روز_صد_و_پنجاه_و_دوم
✨ بسم رب الشهدا والصدیقین ✨
ختم #نهج_البلاغه در ۱۹۲ روز تقدیم به روح پاک و مطهر شهید ، حاج قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس .
🌹 #سهم_امروز نهج البلاغه :
🔻 خطبه ی ۱۱۱ 🔻
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#روزی_10_دقیقه_وقف_نهج_البلاغه
@mahman11
🌹 سهم امروز نهج البلاغه خطبه ۱۱۱
┄┄┅┅✿❀🌿⚫️🌿❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه111 : در نكوهش دنيا .
1⃣ هشدار از دنياپرستی
🔻 پس از ستايش پروردگار ، همانا من شما را از دنيای حرام می ترسانم ، زيرا در کام شيرين و در ديده انسان سبز و رنگارنگ است ، در شهوات و خواهش های نفسانی پوشيده شده و با نعمت های زودگذر دوستی می ورزد ، با متاع اندک زيبا جلوه می کند و در لباس آرزوها خود را نشان می دهد و با زينت غرور خود را می آرايد ، شادی آن دوام ندارد و کسی از اندوه آن ايمن نيست .
2⃣ شناخت ماهيت دنيا
🔻 دنيای حرام بسيار فريبنده و بسيار زيان رساننده است ، دگرگون شونده و ناپايدار ، فناپذير و مرگبار و کشنده ای تبهکار است و آنگاه که به دست آرزومندان افتاد و با خواهش های آنان دم ساز شد می نگرند که جز سرابی بيش نيست که خدای سبحان فرمود : « زندگی چون آبی است که از آسمان فرو فرستاديم و به وسيله آن گياهان فراوان رويد ، سپس خشک شده ، باد آن ها را پراکنده کرد و خدا بر همه چيز قادر و تواناست » . کسی از دنيا شادمانی نديد جز آن که پس از آن با اشک و آه روبرو شد ؛ هنوز با خوشی های دنيا روبرو نشده است که با ناراحتی ها و پشت کردن آن مبتلا می گردد ؛ شبنمی از رفاه و خوشی دنيا ، بر کسی فرود نيامده جز آن که سيل بلاها همه چيز را از بيخ و بُن می کَنند . هر گاه صبحگاهان به ياری کسی برخيزد شامگاهان خود را به ناشناسی می زند ، اگر از يک طرف شيرين و گوارا باشد ، از طرف ديگر تلخ و ناگوار است . کسی از فراوانی نعمت های دنيا کام نگرفت جز آن که مشکلات و سختی ها دامنگير او شد . شبی را در آغوش امن دنيا به سر نبرده ، جز آن که صبحگاهان بال های ترس و وحشت بر سر او کوبيد ، بسيار فريبنده است و آن چه در دنياست نيز فريبندگی دارد ، فانی و زودگذر است و هر کس در آن زندگی می کند فنا می پذيرد .
3⃣ روش برخورد با دنيا
🔻 در زاد و توشه آن جز تقوا خيری نيست . کسی که به قدر کفايت از آن بر دارد ، در آرامش به سر می بَرَد و آن کس که در پی به دست آوردن متاع بيشتری از دنيا باشد وسايل نابودی خود را فراهم کرده و به زودی از دست می رود . بسا افرادی که به دنيا اعتماد کردند ، ناگهان مزه تلخ مصيبت را بدان ها چشاند و بسا صاحب اطمينانی که به خاک و خونش کشيد . چه انسان های با عظمتی را که خوار و کوچک ساخت و بسا فخر فروشانی را که به خاک ذلّت افکند . حکومت دنيا ناپايدار ، عيش و زندگانی آن تيره و تار ، گوارای آن شور و شيرينی آن تلخ ، غذای آن زهر و اسباب و وسايل آن پوسيده است ؛ زنده ی آن در معرض مردن و تندرست آن گرفتار بيماری است ؛ حکومت آن بر باد رفته و عزيزان آن شکست خورده ؛ متاع آن نکبت آلود و پناه آورنده آن غارت زده خواهد بود .
@mahman11
#ڪـــلامشهـــید
🌹دلتون رو گــرفتار این پیچ و خم
دنیا نڪنید این پیچ و خم دنیا
انــــسان رو به باتـــلاق می برد و
گـــرفتار می ڪند ازش نـــــجات
هـــم نمیــشه پیدا ڪرد.
#شهید_احمد_کاظمی_
#شبتون_شهدایی_
@mahman11