📌 شهید آوینی و احترام به خانواده
🔷️ عادت آقا مرتضی این بود که اگر در یک جمع یا مهمـانی قرار میگرفت و خوردنی و یا شیرینی می آوردند، یکـی کـه بـر می داشت، نمی خـورد! و به صاحب خانه می گفت: «می تونم یکی هـم اضافه با خودم ببرم؟!» و بر می داشت.
◇ می گفت: «می بـرم تـا بـا خــانواده بخـورم.»
💠 می گفت: «آدم نبـاید اهـل تک خـوری باشد! باید سـعی کند که شـیرینی های زندگی اش را با خانواده اش سهیم باشد. این امر در ایجاد اُلفت بین زن و شوهر خیلی مؤثـر است.»
◇ از جمله چیزهایی دیگری که در ایجـاد اُلفت بین زن و شوهـر مؤثـر می دانست؛
برگـزاری نمـاز جمـاعت خـانوادگـی بـود.
📚 همسفر خورشید /
#شهید_سید_مرتضی_آوینی
#از_شهدا_بیاموزیم
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 صحنه های از قتلگاه فکه
🔷️ تصاویری از پیکرهای تفحص شده شهیدان عملیات والفجر مقدماتی در گودال قتلگاه که روزگاری در روایت فتح به تصویر کشیده شد.
#شهدای_گمنام
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 دوتا چفیه به این حلما خانوم بدین!
🔹 حاشیه دیدنی از دیدار خانواده شهید پوریا احمدی با رهبر انقلاب
@mahman11
🩸«يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ»
🔹 «سید علی حسینی» یکی از شهدایی است که در حمله هوایی اخیر آمریکا به پایگاههای گروه مقاومت فاطمیون و زینبیون در شهرک «عیاش» در حومه غربی «دیرالزور سوریه به شهادت رسید.
◇ سیدعلی حسینی فرمانده یگان «قناص» فاطمیون در شرق سوریه بود که ارتباط نزدیکی با سردار شهید حاج قاسم سلیمانی داشت.
◇ این شهید والامقام در حمله بامداد شنبه نیروهای آمریکایی به مناطقی از سوریه به همراه هفت رزمنده دیگر فاطمیون به فیض شهادت نائل آمد و به فرمانده شهیدش پیوست.
@mahman11
🔹پدر شهیدم مرد روزهای سخت بود، از مرگ هیچ هراسی نداشت و آرزوی دیرینهی او شهادت بود.
✨وقتی به دیدار خانواده شهدا میرفت یا خبری از شهادت احدی برای او میآوردند، چهرهاش آشفته و دگرگون میشد و اشک در چشمانش جاری میشد. یاد ایام دفاع مقدس همیشه برایش زنده بود.
🍃برای رفتن به مناطق عملیاتی آرام و قرار نداشت؛ به قولی شهادت چشم بهراه پدر بود.
#سالروز_شهادت
#شهید_ستار_اورنگ🌷
@mahman11
یک روز همراه دخترم
به سید محمد (گلزار) رفتیم
شادی رو به من گفت :
مامان نگاه ، عکس بابا !!!
هرچه نگاه کردم چیزی ندیدم
وقتی برگشتم علی زنگ زد ؛
و جریان را برایش تعریف کردم
علـی خنـدید و گفت :
واقعا دخترم دیده درست داره میگه ،
من جـام تـوی گلــزار شهـداست ...
ده روز بعد خبر شهادتش را آوردند.
✍ راوی : همسر شهید
▫️ولادت : ۶٤/۰۱/۰۱ کازرون
▫️شهادت : ۹٤/۱۱/۱۶ سوریه
▫️عملیات آزادسازی نبل و الزهرا
#پاسدار_مدافـع_حــرم
#شهید_سرگرد_علی_جوکار
#سالروز_شهـادت🌷
@mahman11
#مراسم تشییع پیکر مطهر شهید مدافع حرم
#شهیدراه_قدس
#شهید محمد رضا سادات علوی
🚨سه شنبه ۱۷ بهمن / از ساعت ۸.۳۰
💢از حرم مطهر حضرت شاهچراغ به طرف #گلزارشهدای_شیراز
#اطلاع_رسانی کنید
@mahman11
💢 #خواب_شهادت
این خواب خیلی مرا خوشحال ڪرد
خواب دیدم که امـام سجـاد (؏)
نوید و خبر شهــادت من را
به مـادرم میگوید و من چهرهی
آن حضرت را دیده و فرمود :
« تو به مقام شهـادت میرسی »
و من در تمام طول عمرم
به این خــواب دل بستهام و
به امید شهـادت در این دنیا ماندهام
و هماکنون که این خواب را مینویسم
یقین دارم که شهـادت نصیبم میشود
و منتظـر آن هم خواهـم ماند ...
