eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
10.7هزار دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
7.5هزار ویدیو
235 فایل
http://eitaa.com/joinchat/235732993Ccf74aef49e گروه مرتبط با کانال http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 بالاتر از نگاه منے آه "ماه مـــن " دستم نمےرسد بہ بلنداے چیدنتـــ اے شہید ... ڪاش باتو همراه شوم دمے ...لحظہ اے «کپی آزاد» @mobham_027
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸السَّلامُ عَلَیکَ يَا نُورَاللَّهِ الَّذِي يَهْتَدِي بِهِ الْمُهْتَدُونَ🌸 اگر طلوع میکند تنها به عشق توست یاصاحب الزمان .. وگرنه دنیایی که ما ساخته ایم ، اینهمه آمدن و رفتن ندارد...🥹 خورشید را میگویم..! صبحتون امام زمانی @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۹۱.mp3
8.43M
[تلاوت صفحه نود و یکم قرآن کریم به همراه ترجمه] @mahman11
🌹🌹﷽🌹🌹 ❤️اولین ســـــلام صبــحگاهے تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج)❤️ 🦋🦋🦋🦋🦋 🦋السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران   ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان🦋 🦋🦋🦋🦋🦋 ❤️ ❤️ 🌸🌸الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ،  عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَين🌸🌸 @mahman11
🌪 وقتی‌میرفت‌گلزار‌شهدا تموم‌سنگ‌ِقبر‌هارو‌میشُست وهمشونو‌به‌آغوش‌میکشید.. آخه‌ممکن‌بود‌یکیشون‌پسرش‌‌باشه @mahman11
من کمتر عطر خریده ام، هر بار میخواستم معطر شوم از ته دل میگفتم : “حسین جان” آنگاه فضا معطر می‌شد .. 🌿" - علی حیدری ..! @mahman11
حاجۍمیگفت: این‌انقلاب؛آن‌قدرتلاطم‌وسختۍ داردڪھ‌یك‌روز؎شھداآرزومیڪنند زنده‌شوند‌و‌براۍدفاع‌ازاین‌انقلاب دوبار‌ه‌شھیدشوند! 🌹 @mahman11
🌱|پارجه لباس پلنگے خریده بود، به یڪ خياطها داد و گفت: يڪ دست لباس كُردي برايم بدوز، روز بعد لباس را تحويل گرفت و پوشيد، بسيار زيبا شده بود، از مقر گروه خارج شد، ساعتي بعد با لباس سربازي برگشت! پرسيدم: لباست كو!؟ گفت: يكي از بچه هاي كُرد از لباس من خوشش اومد من هم هديه دادم به او! ساعتش رو هم به یڪ شخص ديگر داده بود، آن شخص ساعت را پرسيده بود و ابراهيم ساعت را به او بخشيده بود! اين كارهاي ساده باعث شده بود بسياري از بچه ها مجذوب اخلاق ابراهيم شوند. 🚩♥️ @mahman11
࿐‌꙰𖠇‌꙰🕊✨🌷‌꙰࿐✧✧❅࿐🌷✨࿐‌꙰𖠇‌꙰🌷 🍃| که واسطه ے ازدواج دونفر شد... 🌺|یه جوون طلبه اے رفت خواستگارے جوابش کردن دلش میگیره از طریق یکے از دوستاش میره خادم الشهدا میشه ، ..... نمیدونم چطورے اما با یه شهیدے به نام عبدالرحمان رحمانیان جهرمے آشناش میکنن...بهش میگن این شهید حاجت میده ( این مال جنوب کشوره ، اون مال غرب کشور ) تو دلش با این شهید عبدالرحمان نجوا میکنه ...خوش به حال کسایے که متوسل به شهدا میشن . شهدایے که خدا فرمود : دیه شون من خدا هستم .... بعد که برمیگرده دختره نظرش عوض میشه.پسره میگه من یه طلبه ے ساده هستم فقط تو این دو هفته رفتم راهیان نور ، خادم الشهدا شدم، یه خورده آفتاب سوخته شدم برگشتم. هیچ امکاناتے به مالم اضافه نشده است. چے شد که تو به ازدواج با من راضے شدی؟ دختره باگریه میگه: چند شب پیش، یه جوان خوش سیما و نورانی، با لباس خاکے به خوابم اومد. گفت: من شهید عبدالرحمان رحمانیان هستم. اهل جهرمم گلزار شهداے رضوان خاڪ هستم. یکے از خدام ما به من رو زده و به من متوسل شده است. من عبدالرحمان زندگیتون رو تضمین میکنم... من امروز به حرمت حرف شهید راضے میشم که با من ازدواج کنی... صلواتی هدیه میکنیم به شهیدان و رزم آفرینان سلحشور هشت سال دفاع مقدس که امنیت امروزمان مرهون فداکاری دیروز آنهاست @mahman11
🌱| ونجات معجزه آساے یکے از دوستان 🌹هوا تاریڪ شده بود ، جوانے خوش سیما و نورانے بالاے سرم آمد، چشمانم را به سختے باز کردم ، مرا به آرامے بلند کرد ، دردے حس نمیکردم ، از میدان مین خارج شد در گوشه اے امن آهسته و آرام مرا روے زمین گذاشت .🌹 🖋|به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، مصطفے هرندے مے گوید: خیلے بے تاب بود ، ناراحتے در چهره اش موج میزد . پرسیدم چیزے شده !؟ ابراهیم با ناراحتے گفت : دیشب با بچه ها رفته بودیم شناسایے ، تو راه برگشت ، درست در کنار مواضع دشمن ، ماشاا... عزیزے رفت روے مین و شهید شد . عراقے ها تیر اندازے میکردند و ما هم مجبور شدیم برگردیم . علت ناراحتیش را فهمیدم ، هوا که تاریڪ شد حرکت کرد ، نیمه هاے شب هم برگشت ،خوشحال و سر حال ، مرتب فریاد میزد امدادگر امدادگر ، سریع بیا ، ماشاا... زنده است ! بچه ها خوشحال بودند ، ماشاا... را سوار آمبولانس کردیم ، اما ابراهیم در گوشه اے نشسته بود و غرق در فکر بود . کنارش نشستم ، با تعجب پرسیدم در چه فکرے هستے ؟ مکثے کرد و گفت : ماشاا... وسط میدان مین افتاده بود ، کنار سنگر عراقے ها ، اما وقتے به سراغش رفتم آنجا نبود ! کمے عقب تر پیدایش کردم ، دور از دید دشمن ! در مکانے امن نشسته بود و منتظر من بود ! ✨✨ خون زیادے از پاے من رفته بود ، بے حس شده بودم ، عراقے ها مطمئن بودند که زنده نیستم ، حالت عجیبے داشتم ، زیر لب میگفتم : یا صاحب الزمان ادرکنے ... هوا تاریڪ شده بود ، جوانے خوش سیما و نورانے بالاے سرم آمد ، چشمانم را به سختے باز کردم ، مرا به آرامے بلند کرد ، دردے حس نمیکردم ، از میدان مین خارج شد در گوشه اے امن آهسته و آرام مرا روے زمین گذاشت . گفت : کسے مے آید و تو را نجات میدهد ، او دوست ماست ! لحظاتے بعد ابراهیم آمد با همان صلابت همیشگے ، مرا به دوش گرفت و حرکت کرد . آن جمال نورانے ، ابراهیم را دوست خود معرفے کرد ، خوشا به حالش . اینها را ماشاا... در دفتر خاطراتش از جبهه ے گیلانغرب نوشته بود. 📚کتاب سلام بر ابراهیم – ص 117 زندگی‌نامه و خاطرات پهلوان بی‌مزار شهید ابراهیم هادے🌱 @mahman11
فکرش را نمی‌کردیم ادامه‌ی راهتان اینقدر سخت باشد..! شبتون شهدایی @mahman11