تا کی خداوند صلاح بداند که من هم
همچون شهیدان به مقام شهادت برسم
و به جمـع آنهـا بپیوندم ...
هم اڪنون و همیشه دعای قنوت نمازم
" اللهم الرزقنی توفیـق الشهادت فی سبیلالله " است که خداوند شهادت را
نصیبم ڪند و از خدا هیچ مرگـی جز شهــادت نمیخواهم »
📚 منبع : دفتر خاطرات شهید
وصیت ڪرده بود تا زنده است
کسی دفتر خاطراتش را نخواند !!
راستی چه رمزی است
بین بشارت شهادت
توسط امام سجاد (؏)
و اعزام به سوریه
از طریق تیپ امام سجاد (؏) ...
#طلبـه_مدافـع_حـرم
#شهید_محمد_مسرور
#خادم_الشهدا
#سالروز_شهادت 🌷
@mahman11
"رمان #اسطورهام_باش_مادر💞
#قسمت_سی_ونهم
احسان خیلی با خود کلنجار رفت. در نهایت مقابل صدرا و رهایش ایستاده بود و می گفت: پدر و مادرم پشتم رو خالی کردن. پشتم باشید!
من امشب باید از زینب خانم خواستگاری کنم.
رها لبخند زد: برو دوش بگیر و تیپ بزن. مهدی جان مامان! کلید ماشین رو بردار، برو دسته گل و شیربنی بخر!
مهدی با خنده کلید را قاپید و ضربه ای میان کتف احسان زد و رفت.
محسن گفت: دو قلو ها با من. فقط اون دختر بد اخلاق رو با خودتون ببرید.
خانواده داشتن خوب است! خیلی خوب! اما خوب تر این است که دور و بر خودت کسانی را داشته باشی تا شادی ات برایشان مهم باشد. که پشت و پناه تو باشند...
احسان به طلب زینب سادات رفت! نمی توانست شکست را بدون هیچ تلاشی بپذیرد. حداقل جلوی وجدان خودش شرمنده نبود!
رها زنگ را زد.
قلب احسان به تپش افتاد...سیدمحمد در را گشود و به مهمان های پشت در نگاه کرد. لبخند زد و گفت: آقا ما که گفتیم بیاید برای مراسم، خودتون ناز کردید، الانم دیر تشریف آوردید، خواستگارها رفتن.
صدرا، سیدمحمد را کنار زد و رها با یک با اجازه از در وارد شد. بعد صدرا دخترک نق نقوی سیدمحمد را در آغوشش گذاشت و گفت: ما خودمون خواستگاریم، زودتر می اومدیم دعوا میشد!
سیدمحمد به احسان کت و شلوار پوشیده و برازنده شده نگاه کرد و گفت: پس بفرمایید، خوش اومدید!
زینب سادات در آشپزخانه پناه گرفته بود و خارج نمیشد. قلبش بی مهابا می تپید. باورش نمیشد. همه چیز خیلی ناگهانی بود. تمام امروز عجیب بود.
هر چه سایه و زهرا خانم به دنبالش آمدند، پاهایش یارای رفتن نکردند و
همان جا نشست.اصلا چه میگفت؟
در همین فکر بود که کسی مقابلش نشست. نگاهش محجوبانه بود. پر از
شرم و زینب سادات پر از حیا شد وصورتش گلگون...
احسان: شما نیومدید، مجبور شدم من بیام! من یک توضیح به شما بدهکار هستم. اول درباره اون صحبت کنیم، بعد بریم سر اصل مطلب.
زینب سادات گوش میداد و احسان با همه توجه و دقتش، کلمات را میچید: شاید ناراحت شدید از دستم اما برعکس شما که توجهی ندارید،همکارها متوجه توجه من به شما شده بودن. در حقیقت دروغ هم نگفتم. رهایی یک جورهایی جای مادر من هست و خاله شما!
زینب سادات شرمگین گفت: کاش به من هم میگفتید.
احسان: حق با شماست، اشتباه کردم. در واقع فکر نمیکردم اینقدر براشون مهم باشد.
زینب سادات: انگار خیلی مهم بود. برعکس همیشه که به من توجهی نداشتن، خیلی مورد توجه بودن. احتمالا باید برای خاله از کمالاتشون تعریف کنم. امروز هجده مدل غذا و دسر به من تعارف شد!
احسان لبخند زد: بیچاره ها خبر ندارن، جای بدی سرمایه گذاری کردن.
چون من امشب اومدم، دختر آرزوهام رو خواستگاری کنم. زینب خانم!
میدونم در حد شما نیستم، میدونم خیلی مونده تا مثل کسی بشم که مورد قبول شما باشه، این چند سال تمام سعی خودم رو کردم اما این خواستگارهای شما دلم رو لرزونده! میترسم از دستتون بدم.به من فکر کنید. به من اجازه بدید یکی از خواستگار های شما باشم. من تمام سعی خودم رو برای خوشبختی شما میکنم. چیزی برای تضمین ندارم اما قول میدم در شان شما بشم!
زینب سادات گفت: بابا ارمیا تضمینتون کرده. شما ضامن معتبر دارید!
زینب سادات احسانِ هاج و واج مانده را تنها گذاشت وکنارعمویش نشست.
رها با لبخند پرسید: چی شد؟ داماد کجاست؟
احسان با سری پایین افتاده وارد شد و کنار صدرا نشست.
صدرا دستی به شانه احسان زد: پکری؟ جواب رد شنیدی؟
احسان نگاه گیج و مبهوتش را به صدرا دوخت و لب زد: فکر کنم جواب مثبت گرفتم!
🌷"نویسنده:سنیه_منصوری
ادامه دارد ...
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹با نوای کاروان و اشکهایی که گویای درد فراق از یاران شهید بود...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی_
#شبتون_شهدایی_
@mahman11
#سلام_امام_زمانم_
🔹تو بیا تا گره از کار دلم وا گردد
🔹سبب وصل به دلدار مهیا گردد
🔹دمد از خاک، گل و سبزه به یُمن قدمت
🔹آسمان آبی و خوشرنگ چو دریا گردد
🔹چشمها منزل خورشید جمال تو شود
🔹عالمی خیره به تو ،غرق تماشا گردد
🔹یوسف خویش به نسیان بسپارد یعقوب
🔹غرق در حُسن رخ یوسف زهرا گردد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 آی مردم دعاهاتون اثر داره ...
🎤حجت الاسلام والمسلمین کافی
@mahman11
🤲خدایا
ابتدای 🌤️صبـح که
رزق بندگانت راتقسیم میکنی
میشود رزق من امروز
رفاقتی باشد
از جنس #شهـیدان🕊️
باعطـر #شهـادت🌷
#صبحتون_شهدایی_
@mahman11
خدایا!
هر چه را دوست داشتم از من گرفتی
هر کجا قلبم آرامش یافت،
مضطربم کردی!
تا فقط تو را بخوانم....
و تو را بخواهم و تو را پرستش کنم♥️
#شهیدمصطفیچمران
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا میشود
اللهم ارزقنی......
فقط عاشقان شهادت نگاه کنند
به مانخندید
حال ما همینه
عشق و عاشقی
یاسیدالشهدا آیا میشود ازاین نگاه هم به ماکنی
@mahman11
🔻 درست مثل حسین/ ماجرای آرزوی پدر که برای دختر سهسالهاش مستجاب شد
🔹 شهید «عادل رضایی» آرزو داشت خدا به او دختری بدهد که وقتی سه ساله شد، درد دلتنگی حضرت اباعبدالله الحسین (ع) نسبت به حضرت رقیه (س) را بچشد و درست زمانی که دختر به سه سالگی رسید، آسمانی شد.
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صدای ماندگار #شهید_ابراهیم_هادی
🗓 شب شانزدهم بهمن ماه ۱۳۶۱،
شب عهد بستن شهید ابراهیم هادی و رزمندگان گردان کمیل برای شفاعت یکدیگر در روز قیامت
یک شب قبل از عملیات و ۶ روز قبل از شهادت پهلوان ابراهیم هادی
یادشان گرامی
آیا مابه عهدی که باشهدا داشتیم پایبندیم؟؟!!
@mahman11